تازه‌های نشر

مرغی که رویای پرواز در سر داشت

جوانه از چاله قدم به بیرون گذاشت و رو به پایین، به سمت زمین نیزار نگاه کرد. آرزو کرد که مجبور به ترک لانه نبودند. او حالا یک سرگردانِ بدون خانه بود. او نخواسته بود که در یک قفس زندانی شود، و نتوانست آن‏طور که آرزو کرده بود در حیاط بماند. او وادار به ترک لانه‏شان در نیزار شده بود. فردا صبح دوباره آن‏جا را ترک می‏کردند. چرا زندگی‏اش این‏گونه بود؟ آیا دلیلش این بود که رؤیایی را پرورانده بود؟ به آواره فکر کرد. او همیشه در قلبش بود، اما اغلب آرزو می‏کرد که او درست در کنارش باشد. آخ...

ادامه خواندن ←

سالمونی که جسارت ورزید و بالاتر پرید

«سالمون نقره‌ای...» سالمون نقره‌ای توان یافتن یک کلمه را هم در  پاسخ ندارد. برای سالمون‌ها تخم گذاشتن به معنای پایان زندگی است. سالمون نقره‌ای خود را لرزان از  تمام افکار  ترسناکی که در  حال جمع شدن در  ذهنش هستند، حس می‌کند. اما این خود مرگ نیست که او  از  آن می‌ترسد. ترسناک‌تر  این است که عشقی که با سالمون شفاف‌چشم سهیم است، دارد به پایان نزدیک می‌شود. او  همچنین از  جدا شدن از  رودخانه‌ی سبز  در  هراس است. زمزمه می‌کند: «سالمون شفاف‌چشم، حتی پس از  رفتن ما رودخانه به جریانش ادامه می‌دهد، درست است؟» «این طور  فکر  می‌کنم... بله، فکر ...

ادامه خواندن ←

کتاب 81490 با ترجمه احمد شاملو منتشر شد .

بیرون، ده تا از  «جوان‌ترین» رفقای ما را که همین‌جور، دست برقضا از  میان دیگران انتخاب کرده‌اند، واداشته‌اند که کنار  خط‌آهن زانو  بزنند. چلق و  چلق خشک تپانچه‌ها بلند می‌شود. یکی از  هم‌سنگرهای نهضت مقاومت، مر[1] به این ترتیب، به دست یکی از  افسرهای آلمانی کشته می‌شود. بی‌شرف، گلوله‌یی پشت گردنش شلیک می‌کند. در  همان لحظه‌یی که افسر  دارد گلوله تپانچه‌اش را پشت گردن او  خالی می‌کند، مر  به طرف ما بر  می‌گردد و  با حرکت دست‌هایش از  ما می‌پرسد برای چه می‌خواهند او  را بکشند؟ مر  سر  در  نمی‌آورد که چرا این‌طور، مثل یک سگ اعدامش می‌کنند. دیگران هم...

ادامه خواندن ←

کتاب 81490 با ترجمه احمد شاملو منتشر شد .

افسوس! جنگ همچنان ادامه دارد... ستون‌های متفقین می‌باید به پیشروی خود ادامه دهند و اقدامات و اعتراضات ما بی‌نتیجه می‌ماند. مدام تلگرام‌های درخواست کمک به پاریس مخابره می‌کنیم. یک ماه تمام، باید انواع و اقسام مشکلات و سگ‌دویی‌ها را به جان بخریم تا آن که سرانجام! راهیِ وطن می‌شویم: ابتدا با کامیون‌ها و بعد با قطار. سروان دوشن[1]، یک افسر فرانسوی که در نیروی متفقین کار می‌کند، در عبور از لیپش تات به دیدار ما می‌آید. به ما نگاه می‌کند و در سکوت، اشک بر گونه‌هایش می‌غلطد. مشاهده‌ی تأثری که از دیدار ما به یک فرانسوی دیگر دست می‌دهد، ما...

ادامه خواندن ←

کتاب 81490 با ترجمه احمد شاملو منتشر شد .

دوباره دارند به طرف مغرب می‌برندمان. راجع به مقصدمان موفق نمی‌شویم که از نگهبان‌ها کلمه‌یی در آریم، همین قدر، از لای درز درهای واگن، می‌توانیم هوای شگفت‌انگیز کوهستان را حس کنیم. صبح، حدود ساعت هشت، به گار آن‌نن _ ویت تن می‌رسیم. عده‌یی غیرنظامی آن‌جا هستند. دسته دسته، مثل دهاتی‌هایی که برای خرید، به بازارهای هفتگی دهات می‌آیند. در واقع، ما، حکم چارپایانی را داریم که می‌آیند و برحسب قدرت بدنی یا ظرفیت‌مان برای کار در فلان معدن یا فلان کارخانه‌ی «رایش کبیر» انتخاب‌مان می‌کنند؛ از اردوگاه‌ها به همین منظور حرکت‌مان داده‌اند. یک اس.اس. خطابه‌هایی به عنوان «خیر مقدم» برایمان...

ادامه خواندن ←

کتاب 81490 با ترجمه احمد شاملو منتشر شد .

در  تمام طول مدت برنامه‌ی هواخوری، سگ‌های گرسنه و  عاصی نگهبان، در  ایوانی که از  بالا روی حیاط کوچک سه متر  در  سه متر  مخصوص «گردش زندانیان» پیش آمده است، جست و  خیز  می‌کنند، بی‌قراری می‌کنند و  پارس می‌کنند. شنیدن صدای این دشمنان بی‌جهت، و  مشاهده‌ی حرکات خشمناکانه‌ی دیوانه‌وارشان تحمل ناپذیر  است... این سه دقیقه‌ی گران‌بها را هم که ماهی یک بار، از  سلول سرپوشیده‌ی همیشگی بیرون‌مان می‌آرند تا در  یک سلول دیگر  _ منتها از  نوع بدون سقفش _ قدم بزنیم و  با تجدید خاطره‌ی آزادی و  صلح آرامشی به هم برسانیم، با نشان دادن چنگ و  دندان سگ‌هایشان...

ادامه خواندن ←

کتاب 81490 با ترجمه احمد شاملو منتشر شد.

سه تا پنج مأمور  گشتاپو، در  ظرف چند ثانیه جیب‌های مرا خالی می‌کنند و  همه‌ی محتوی آن‌ها را می‌ریزند روی میز. _   این چیه؟ _   چند تار  از  موهای پدرمه. و  پدرم در  بستر  مرگ جلو  نظرم می‌آید. از  مرگش تقریباً نه ماه می‌گذرد. _   این یکی؟ _   چند تار  از  موهای دخترمه. و  دخترم به نظرم می‌آید. دو  ماه پیش بود. موقعی که از  پو به پاریس برمی‌گشتم حدس می‌زدم که دیگر  او  را نخواهم دید و  برای آن‌که متوجه تأثر  شدید من نشود، سرش را به آغوش گرفته بودم و  موهایش را می‌بوسیدم. این پیپم و  این هم کیف...

ادامه خواندن ←

شازده کوچولو محبوب ترین کتاب قرن در قطع و طراحی متفاوت به چاپ سی و هشتم رسید

این کتاب به بیش از ۲۵۰ زبان و گویش ترجمه شده و با فروش بیش از ۲۰۰ میلیون نسخه، یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های تاریخ محسوب می‌شود. کتاب شازده کوچولو «خوانده شده‌ترین» و «ترجمه شده‌ترین» کتاب فرانسوی‌زبان جهان است و به عنوان بهترین کتاب قرن ۲۰ در فرانسه انتخاب شده است. از این کتاب به طور متوسط سالی ۱ میلیون نسخه در جهان به فروش می‌رسد. این کتاب در سال ۲۰۰۷ نیز به عنوان کتاب سال فرانسه برگزیده شد. این کتاب را می توانید از طریق لینک زیر خریداری کنید : http://negahpub.com/book/%D8%B4%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D9%87-%DA%A9%D9%88%DA%86%D9%88%D9%84%D9%88-%D8%AC%DB%8C%D8%A8%DB%8C/

ادامه خواندن ←

رونمایی از کتاب عالیجناب مهربان، ترانه

شب‌های شعر نگارستان رونمایی از کتاب عالیجناب مهربان، ترانه با مدیریت: محمدعلی بهمنی همراه با حضور نویسنده‌ی اثر: ایرج دیهیمی همراه با حضور نویسنده و شاعران و ترانه‌سرایان   زمان: دوشنبه 25 بهمن ماه 1385 از ساعت 17 الی 20   مکان: نگارستان شهر - واقع در گیشا، خیابان پیروزی شرقی، بوستان گفت‌وگو، ساختمان نگارستان شهر   ورود برای عموم آزاد است. برای خرید و برررسی کتاب عالیجناب مهربان، ترانه می‌توانید از لینک زیر استفاده کنید: عالیجناب مهربان، ترانه - ایرج دیهیمی    

ادامه خواندن ←

انتشار نوشته‌های شهیار قنبری

انتشار نوشته‌های شهیار قنبری توسط مؤسسۀ انتشارات نگاه خانم ها و آقایان خبر یکم . خبر انتشار نوشته های شهیارقنبری به زودی توسط مؤسسۀ انتشارات نگاه برای نخستین بار خبر انتشار غزل ترانه ها خبر انتشار ترجمه ها خبر انتشار عاشقانه ها در خانه این بهترین خبر شاعر است . بهترین خبر تابستانه ی شاعر است ؛ وسط زمستان.      

ادامه خواندن ←