رنست همینگوی تجربه حضور در جنگ جهانی اول و همچنین اسپانیا را داشت. فارغ از علایق و نظرات نویسنده، در این داستان بخصوص در لایه دوم نگاهی هم به علل شکست جمهوریخواهان میشود.
از روی کتاب فیلمی هم به کارگردانی سام وود و بازی گري كوپر و اينگريد برگمن ساخته شده که جزء فیلم هایی هست که خیلی به کتاب وفادار بوده . فیلم برای جایزه اسکار نامزد دریافت جوایز بهترین فیلم ، بهترین بازیگر زن ، بهترین بازیگر مرد ، بهترین بازیگر مکمل مرد ، بهترین بازیگر مکمل زن ، بهترین فیلم برداری رنگی ، بهترین موسیقی متن و بهترین طراحی صحنه بود که از شانسش اون سال حریف های قدری مثل کازابلانکا را داشت و تنها برای بهترین بازیگر مکمل زن اسکار را از آن خود نمود .
زنگها برای که به صدا در میآیند نام رمانی است از ارنست همینگوی که در سال ۱۹۴۰ منتشر شدهاست. این رمان روایت داستان رابرت جوردن سرباز آمریکایی است که در میانه ی جنگهای داخلی اسپانیا به بریگاد بین المللی پیوستهاست. وی به عنوان متخصص مواد منفجره وظیفه یافتهاست که پلی را که بر سر راه دشمن قرار دارد را منفجر کند. جفری مایر، نویسنده ی زندگی نامه ی همینگوی اعتقاد دارد که این اثر یکی از بهترین اثرهای همینگوی در میانه ی آثار به چاپ رسیده از او همانند خورشید هم طلوع میکند میباشد.
فرناندو پسو، شاعر بزرگ پرتغال، معتقد بود «من»های بسیاری در او هست. یکی از این «من»هایش دکتر ریکاردو ریش بود؛ پزشکی که نه ماه بزرگتر از خود پسوا بوده! ساراماگو در این رمانش این ریکاردو ریش را به چنان شخصیتی تبدیل میکند که واقعیتر از هر شخصیت واقعی میشود. او تصویر بسیار زندهای از اوضاع سیاسی در دههی ۱۹۳۰ و ظهور فاشیسم را هم در قالب این رمان به نمایش میگذارد؛ رمانی که بدون شک شاعرانهترین و با تکنیکترین رمانی که او نوشت.
انوئل پوییگ (1932-1990) در یکی از شهرهای کوچک، غم زده و فلاکت بار آرژانتین به دنیا آمد. در رشته فلسفه درس خواند و سپس تحصیلات خود را در رشته کارگردانی سینما در چینه چیتای رم دنبال کرد و آنجا در کلاس کارگردانی با «دسیکا» و در کلاس فیلمنامهنویسی با «زاواتینی» همدرس بود. او کارهای گوناگونی را تجربه کرد و درنهایت به این دریافت از خود رسید که زندگی در شهر کوچک دوران کودکیاش یگانه منبع الهام خلاقانه او برای نوشتن داستانها و رمانهایش است.
پوییگ این رمان را در دو فصل نوشته است. رمانی که در آن آقای رامیرز، پیرمرد هفتاد و چهار ساله آرژانتینی در آسایشگاهی در نیویورک و لری، مرد جوان سی وشش سالهای که مسئول هل دادن صندلی چرخدار پیرمرد است، گفتوگوهای جذاب و گیرایی با هم دارند. رامیرز و لری درباره موضوعات گوناگون صحبت و خاطرات و خیالات بسیاری را با هم مرور میکنند.
مانوئل پوییگ در ژوییه ١٩٩٠ چشم از جهان فرو بست. مرگ این نویسنده شگفتانگیز در پنجاه و هشت سالگی و در اوجِ قدرتِ آفرینندگی از خُسرانهای بزرگ قرن بیستم بهشمار میرود.
در روند اسطورهسازی از شخصیت موسولینی محصلی پرسیده بود: ” چگونه قدرت را کسب کردند؟” دیگری پاسخداده بود: ” از بس مطالعه میکردند. هرگز نمیخوابیدند. هر ده دقیقه یکبار پلکها را بازو بسته میکردند و باز مثل دستهگل سرکارشان میرفتند. ماندولین هم میزدند! ”
زمانی که مخالفاناش میکوشیدند به مدد اطلاعرسانی شهری مانع فرهنگی برای پیروزی او دستوپا کنند، آن فرزند خلف کلیسا زیرپیراهنی چرک و پارهپوره به تن کرد، روی تراکتور پرید و جهت خشک کردن برنجزارهای منطقهی ورچلی و مبارزه با آفتِ پشه، گازش را گرفته بود. چند میلیون روستایی را به سوی پیراهنهای سیاه فاشیسم کشید!
«سه تفنگدار» رمانی نوشته الکساندر دوما، رماننویس و نمایشنامهنویس مشهور فرانسوی است. داستان در قرن هفدهم اتفاق میافتد و ماجراهای مرد جوانی به نام دارتانیان را دنبال میکند که خانه را ترک میکند تا به پاریس سفر کند و به تفنگدارها بپیوندد. دارتانیان یکی از سه تفنگدار عنوان کتاب نیست. دوستان او آرتوس، پاراتوس و آرامیس دوستان جدایی ناپذیری هستند که با شعار “همه برای یکی، یکی برای همه” زندگی میکنند، شعاری که اولین بار توسط دارتانیان معرفی شد.
الکساندر دوما ماجراجویی، جاسوسی، توطئه، قتل، انتقام، عشق، رسوایی و تعلیق را در این کتاب ترکیب میکند و شخصیتهای کوچک تاریخی را به شخصیتهایی بزرگتر از زندگی تبدیل میکند.
مجموعه مقالاتی به مناسبت صدمین سال تولد ژوزه ساراماگو نوشتۀ گروه نویسندگان
ادبیات پرتغالی زبان – 4
گرچه ادبیات معاصر پرتغال با نام ژوزه ساراماگو در سراسر جهان شناخته میشود، اما باید توجه داشت که نویسندۀ بزرگ پرتغالی بر شانههای سلالهای از نویسندگان و شاعران پرتغالی گذشته ایستاده است. از اینرو نگاهی به آبای ساراماگو و سیر تحول ادبیات پرتغال، برای فهم دقیقتر او و آثارش ضروری است.
این کتاب یکی از متفاوتترین نوشتههای ژید است، زیرا میکوشد خود را به نفع واقعیت حذف کند، او شاهدی توانمند است که میخواهد مجدانه به نفع حقیقت نهفته در واقعیت جاری در دو پرونده قضایی دادگاه «روان» خودش را کنار بکشد. مادری دختر بیست و پنج ساله، سالم و هوشیارش را در اتاقی تاریک و نمور حبس کرده و پسری معصوم و آرام که از کودکی در مزارع کارگری میکرده به ناگاه ارباب و همه اعضای خانوادهاش را به قتل میرساند. به راستی چه کسی یا چه کسانی در این دو فاجعه غریب مقصرند و چگونه میتوان بی هیچ قضاوتی صرفاً مشاهده کرد.
آناتولی واسیلیویچ لوناچارسکی (۱۸۷۵-۱۹۳۳)، نویسنده، روزنامه نگار، و سیاستمدار روس که همراه با ماکسیم گورکی، کوشش های بسیار به عمل آورد تا آثار هنری امپراتوری روسیه را در دوره ی جنگ داخلی ( ۱۹۲۰-۱۹۱۸) از گزند آشوب و یورش آشوبگران محافظت کند. در سال ۱۸۹۸ به گروه بلشویکهای حزب سوسیال دموکرات روسیه پیوست و در هیئت تحریریهی مجلهی وِپِرد («به پیش») آغاز به کار کرد. در سال ۱۹۰۹ در جزیرهی کاپری ایتالیا به ماکسیم گورکی پیوست و با همکاری آلکساندر باگدانوف، مدرسهای با کلاسهای پیشرفته برای گروه برگزیدهای از کارگران کارخانههای روسیه تاسیس کرد. در مارس ۱۹۱۷ به مقام کمیسر تعلیم و تربیت برگزیده شد (تا ۱۹۲۹ در این مقام بود)، و تاثیری چشمگیر در پیشرفت تئاتر نیز از خود برجا گذاشت. علاقهی لوناچارسکی به تئاتر موجب ترغیب هنرمندان و بازیگران به نوآوریهای گوناگون در این زمینه شد. در سال ۱۹۳۳ به عنوان سفیر شوروی در اسپانیا برگزیده شد، اما در مسیر سفر به اسپانیا چشم از جهان فروبست. سه نمایشنامه از میان نمایشنامه های پرشمار او به زبان انگلیسی ترجمه و در مجموعهای به نام سه نمایشنامه (۱۹۲۳) منتشر شد.
تاریخ ایدهها همواره جذابترین وجه گذشته ما بوده است؛ کشف اینکه مردم چگونه با سؤالات اساسی خود درباره جهان مواجه میشدند و چگونه بخشی از این ایدهها نادیده گرفته شده است. دغدغه نویسنده نیز همین مسئله اخیر است، یعنی در آن هزار سال مابین دوران کلاسیک و رنسانس علم کجا بود؟ نقشه دانش نقشه جغرافیا و شهرهای دانش است که همواره آنها را در پرده کشیدهاند.
دُن کیشوت نام رمانی اثر نویسندهٔ اسپانیایی میگوئل دوسروانتس است. این اثر از قدیمیترین رمانها در زبانهای نوین اروپایی است که بسیاری آن را بهترین کتابِ نوشتهشده به زبان اسپانیایی میدانند.
دن کیشوت داستان قهرمان و پهلوانی خیالی است که با دشمن فرضی دست و پا میزند و شکست ناپذیر است. کتابی که به انسان میآموزد بدون توجه به نگاهها و قضاوتهای دیگران باید آنطور زندگی کند که میداند درست، خالص و با اشتیاق آن را دوست دارد.