وبلاگ

کتاب 81490 با ترجمه احمد شاملو منتشر شد.

سه تا پنج مأمور  گشتاپو، در  ظرف چند ثانیه جیب‌های مرا خالی می‌کنند و  همه‌ی محتوی آن‌ها را می‌ریزند روی میز.

_   این چیه؟

_   چند تار  از  موهای پدرمه.

و  پدرم در  بستر  مرگ جلو  نظرم می‌آید. از  مرگش تقریباً نه ماه می‌گذرد.

_   این یکی؟

_   چند تار  از  موهای دخترمه.

و  دخترم به نظرم می‌آید. دو  ماه پیش بود. موقعی که از  پو به پاریس برمی‌گشتم حدس می‌زدم که دیگر  او  را نخواهم دید و  برای آن‌که متوجه تأثر  شدید من نشود، سرش را به آغوش گرفته بودم و  موهایش را می‌بوسیدم.

این پیپم و  این هم کیف بغلم. نامه از  مادرم و  یک عکس با هم‌قطارهایم در پیاده نظام.

http://negahpub.com/book/81490/

 

 

نوشتن دیدگاه