قیافه ترس

احساس «ترس» در مجموعه «آب و هوای چند روز سال» و به‌خصوص در داستان «ساختمان سرو» بیش از هر چیز دیگری حضوری پیدا و پنهان دارد. حضوری هم از نظر بیولوژیکی، هم فیزیولوژیکی و از همه مهم‌تر از جنبه اجتماعی ترس. پل اکمان، مردم‌شناس اجتماعی اعتقاد دارد که یک دسته از احساسات مثل ترس بنیادی‌ هستند؛ یعنی در همه فرهنگ‌ها یافت می‌شوند و اکتسابی نیستند و ذاتی‌اند.

نویسنده (آیین نوروزی) سعی کرده احساس ترس را در قشر متوسط جامعه و بستر فرهنگی نظام آن نشان دهد. از طریق ترس موقعیت‌های شخصیت‌هایشان را در داستان و در واقع در جهان و درگیری آنها را با جهان تبیین کرده است. با توجه به مکان و زمان مشخص در داستان‌ها و همچنین مشخص بودن شخصیت‌ها و اینکه از چه فرهنگی می‌آیند بروز احساسات و نمودهای مختلف آن در داستان این امکان را به ما می‌دهد که به نوعی با جنبه‌ها و حالات مختلف ترسِ آدم‌های معاصر و پایتخت‌نشین روبه‌رو شویم. «مجتمع سرو» با خبر هولناک مرگ آغاز می‌شود. در سطوح اول داستان می‌خوانیم که یک ماه قبل و در فاصله دو هفته، سه خواننده پاپ قدیمی مردند.  همزمان راوی داستان مقطعی از زندگی خودش را که درگیر پیدا کردن خانه به اتفاق نامزدش لادن است، شرح می‌دهد و از هر فرصتی برای بیان و نشان دادن جنبه‌های گوناگون ترس استفاده می‌کند.

موریس مرلوپونتی، پدیدارشناس، معتقد است میان احساس و ابراز جسمی آن پیوندی استوار برقرار است. او معتقد است که احساسات پشت حالت‌های چهره یا حالت‌های بدن پنهان نیستند، بلکه در دل این حالت‌ها جای دارند. در داستان مجتمع سرو ما با ترسی از نوع فیزیولوژیکی‌اش روبه‌رو نیستیم. شخصیت‌ مرد داستان، ترس از آینده زندگی زناشویی‌ دارد؛ مهیا کردن خانه مستقل و تضمین کردن شغل درست و درمان که بتوان با حقوقش یک زندگی مشترک را تضمین کرد. از این گذشته ترس در این داستان سایه خودش را آنقدر پهن کرده که شخصیت کتاب را در خیال به زندگی بعد از ازدواج و چند سال بعد می‌کشاند. با نوعی از ترس و روایت آن در این داستان روبه‌رو هستیم که به درستی تکامل و سیر برساخته بودن‌شان را نشان می‌دهد؛ ترسی که از تجربه‌های فردی و هنجارهای اجتماعی فرد نشات می‌گیرد. به نوعی می‌توان تاریخچه تکاملی اجتماعی و شخصی احساس ترس را در این داستان و 9 داستان دیگر کتاب تجربه کرد.

میلاد ظریف – روزنامه فرهیختگان،

نوشتن دیدگاه