شهیار

واروژان

واروژان

به کوشش:حسین عصاران

فکر این کتاب نمی‌توانست همراه من نباشد. گذشته از علاقه و تعلقِ خاطر همیشگی و قدیمی به ترانه و ذاتِ پُر وقار آهنگ‌های واروژان، از زمان جدی شدنِ کار تحقیق و ثبت تاریخ ترانه در من، این علاقه‌ی شخصی به امری واجب و زمین‌مانده بدل شد. دانسته‌ها از او کم بود و در حد کلیاتی از مهربانی چهره و دانستگی علم، مَخلَص می‌شد که این نه آغاز بود و نه حق. هم‌چنان که چند ویژه‌نامه و یادداشت پراکنده هم بیشتر به کلیاتی از این دست محدود شده بود.
در میانه‌ی گفت‌وگوهایم با ناصر چشم‌آذر و دیگر هنرمندان برای کتاب «باران عشق» فکر این کتاب در من راه گرفت. آن‌ها مدام از نقش واروژان و حق استادی‌اش بر خود می‌گفتند. ناصر چشم‌آذر عاشقانه و خالصانه او را استاد خطاب می‌کرد و محمد سریر که به‌صراحت از وظیفه‌ام در این‌باره گفت.
پس بلافاصله بعد از انتشار آن‌یکی، کار این‌یکی را آغاز کردم:
گفت‌وگو با نزدیک‌ترین یاران و همراهان واروژان آغاز شد. اسفندیار منفردزاده بزرگی و رفاقت کرد تا بابک افشار و شهیار قنبری مرا اول راه بنشاندند. از صحبت‌های آنان روند کتاب دقیق‌تر شد. هر گفت‌وگو آدرس نفر بعدی را مشخص می‌کرد. برخی از این صاحب‌نام‌ها که در این سال‌ها به گوشه‌ای خزیده بودند و دل به گفتن و از خود گفتن نداشتند، با نام واروژان به احترام از جای برخاستند و لطف کردند و گفتند آن‌چه را که پرسیدم. اطلاعات اولیه، رفته‌رفته گسترده‌تر شد. حلقه‌ها تا زنجیرواره‌ شدن، کنار هم قرار گرفتند که در انتها می‌شد عنوان «شرح و مرور» بر آن گذاشت. در این گذار و در گذر از روایتِ هنرمندانِ موجه این عرصه، که خود قسمتی از تاریخ ترانه‌اند، بسیاری از روایت‌ها با دیگر منابع هم وارسی مجدد شدند؛ اگر در میانه‌ی گفت‌وگویی سخنی از نفر سومی به میان آمد، تا حد امکان نظرات او هم گرفته شد؛ و همه‌ی این‌ها برای این بود که از ثبت روایت‌های نامعتبرِ سهم‌خواهانه که این روزها به سرِ تاریخ‌نگاری «ترانه» آوار شده، پرهیز شود.

ادامه خواندن ←

دریا در من

شهیار قنبری

وقتی برای نخستین بار “جمعه” را شنیدی، کجا بودی؟

“قصه دو ماهی” قصه چند سالگی تو بود؟

“هفته خاکستری” را کدامین روز ورق زدی؟

چگونه از “بوی خوب گندم” مست شدی؟

حرف، نفس، هجرت، کودکانه، همیشه غایب،

نفرین نامه، قدغن، بی بی آبی و …
را در خلوت کدام شب نفس کشیدی؟…

برای تو از همه خواهم گفت.

ادامه خواندن ←

بنویس! ساعت پاکنویس(روایت کامل)

شهیار قنبری

 

پیش‌حرفِ کتابی که در دست دارید: 2 دفتر پاکنویس:

«سهراب سپهری» شاعرِ بزرگِ همسرزمین می‌گوید: هیچ پرده‌یی تمام نیست. یعنی می‌توان برگشت و به اثر چیزی افزود. من هم پیش از این بارها به سراغِ شعرها و ترانه‌هایم رفته‌ام، تا به روایتِ «بهتر» و «کامل‌‌تری» برسم. این کتاب، دو دفتر است در یک کتاب. از «سهراب سپهری» تا «هوشنگ ابتهاج»، از «رابیندرانات تاگور»‌تا «باب دیلن»… از «تو فو» گلابدان چینی و «جان لنون» تا «جرج هریسون»… از «کریشنا» تا «آنتونیونی»… از «روبر برسون» تا «سالوادور دالی»، به ضیافتِ ‌این کتاب پیوسته‌اند.

شهیار قنبری 2017

ادامه خواندن ←

کتاب گفتن برای زیبا شدن اثر شهیار قنبری به چاپ دوم رسید

با سبزترین، با آفتابی ترین درودها. این دفتر «فیلم _ شعر»های من است. فیلم‌هایی که با کلمه ساخته‌ام. بیت غزلنمایش است. به همراه تصویرهای به هم چسبیده. یعنی بیست «کولاژ» «collage» کار من. در این تجربه‌ی تازه: من و تو چیزی از دست نمی‌دهیم. دراین سفر نو ، قرار است زیباتر شویم. لینک خرید کتاب : https://negahpub.com/book/%DA%AF%D9%81%D8%AA%D9%86-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7-%D8%B4%D8%AF%D9%86/

ادامه خواندن ←

کتاب لیوناردِ شهیار اثری دیگر از شهیار قنبری

سال‏ها پیش، «لیونارد» گفته بود: - ترانه ‏نویسی، کاری مقدس است. روحانی‏ ست. شبیه کشتی گرفتن با فرشتگان! اینک اما انگار «لیونارد» شاعر، از آسمان پایین آمده است و در معبد ذن ترانه می ‏بافد. «کوهن» این دو آلبوم را در استودیوی خانگی ‏اش ضبط کرده است. و شادا که همکاری نازک و روشن و زیبا دارد. به نام «شِرون رابینسون»، شاگرد مکتب ذن، آهنگساز، آوازخوان و تنظیم‏ کننده و برنده ‏ی جایزه گرامی. پیش از این هم، «لیونارد» و «شِرون» دو کار جانانه در آلبوم «من مرد توام» «همه می‏دانند»و «چشم به راه معجزه» در آلبوم «آینده»داشته‏ اند. امّا این نخستین...

ادامه خواندن ←

کتاب گفتن برای زیبا شدن اثری از شهیار قنبری

از پاریس 1989 می‌خواستم هر چه زودتر این پیشنهاد را با شما قسمت کنم که نشد. این دفتر نخست «از بیست و چهار زخم عشق» نام داشت. یک بار هم «آوار آواز» شد. اما چه بهتر که نشد. چه خوب شد که به « گفتن برای زیبا شدن»  رسید.

ادامه خواندن ←

کتاب گفتن برای زیبا شدن اثر شهیار قنبری منتشر شد

خانم ها و آقایان. به «غزلنمایشخانه‌ی» ما خوش آمدید. صندلی شما در بهترین جای زیباترین بوسه‌ها، در ردیف ناب‌ترین غزل‌ها. وسط جهان. کنار دوربین. کنار نور. کنار رنگ‌های بهتر. کنار نفس‌های یک انسان دیگر...

ادامه خواندن ←

فرهاد و دوستان ( گذری بر زندگی هنری فرهاد مهراد )

حامد احمدی

همیشه به چشمم، به عنوان تماشاگری از دور، فرهاد مرد محترمی می آمد. مردی به اندازه. از ابتذال دور بود . ابتذال به معنای درست کلمه. به معنای نمایش دادن. قلابی بودن. فرهاد هیچ کدام از این ها نبود. از همه ی این ها دوری کرد. فرار کرد اما عاقبت مرگ، تمام این پرهیزها را از چهره اش گرفت. دستش که از دنیا کوتاه شد، دنیای شخصی اش را هم از دست داد. تبدیل شد به سوژه ای دم دستی که در دست های بی شرم جماعت بالا و پایین می رود. فرهاد امروز در چنین محاصره ای است.

این کتاب همین روایت و حکایت ناقص که تمام زور ما برای نوشتن تاریخ است، لااقل سعی دارد حرمت حریم فرهاد و همکارانش را حفظ کند.

ادامه خواندن ←

گفتن برای زیبا شدن

از بیست و چهار زخم عشق

از بیست و چهار بار « دوستت دارم »

شعری برای تماشا . . .

از بیست و چهار بار

چشم درشت تو در ثانیه

از بیست و چهار حقیقت آبی

بر پرده

از انفجار خاطره. . . تکه تکه های منظره

و در آغاز : منظره بود . . .

ادامه خواندن ←