وبلاگ

«بدوی سرخپوست»؛ مجموعه اشعار محمد الماغوط

نگاه: مجموعه اشعار محمد الماغوط، شاعر، نمایشنامه‌نویس و روزنامه‌نگار سوری، با ترجمه موسی بیدج از سوی انتشارات نگاه منتشر شد.

محمد الماغوط سال 1934 در سوریه به دنیا آمد. الماغوط هم شاعر است هم نویسنده. اما هیچ‌گاه میان شعر و نثر او مرز مشخصی وجود ندارد. از این رو، در جای‌جای سروده‌هایش رگه‌هایی از نثر می‌بینیم و در جاهای مختلف نوشته‌های منثورش- چه نمایشنامه، چه مقاله – سطرهای شاعرانۀ فراوانی می‌یابیم. با تمام این احوال مهمترین مشخصۀ قلم محمد الماغوط، همان طنز قدرتمند و غافلگیرکنندۀ اوست که به تعبیری کمدی سیاه نامیده می‌شود.

محمد الماغوط هیچ چیز را در جهان شایستۀ جدی بودن نمی‌داند و معتقد است که همه چیز شوخی است و آدم‌های جدی اختلال شخصیتی دارند و بیمارند . اما از آنجا که این شاعر به طنزگویی و هزل پردازی معروف است باید در این سخن او نیز به دیدۀ طنز نگاه کرد. زیرا او به رغم بی‌نظمی و نداشتن انضباط در زندگی، هیچ کلمه یا معنا و مفهومی را در نوشته‌های خود سرسری و از روی بی‌دقتی نیاورده و همه چیز حساب و کتاب دارد. او در جایی می‌گوید نوشتن برای من مانند عبادت است. نه پول، نه قدرت، و نه هیچ زنی نمی‌تواند جای نوشتن را برای من بگیرد . از این سخن می‌توان نتیجه گرفت که همه چیز و همۀ زندگی برای این شاعر شوخی نبوده بلکه دو روی سکه را شوخی و جدی تکمیل می‌کردند.

یکی از تصویرهای برجسته در شعر الماغوط، دلتنگی برای گذشته و دوران کودکی است. شاید کودکی شاعر را بتوان به نوعی کودکی جهان تعبیر کرد. الماغوط خردسالی را در برابر بزرگسالی ـ یا به تعبیر اگزوپری در شازده کوچولو آدم بزرگهاـ  قرار می‌دهد و معصومیت کودکی را در مقابل بدسگالی بزرگ‌ترها می‌نشاند. اما اگر این تصویر را بخواهیم بزرگ‌تر نشان دهیم می‌بینیم که او خردسالی را به معنای روستا و فطرت و بدویت می‌گیرد و بزرگسالی را به معنای شهر و مدنیت با همۀ رنگ و لعابش . این تقابل باعث می‌شود که در آثار شاعر و بر روی کاغذ، ستیزی بر پا شود که فضای سروده‌ها را کمی تلخ و مقداری تاریک می‌کند. زیرا مسلما ابزار جنگی بدویت را یارای مقابله با مدنیت نیست و همین امر باعث و بانی تلخکامی ذهن و زبان شاعر می‌شود. از این رو، رنگ غالب نوشته‌های الماغوط، به تیرگی، حزن و اندوه متمایل است.

از این شاعر و نویسنده آثار زیر به یادگار مانده است:

کتاب شعر:
(حزن فی ضوء القمر/ غم در مهتاب)
(غرفة بملایین الجدران/ اتاقی با میلیونها دیوار)
(الفرح لیس مهنتی/ شادی حرفۀ من نیست)
(البدوی الأحمر/ بدوی سرخ)
(شرق عدن غرب الله/ شرق عدن غرب خدا)
(سیّاف الزهور/ جلاد گلها)

نمایشنامه:
(ضیعة تشرین/دهکدۀ تشرین)
(شقائق النعمان/ شقایق)
(غربة/غربت)
(کأسك یا وطن/ به سلامتی‌ات وطن)
(خارج السرب/ بیرون از دستۀ کبوتران)
(العصفور الأحدب/ گنجشک گوژپشت)
(المهرج/ دلقک)

رمان:
(الا ُرجوحة/ تاب)

مجموعه مقالات:
(سأخون وطنی/ به وطنم خیانت خواهم کرد)

فیلمنامه:
(الحدود/ مرز)
(التقریر/ گزارش)
سریال‌های تلویزیونی:
(حکایا اللیل/ داستان‌های شب)
(وین الغلط/ اشتباه کجاست)
(وادی المسك/ دره مُشک)

نامه‌های محمد الماغوط به برادرش عیسی که طی سال‌ها نوشته شده نیز در کتابی گردآوری و چاپ شده است.

«بدوی سرخپوست»؛ مجموعه اشعار محمد الماغوط با ترجمه موسی بیدج، شاعر و مترجم نام آشنا، در 312 صفحه و با قیمت 18000 تومان از سوی انتشارات نگاه منتشر شده است.

نوشتن دیدگاه