نگاه: «تاریخ مذکر»، رسالهای پیرامون تشتت فرهنگ در ایران، نوشته دکتر رضا براهنی از سوی نشر نگاه منتشر شد.
این کتاب با نام کامل «تاریخ مذکر و فرهنگ حاکم و فرهنگ محکوم»، نخستین بار است که از سوی انتشارات نگاه به چاپ میرسد. در مقدمه این کتاب میخوانیم:
“خوانندهای که چاپ جدید تاریخ مذّکر را در دست میگیرد، باید به چند نکتهی اساسی توجه کند. رئوس این نکات را ذیلاً ردیف میکنیم
1) اصالت هر کتابی در ابتدا مربوط به چارچوب زمانی خاصی است که در آن نوشته شده. استعداد هر زمانی خود را در صور و جلوههای متنوع فلسفی، ادبی و هنری، خصوصاً کتاب، منعکس و منتشر میکند، و قضاوت بعدی دربارهی آن کتاب باید با درنظر گرفتن استعداد آن زمان صورت بگیرد. دربارهی یک کتاب باید نوعی داوری مرکب بشود: یکی آن کتاب به صورت ادامهی کتابهای قبلی و یا تغییر دهندهی محتویات آنها بهر نسبتی از نسبتها؛ و دیگری آن کتاب به صورت ادامهی حیات و منعکس منعکسکنندهی یک عصر و استعدادهای فکری آن عصر. خواننده باید بداند که تاریخ مذکر در سال چهل و هشت نوشته شده. و طبیعی است که منعکس کنندهی روحیهی آن سالهای جامعه ایران، و آن سالهای تفکر خود من باشد. در همان سال چهل و هشت، کوششی برای چاپ کتاب شد، و بخش اول آن چیده شد. ولی موانع مختلف، که مهمترین آنها محتویات فصلهای نهم و دهم کتاب بود، اجازه نداد که کتاب در سال نگارشش چاپ شود. زمان در آن سال مستعد چاپ تاریخ مذکر نشده بود. کتاب در اواسط سال 51، بالاخره چاپ شد. ولی محتویات بخش عظیم آن، حتی قسمتهایی از نیمهی دوم، جسته گریخته در مطبوعات چاپ شده بود. کتاب دو سه ماه بعد از چاپ توقیف شد، ولی مثل هرکتاب توقیف شده که تخیل و حس ماجراجوئی کتابخوانها را به سوی خود جلب میکند و ناشر زیرزمینی را هم تحریک میکند، کتاب در چند شهر مختلف به صورت زیرزمینی چاپ و پخش شد . در حول و حوش انقلاب، کتاب از مخفیگاه بیرون خزید و در شمار پرفروشترین کتابهای اوایل انقلاب درآمد. در این زمان دستخوش مطامع و فرصتطلبی ناشری ناصرخسروئی شد که به قول ناشر اصلی کتاب صدها هزار نسخهی آن را به صورت کتاب سفید به فروش رساند و حق تألیفش را هم یکجا بالا کشید. وقتی که خواننده تاریخ نگارش و انتشار کتاب را در نظر بگیرد و حتی کتاب را مظهر بخشی از استعدادهای زمان گذشته یعنی همان سال چهل و هشت بداند، بدون شک دچار شگفتی خواهد شد. در آن سال پیش بینی حوادث بعدی نمیبایست به سادگی صورت بگیرد. کوچکترین حرفی دربارهی اینکه در انقلاب آینده، کدام پدیدهها و نیروها نقشهای مهمی برعهده خواهند گرفت در سطح جامعه شنیده نمیشد. خواننده از این نظر دچار شگفتی خواهد شد که جهتی که جامعهی ایران، نه محتملاً، بلکه محتوماً، در پیش گرفت، آنهم تقریباً نه سال پس از نگارش کتاب، در تاریخ مذکر پیش بینی شده است. پیشگوئی در شمار استعدادهای بسیار ناچیز من نیست. ولی خوانندهای که نسخهای از این کتاب را اخیراً خوانده بود پیش من آمد و گفت که غیرممکن است که من این کتاب را ده سالی پیش از انقلاب نوشته باشم، به دلیل اینکه انگار کتاب، پس از انقلاب، منتها با در نظر گرفتن ریشههای اصلی آن و با عطف به تاریخ گذشته، نوشته شده است. گفتم لابد بیآنکه تاریخ فهمیده باشد به سوی آیندهای که امروز است، شتافته است. کتاب من بیتقصیر است. در هر لحظهی داده شده، تاریخ آنچنان سرگرم کار خویش است که نمیداند حتی آیندهی خودش چه در کمین دارد، ولی گاهی قلم در شعاع دیگری حرکت میکند. قلم سوار بر ماشین زمان است.
2) سال چهل و هشت، سالی بود که در نیمههای آن جلال آل احمد فوت شد. بطور کلی، از سال چهل تا پنجاه و هفت، روشنفکری که بیشترین تأثیر را بر روی تفکر اجتماعی ـ فلسفی تحصیلکردههای ما گذاشت، جلال آل احمد بود. تأثیر حرکت فکری جلال بر این کتاب، هم به علت زمینههای تاریخی ـ اجتماعی مشترک روشنفکران و هم به علت نزدیکی خود من به جلال، امری بدیهی است. خواننده موقع خواندن رسالهی «تاریخ مذکر» و مقالاتی که در همسایگی فکری با این رساله در کتاب حاضر چاپ شده، به این امر بدیهی پی خواهد برد. ولی باید به دو سه نکته توجه کند: ساخت اصلی «تاریخ مذکر»، نظریهپردازی مربوط به آن و اندیشههای اساسی آن، ارتباطی به جلال آل احمد ندارد. کتاب در جائی تأثیر آل احمد را به آسانی میپذیرد که مسألهی غربزدگی مطرح میشود. ولی ساختهای عمقی و صوری تاریخ مذکر، مقایسههای فرهنگی بین ایران و یونان، مسائل مربوط به پسر کشی و فرزند کشی تاریخی، سرکوب زنان، سرکوب زبانها، مسألهی سرکوب فرهنگی خلقهای مختلف ایران، در آن مقدار از نوشتههای جلال آل احمد که تا سال چهل و هشت چاپ شده بود، جائی نداشت. جلال به مسألهی آذربایجان در کتاب در خدمت و خیانت روشنفکران پرداخته است. ولی متن کامل این کتاب در زمان حیات جلال چاپ نشد، و من شخصاٌ تا سال 57، یعنی سال انقلاب، متن کامل آن را ندیده بودم، و تا سال 57 نمیدانستم که جلال به مسألهی زبانهای غیر رسمی و اهمیت مردمی و ملی آن در رابطه با ستمزدگی صاحبان این زبانها پرداخته است. اگر در ارائهی تز «غربزدگی»، جلال پیشگام همه روشنفکران سنتی و غیر سنتی است، و دیگران، منجمله خود من تأثیرپذیرفتگان از آن تز، و در نهایت از معتقدان به مبارزه برضد غربزدگی، در ارائهی ستمدیدگی زبان محرومان غیر فارس ایران، جلال پیرو است و دیگران پیشگام. مسألهی دیگری که اهمیت دارد این است که جلال به نقش روحانیت وقوف داشت. ولی این وقوف در کتاب … روشنفکران تجلی نهایی و ساختی خود را پیدا میکند، و آنهم در صفحات آخر، و به ویژه درضمائم. بخشی از تاریخ مذکر در ارتباط با اسلام، نقش اجتماعی آن، و ارتباط روشنفکران و روحانیت نوشته شده است، و حتی به نوعی ترکیب هم در پایان کتاب اشاره شده است. برای خود من اعجابانگیز است که من در سال چهل و هشت، و جلال پیش از آن سال و در طول نیمهی اول همان سال ـ بیآنکه من از نتیجهگیریهای او خبر داشته باشم ـ چرا که کل …روشنفکران چاپ نشده بود، و بیآنکه او از بخش پایانی تاریخ مذکر خبر داشته باشد ـ جداگانه به نتایج مشترک دربارهی نقشهای قشرهای فکری جامعه رسیده باشیم. البته من در سالهای بعد از بسیاری از فکرهای سال چهل و هشت خودم فاصله گرفتهام، و از بسیاری از فکرهای جلال هم. ولی باید این نکته را بگویم که نه من و نه هیچ نویسندهی دیگر نسل من نمیتوانیم اثر تلنگری را که غربزدگی جلال به ذهنیت ما زده، نادیده بگیریم. ولی ساخت فکری من بعدها راه دیگری در پیش گرفته که در کتابهای بعدی من منعکس است.
3) به متن «تاریخ مذکر» چیزی نیفزودهام، فقط در چند مورد، چند کلمه را حذف کرده، به جای آنها کلمات دیگری گذاشتهام. ولی به کتاب حاضر مقالاتی را افزودهام که در حول و حوش نگارش و انتشار تاریخ مذکر نوشته و چاپ کرده بودم. این مقالات بخش دوم کتاب حاضر را تشکیل میدهد. ولی حواشی مفصلی برای هشت فصل اول متن اصلی رساله تاریخ مذکر نوشتهام که برای توضیح جملات نسبتاً فشردهی خود متن است. به طور کلی، متن اصلی تاریخ مذکر فاقد مثالی از تاریخ و ادبیات است. دریغم آمد که کتاب حاضر بدون مثال و توضیح چاپ شود. ولی نمیخواستم به متن اصلی دست بزنم. آنوقت باید یک تاریخ مذکر دیگر مینوشتم. ولی «تاریخ مذکر» به آن صورتی که در ابتدا چاپ شده، باید یک بار دیگر به خواننده عرضه میشد. قصدم این است که خواننده تاریخ مذکر را به عنوان نوشتهی سال چهل و هشت بخواند. یادداشتهای آخر رسالهی تاریخ مذکر، در اسفند شصت و دو نوشته شدهاند. این یادداشتها بیشتر در توضیح مطالب رساله هستند. طبیعی است که از یک فاصلهی زمانی پانزده ساله میتوان بعضی از مشکلات رساله را بهتر توضیح داد. به ویژه که حقانیت بعضی حرفها در طول سالها به ثبوت رسیده است. ولی من نخواستهام تاریخ مذکر را با درنظر گرفتن تاریخ این پانزده سال بازنویسی بکنم. چنین فرصتی را نداشتم؛ و چون مقالهی دیگری به نام «تاریخ مذکر» در کتاب آدمخواران تاجدار دارم، خواننده میتواند فعلاً آن مقاله را مکمل این رساله بداند. وقایع سالهای بعد از چاپ تاریخ مذکر باید در ذهن من رسوب نهائی پیدا کنند تا من بتوانم دربارهی آنها قضاوت کنم. ولی برای رسوب نهائی این سالها، شاید عمر من و امثال من کفاف ندهد. این نکته بدیهی است: با درنظر گرفتن پانزده سال اخیر تاریخ مذکر باید بازنویسی شود، دستکم به دو دلیل که یکی اجتماعی است و دیگری خصوصی. دلیل اجتماعی انقلاب 22 بهمن، اثر عظیم آن به تاریخ و پیآمدهای تاریخی، اجتماعی و سیاسی آن است. برخورد نسلها در انقلاب زمینهای بکر برای بررسی و تحقیق است، و همین یک مسأله میتواند صفحات بیشماری از یک «تاریخ مذکر» جدید را به خود تخصیص دهد. دلیل دوم سفرهای من به غرب است. پیش از سال 51 من به غرب سفر نکرده بودم. آنچه دیدهام برایم مهم بوده، و در تکوین فکریام سهم فراوان داشته. بخشی از رسالهی «تاریخ مذکر» در ارتباط با غرب نوشته شده. تجربهی سالهای گذشته، هم تجربهی اجتماع و تاریخ و انقلاب، و هم تجربهی تحول فکری من، باید در مجالی دیگر در ارتباط با تز اصلی «تاریخ مذکر» بررسی شود. گاهی فکر میکنم مشغلههای فراوان و غم نان مجال چنین فرصتی را به من نخواهند داد.
4) تجربهی زندگی به من آموخته است که منت آدمهای به ظاهر کوچک ولی در باطن مهربان و بزرگ را بکشم، ولی هرگز گله از روزگار نکنم، حتی اگر روزگار به گندگی روزگار ما باشد. من برای بخت و سرنوشت و قضا و قدر و خوشنامی و بدنامی و گذرا بودن و جاودانی شدن و اباطیلی از این دست تره هم خرد نمیکنم. اعتقاد دارم که جدیتر و حیاتیتر از نفسی که نویسنده میکشد، قضاوت بدون پیشداوری است که فقط در سایهی سرسپردگی به روح عزیز و نجیب خلاقیت و تفکر حاصل میشود. دشمن واقعی نویسندهی امروز، پیشداوری او دربارهی اشخاص و حوادث، و پیشداوری دیگران دربارهی اوست. ما نیازمند نویسندگانی هستیم که جرأت تفکر داشته باشند، چفت و بستهایی را که به مغز و اندیشهی خود زدهاند بشکنند، از محافل تنگ و تاریک دوستی و دشمنی بیرون بیایند، قدم در هوای زلال بدون پیشداوری بگذارند، جزمیتهای خصوصی و قالبهای پیش ساختهی عمومی را رها کنند و خود را در مسیر سیلان آزاد اندیشه قرار دهند. در یک کلام: تفکر کنند.
پرده بردار و برهنه گـو که من
مینخسبم با صنم با پیرهن
گفتم ارعریان شود او در عیان
نی تو مانی، نی کنارت، نی میان
آرزو میخواه لیک اندازه خواه
برنتابد کوه را یک برگ کاه
آفتابی کز وی این عالم فروخت
اندکی گر پیش آید جمله سوخت
فتنه و آشوب و خونریزی مجو
بیش از این ازشمستبریزیمگو
این ندارد آخر از آغاز گـو
رو تمام این حکایت بازگـو
رضا براهنی ـ تهران ـ 6 اسفند 62”
رضا براهنی در سال 1314 شمسی در تبریز دیده به جهان گشود. در ایران و ترکیه درس خواند و از دانشگاه استانبول دکترای ادبیات انگلیسی گرفت. سالهای عمرش را به تدریس، نوشتن، شعر سرودن، نقد و ترجمه گذراند. از 1340 با ترجمه کارش را آغاز کرد با «پلی به رودخانه درینا» اثر ایوآندریچ. نقدهایش در دهه چهل در مجله فردوسی او را انسانی رک و بیپروا شناساند و باعث شهرتش گردید. این نقدها بعدها در دو کتاب «طلا در مس» (در نقد شعر و شاعران) و «قصهنویسی» گرد آمدند.
در 1341 نخستین مجموعه شعرش «آهوان باغ» منتشر شد و بعد «مصیبتی زیر آفتاب» را در 1349 منتشر کرد. از آثارش در زمینهی شعر میتوان «اسماعیل اسماعیل»، «بیا کنار پنجره» و «خطاب به پروانهها»، در نقد «کیمیا و خاک»، «بحران رهبری نقد و انتقاد ادبی»، «جنون نوشتن»، «تاریخ مذکر» و «سفر مصر» واز داستانهایش «روزگار دوزخی آقای ایاز»، «بعد از عروسی چه گذشت»، «چاه به چاه»، «آواز کشتگان»، «رازهای سرزمین من» و «آزاده خانم و نویسندهاش» را نام برد.