نگاه: یغما گلرویی ترانه سرایی است که به ترانه در زمانه ما جان دوباره ای بخشید. روح ترانه های او در کالبد روزگار جاری است و هر از گاهی زیر لب زمزمه می شود. اما یغما پیش از ترانه سرایی کار شاعری را آغازیده بود و شعر هایی سرود که با درد و عشق مردمش نسبتی تمام داشت. به همین دلیل شعر های او به جای در افتادن دربازی های زبانی و اداهای پست مدرنیستی،شعری است ساده و معناگرا که می خواهد با واقعیت به سوی حقیقت راه یابد. از یغما در دو دهه اخیر چندین چندین مجموعه شعر منتشر شده است. ” باران برای تو می بارد” آخرین کتاب شعر یغما گلرویی است که چند روز قبل انتشارات نگاه آن را منتشر کرده است . به همین بهانه روزی که یغما به نگاه آمد در باره این مجموعه شعر گفت و گویی کردیم که می خوانید:
شما را به عنوان ترانهسرا میشناسند اما در کار شاعری هم فعالید. شعر سرودن لذتِ بیشتری دارد، یا ترانه سرایی؟
نمیدانم میشود از عبارت «لذت» در این مورد استفاده کرد، یا نه اما باید بگویم سرودن – دستِ کم برای من – ذره ذره تراشیدن خود است. در جایی نوشته بودم «من مجسمهسازی هستم که با پارههای وجود خود تندیس میسازد» و به گمانم شعر سرودن اگر لذتی برای شاعر داشته باشد بعد از سرایش است وگرنه در لحظات سرودن بیشتر «درد» با خود دارد، تا «لذت». چیزی شبیه احوالاتِ یک مادر در هنگامِ زایمان. درد و رنجی که با صدای گریهی کودکِ تازه به دنیا آمده جای خود را به کِیفی مقدس میدهد. برای من به شخصه تفاوتی میان «شعر» و «ترانه» نیست چون ترانه را هم یکی از زیرمجموعههای شعر میدانم و رنج و لذتِ توامان هردویشان برایم همگون است. این را هم اضافه کنم که من پیش از آمدن به سمت ترانه دو مجموعه شعر منتشر کرده بودم و از شعر شروع کردم. این که بیشتر به عنوان ترانهسرا میشناسندم هم شاید برگردد به همهگیرتر و در دیدرس بودنِ ترانه و دور از چشم بودن شعر در جامعه.
کتاب شعر «باران برای تو می بارد» محصول چه سالهایی است و به کدام دغدغه ذهنی شما پاسخ می گوید؟
بخشی از شعرهای این مجموعه به حدود یک دهه قبل برمیگردند و باقی ثمرهی همین سه چهار سال اخیرند. شعرها بیشتر فضای عاشقانه دارند و احوالات یک انسان شهری را در روز و روزگار خود روایت میکنند که بدون شک در عینِ عاشقانهنویسی چشم بر احوال اجتماع دور و برش نبسته و نگاه از جامعه خود نگرفته و عشق را چشمیندی نکرده برای ندیدن درد و حرمان و معضلاتِ جامعهاش. این را هم اضافه کنم که تعدادی از شعرهای اجتماعی این مجموعه در بازبینی ارشاد حذف شدهاند.
شعرهای این مجموعه عموما شعرهای بلندی هستند یا به عبارتی شعر کوتاه نیستند .آیا هیچگاه به ایجاز فکر کردید؟
البته حدود دَه شعر کوتاه هم در این مجموعه هست اما باید بگویم معتقدم روزگارِ ما روزگارِ شعرِ کوتاه است. یعنی خودم هم در شعرهای این روزهای خود به سمتِ کوتاه نویسی رفتهام. چون روزمرهگی و زندگی ماشینی فرصت مطالعه را از همه گرفته و حوصلهی شعرِ بلند خواندن دیگر در مخاطب وجود ندارد. برای همین همه رفته رفته به سمتِ شعر کوتاه و همان «ایجاز» که شما در سوالتان آوردید میرویم. من از حدود دَه سال پیش مجموعهای شامل صد شعرِ کوتاه با عنوان «دیوارنوشتههای انفرادی» آمادهی چاپ دارم که متاسفانه تا اطلاع ثانوی امکان چاپش در ایران وجود ندارد.
شعرهای شما بیان دغدغههای زندگی روزانهاند آیا به هنگام سرودن، به حذف برخی از اندیشهها و نگاههایتان در تبدیل شدن به شعر فکر میکنید؟
نه. شعرهای من روزشمارِ زندگیِ من هستند و این «من» که خدمتتان عرض میکنم با آن نوع از «من»های اسطورهای که شاعران قرون گذشته و حتا همین امروز از خود ارائه میدهند فاصله دارد. یعنی راوی منم با تمام کاستیها و اشتباهات و عوالمم. در هنگام سرودن خودسانسوری نمیکنم و بعد از نوشتن هم پاککن برنمیدارم به پاک کردن بخشهایی از شعر که شاید به زعمِ مخاطب غیرشاعرانه بیایند یا نوعی خودزنی در آنها وجود داشته باشد. در شعرِ من هر تصویر و هر کلمهای اجازهی ورود دارد و آن «شاعرانهگی» تعریف شده از طرف مخاطب و جامعه را گردن نمینهد. من پیش مخاطبم برهنهام. کسانی که آثار مرا دنبال کردهاند تا حدود زیادی از روزشمارِ زندگی من آگاهند.
میان شعرها با ترانه های شما نسبتی به لحاظ شکل و فرم هنری برقراراست ؟
به هر حال قالبِ شعر آزاد و ترانه متفاوت است اما خطِ اتصال این دو در کارهای من شاید همان نزدیکی لحن و زبان باشد. یعنی نوعی سادهنویسی و سعی در منتقل کردن مفاعیم عمیق به زبانِ آرگو. وگرنه از نظر فرم چون سرودن در دو قالب مختلف اتفاق میافتد طبعن نزدیکی کمتری وجود دارد. من در شعر آزاد، پیِ آن آهنگین بودن که در ترانههایم وجود دارد نیستم.
جهان شعر شما به جهان ترانههای شما نزدیک است. این نزدیکی را در چه میبینید؟
پاسخ این سوال خیلی ساده است: در خودم. چون هم ترانهها و هم شعرها را من نوشتهام. البته این را هم اضافه کنم. تعدادی از شاعران هستند که در دو قالب قلم میزنند و آثارشان چنان از هم دور است که پنداری دو نفر مختلف نویسندهی آنها بودهاند. چون بسیاری ترانه را سهل میگیرند و گمان دارند چون مثلن وزن و قافیه و لحن محاوره دارد باید حرفهای دم دستی و کودکانه در آن زد. مثلن میتوانم از «محمدعلی بهمنی» برایتان مثال بزنم که هم غزل نوشته و هم ترانه. در غزل آثاری ماندگار ارائه داده و در ترانه آثاری سطحی و سُست و با این که راوی هر دو قالب یک نفر است نتیجهها متضادند. همان بهمنیِ غزلسرا وقتی در قالب ترانه سعی به سرودن میکند نتیجه چیزیست که آدم با خواندنشان گمان میکند کسی او را دست انداخته است. من سعی کردهام خود را در قالب محدود نکنم و همان حرفهایی که در شعر میزدم را در ترانه هم بزنم.
در شعرهای «باران برای تو می بارد» معنا و محتوا مقدم بر فرم و شکل ادبی است. آیا شما قبل از سرودن شعر، به مضمون، یا معنای آن فکر میکنید؟
بله. صد درصد. من به محتوا بیشتر اهمیت میدهم اما فرم را هم فراموش نمیکنم. موضوع این است که به آن نوع صنایع ادبی و چیزی که از نگاهِ عموم شعر را شعر میکند معتقد نیستم. به چیزهایی مثل استعاره و تمثیل و غیره. یعنی معتقدم روزگار این نوع اشکال و شگردهای ادبیِ گذشته. ببینید… اگر من چهل سال پیش مثلن مینوشتم: «یلدای دردِ ما، بیچراغ میگذرد» صدای «آفرین» و «احسنت» از همه سمت بلند میشد و مخاطب از این سطر برداشت سیاسی هم میکرد که منظور شاعر از «یلدای درد» اختناق است و «بیچراغی» را هم نمادِ جلودار نداشتن جامعه میدانست اما امروز دیگر این تعابیر گرد و خاک گرفته به کار نمیآیند. شاعران قرونِ گذشته ناچار شدند به دلیل تاریخ چند هزارسالهی ما که همواره با ظلم حاکمان گره خورده، دست به دامنِ این نوع استعارهبافیها بشوند و در شعرهای ما مثلن «شب» همواره نمادِ «ظلم» بود در حالی که شب به خودی خود پدیدهی زیباییست اما شما بگردید ببینین چند شعر پیدا میکنید که در آن از شب تلقیِ مثبت شده باشد. خیلی اندک و انگشتشمار. من استفاده از این صنایع را به دور جهان و شعرِ امروز میدانم و باور دارم باید رُکتر و سرراستتر نوشت و این شاید برای کسانی که همچنان از دریچهی همان صنایع و شکلهای ادبی به شعر نگاه میکنند دلچسب نباشد.
شما تجربه سرودن شعر موزون هم دارید آیا وزن و قافیه مانعی در راه آزادی شعر شما به شمار میآید که دیگر به آن فکر نمیکنید؟
بدونِ شک. من در ترانه نوشتن – به جز مواردی اندک – مجبور به رعایت وزن و قافیه بودهام. به هرحال فضای آفرینشگری در ترانهی موزون و مقفا بستهتر و محدودتر است و در کل بعد از «نیما» شعر اینگونه نوشتن شاید کمی اشتباه به نظر برسد اما فراموش نکنید ما درباره قالبی صحبت میکنیم که به دلیل همکناری با موسیقی، همواره به وزن و قافیه متکی بوده. یعنی حتا «شاملوی بزرگ» هم با وجود بیاعتقادی به وزن عروضی و قافیهی متداول در شعر کلاسیک، وقتی در «پریا»، «بارون» و «دخترای ننه دریا» به سمتِ نوشتن در قالبِ ترانه، یا شاید بهتر باشد بگویم شعرِ کودک میرود وزن و قافیه را رعایت میکند. متاسفانه، یا خوشبختانه موسیقی ما همچنان به وزنِ کلام احتیاج دارد و کسی که قصد دارد برای همکناری با موسیقی متداول بنویسد وزن و قافیه را رعایت میکند. شاید با پیشرفتِ بیشتر موسیقی و وارد شدن به فضاهای تازه مثل راک و جَز، رفته رفته صاحب نوعی ترانهی بیوزن و قافیه بشویم. شک نکنید که در آن روز من هم بدون وزن و قافیه خواهم نوشت.
در یکی از شعرهای این مجموعه روشنفکران را با طنز به باد انتقاد میگیرید چرا؟
در آن شعر من بیشتر اطوار روشنفکری را نقد کردهام نه خودِ روشنفکران را. به هرحال روشنفکری هم مانند تمام پدیدههای دیگر در ایران انواع و اقسام مختلف داشته. از سطح تا عمق. گاهی پیشبرندهی فرهنگِ جامعه بوده و گاهی ترمزش. نبود هموارهی حزب و مطبوعات آزاد در تاریخ معاصر ما باعث شد بسیاری از روشنفکران به جای تولید اندیشه و نقد ساختاری به اظهار نظرهای سیاسی روی بیاورند و در بسیاری از موارد اشتباه کنند و حتا به دروغ متوسل شوند. برایتان مثال میزنم از «جلال آلاحمد» که با وجود آگاهی از غرق شدن «صمد بهرنگی» در رود ارس تصمیم میگیرد برای کوبیدن حکومت، آن اتفاق را قتل صمد به دست ساواک جا بزند. یعنی برای رسیدن به آزادی دست به دامن دروغ میشود و چنین چیزی با جَنمِ روشنفکری منافات دارد. من چنین مواردی را نقد کردهام و همچنین روشنفکرانی که زندگیشان با آثار و حرفهاشان در تضاد کامل بوده و هست، وگرنه روشنفکر راستین که به قولی وجدان بیدار جامعه است همواره از نگاه من محترم بوده.
شعرهای این کتاب به لحاظ مضمون متنوع است و انگار با شعر، خواننده را به زمان ها ومکانهای زیادی دعوت می کنید؟
شعر در همه جا و همه وقت همراه من است و سعی کردهام غیرشاعرانهترین موضوعات را هم به شعرهایم راه بدهم پس طبیعتا شعر با من به همه جا سفر میکند و مخاطب میتواند خطِ سیرِ زندگیام را در شعرهایم دنبال کند. همانطور که حتما خواندهاید در انتهای مجموعه بخشی را به توضیحاتِ نامها اختصاص دادهام. بسیاری با این تنوع نامها و مکانها در شعرِ من مشکل دارند اما در هر حال این جهان من است با نامِ تمام مکانها و آدمهایش. جهانی که با مجموعهی «باران برای تو میبارد» به آن دعوت شدهاید. امیدوارم دوستش داشته باشید.
به عنوان حرفِ آخر اگر صحبتی دارید.
تمامِ حرفهای ما در این روزگار شاید حرفِ آخر باشد اما میخواستم در پایان این گفتگو تشکر کنم از «موسسه انتشارات نگاه» و ناشر فهیم و دلسوز جنابِ آقای « علیرضا رییسدانایی» که بدون پیگیریها و تلاشهای بیوقفهشان این مجموعه هرگز به انتشار نمیرسید.
گفت و گوی محمدرضا محمدی آملی با یغما گلرویی