وبلاگ

گفت و گو با علیرضا آبیز در باره شعر

نگاه :علیرضا حسنی آبیز در مرداد ماه ۱۳۴۷ در روستای آبیز از توابع شهرستان قاینات استان خراسان جنوبی به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی را در زادگاه خود گذراند و برای ادامه تحصیل عازم مشهد شد. حسنی در دانشگاه فردوسی مشهد مدرک کارشناسی زبان و ادبیات انگلیسی را دریافت کرد و ادامه تحصیل در مقطع ارشد را در همین رشته در دانشگاه تهران پی گرفت. اما دکترایش را در زمینه نویسندگی خلاق از دانشگاه نیوکاسل انگلیس دریافت نمود. ترجمه، تدریس، نقد ادبی و شعر از حیطه های مورد فعالیت وی می باشد. او این روزها و ماها در انگلستان به سر می برد و در حال اتمام تحصیلات تکمیلی است .
از علیرضا آبیز تاکنون چندین مجموعه شعر منتشر شده است . به زودی آخرین مجموعه شعر  او با نام  ” از میز من صدای درختی می آید ” از سوی انتشارات نگاه منتشر می شود . آبیزهفته قبل به ایران آمد و به انتشارات نگاه سری زد و ساعاتی مهمان ما بود . فرصت را مناسب دانستیم و با ایشان در باره شعر امروز گفت و گوی کوتاهی کردیم که می خوانید :

آقای آبیزشما به چه انگیزه ای شعر می گویید ؟
انگیزه ی خاصی ندارم! رویکرد من به امر سرایش شعر کمی تا قسمتی قدیمی است! در واقع به نوعی ضرورت درونی معتقدم که هر از گاهی گریبان شما را می گیرد و تا جامه ی کلمات نپوشد رها نمی کند.  پس برای من نوشتن شعر بیش از هر چیز امری خصوصی است. ابزاری است برای بیان حس و حال و گاهی ابراز نظر و توضیح وضعیت.  با این که هیچ نوع شیوه یا انگیزه برای نوشتن شعر را نفی نمی کنم ولی  شیوه ی شخصی من به گمانم مشابه کهن ترین شیوه هاست. به عبارت دیگر در پی ساختن چیزی نیستم و با قصد قبلی چیزی را بنا نمی کنم.  از ساده ترین مصالحی که در اختیار دارم بهره می برم تا مافی الضمیر خود را در لحظه ی نوشتن شعر بیان کنم و حس و حال خود را منتقل کنم.

در باره جایگاه شعرفارسی در خارج از ایران  مشخصا انگلیس بفرمایید.
در حال حاضر شمار قابل توجهی از شاعران ایران در خارج از کشور سکونت دارند. گروهی از اینان قبل از مهاجرت در ایران آثاری منتشر کرده بودند و اسم و رسمی هم  داشتند. گروهی دیگر برای نخستین بار در غربت قلم به دست گرفتند. به مدد ارتباطات اینترنتی و نزدیک تر شدن فاصله ها- هر دوی این گروه ها فعالانه می نویسند و منتشر می کنند. نشریات آنلاین بسیاری این آثار را منتشر می کنند. گفت  و گوی سازنده ای بین شعر داخل و خارج جریان دارد.
در انگلستان هم این امر صادق است. از دیرباز گروهی از شاعران ایرانی در این کشور سکونت داشته اند و در سالیان اخیر هم شاعران جوانی به این دیار کوچیده اند.  به تقریب می توان گفت همان طیف سلایق داخل کشور در خارج هم به چشم می خورد. شاعران  خارج از کشور هم در همه ی زمینه ها و سلیقه ها شعر می گویند. به عبارت دیگر تفکیک خاصی بین شاعران بر اساس محل سکونت شان نمی شود کرد.  گویا تغییر محل زندگی تاثیر چندانی نگذاشته است. یکی از دلایل این است که گروه عمده ی این شاعران هنوز از سرچشمه های شعر فارسی تغذیه می کنند و آشنایی یا تسلط چندانی بر شعر سرزمین های میزبان ندارند. این فقدان آشنایی یا آشنایی اندک آنان را از تاثیرپذیری مثبت از فرهنگ میزبان محروم کرده است. گروهی از اینان به دلیل دورماندن از فرهنگ و زبان سرزمین مادری – حتی پسرفت هم  داشته اند. با این همه نکته ی مهم این است که شعر های خوب بسیاری هم نوشته می شود که در هیاهوی بازار مکاره ی فعلی گم می شود و شاید در آینده ی نزدیک شرایطی فراهم شود که معیارهایی برای قضاوت ایجاد شود و آثار خوب برجسته شوند و به چشم آیند.

آیا شعر امروز  با نوسان زبانی و اندیشگی روبروست ؟
پاسخ ساده و سرراست بله است. البته به گمانم شعر همیشه با نوعی نوسان در زبان همراه  بوده است.  شعر با عالی ترین سطح زبان سر  و کار دارد و در واقع همان جایی است که زبان مرزهای خود را می شکند و از خود فراتر می رود. شاعران خوب در همه جای جهان بزرگ ترین خادمان زبان بوده اند و هستند چون از بالاترین ظرفیت های زبان بهره می برند و در واقع زبان را پیش می رانند. در این پیش راندن چه بسا سازه هایی را تخریب کنند یا از نو بنا کنند. در روزگار ما به دلیل  شتاب تحولات و گستردگی ابزارهای تاثیر گذارنده بر زبان این نوسان زبانی بیشتر به چشم می خورد. از سویی با گسیختگی و در هم پریشی ساختاری زبان رو به رو هستیم و از سوی دیگر با تلاش هایی برای فراروی از ساخت معمول زبان و ایجاد متون فرازبانی.  نوسان اندیشگی هم به نوعی معلول شرایط زیستی و فکری جهان امروز است و نیز شرایط ویژه ی جامعه ی ایران و فارسی زبانان که در نوعی فرآیند پرشتاب گذار گرفتار آمده اند . شرایطی که همه ی نظم های کهن فروریخته یا در حال فروریختن است و هر نسلی می کوشد نظم مطلوب خود را ایجاد کند. نظمی که به نظر نسلی دیگر ممکن است بی نظمی محض باشد.

شعر امروز تا چه اندازه به نیازهای جامعه شعری پاسخ می دهد؟
نیازهای جامعه ی شعری؟ کمی به نظرم مبهم می آید. پرسش شما متکی بر این فرض است که ما جامعه ی داریم شعرخوان و اینکه این جامعه نیازهایی دارند و شعر امروز باید به این نیازها پاسخ دهد.  اگر منظورتان را ساده کنم احتمالا می پرسید آیا شاعران امروز دغدغه ها و مسایل موردنظر خوانندگان شعر را در شعرشان مطرح می کنند یا خیر؟  به گمانم پاسخ به این پرسش کمی تامل می طلبد. معمولا نیازهای آنی و فوری جامعه و حتی جامعه ی شعر خوان کمتر در شعر پاسخ می یابند و معمولا هنرهای دیگر مثل موسیقی و ترانه این نقش را ایفا می کنند. به گمانم ترانه های امروزه – که به هرحال شعر هم هستند- مسایل و نیازهای اجتماعی قشرهای گوناگون را مطرح می کنند و شعر کمابیش به این نیازها توجه دارد. ناگفته نماند که همه ی ظرفیت و توان شعری ما به راحتی عرضه نمی شود. شاعران بسیاری تلاش می کنند با خلق آثار متفاوت پاسخگوی میل فزاینده به تغییر باشند. شاعران تجربی زیادی داریم که در شیوه های گوناگون تجربه آزمایی می کنند و اگر چه شخصا حاصل کار برخی از این شاعران را نمی پسندم زحمت شان قابل تقدیر است.

شعر علی رضا آبیز  دارای شناسنامه شعر خراسان امروز است  ( در لفظ و  زبان و اندیشه و .. )؟
پاسخ  این پرسش را نمی دانم. یکی به این دلیل که مشخصات شناسنامه ای شعر خراسان امروز خیلی برایم آشکار نیست. در خراسان همین امروز ما شاعران کلاسیک سرایی داریم که به سبک پیشینیان غزل و قصیده نیکو می سرایند ( مثل محمد قهرمان و رضا افضلی ). از سوی دیگر شاعران بسیاری شعر سپید می نویسند و گروهی هم غزل های متفاوت می نویسند. در واقع شعر امروز خراسان یک چهره ندارد و همه ی نحله های امروزی شعر فارسی در آن نماینده ای دارند. با این همه جغرافیا ی خراسان در شعر علیرضا آبیز حضور نیرومندی دارد. فضا و آتمسفر و حتی واژگان خراسانی در شعر من به وفور یافت می شوند و اگر این عناصر را بخشی از ویژگی های شعر خراسان امروز بدانید پاسخ من به پرسش شما بله خواهد بود.

شعر شما با تجربه زیست شده  چه نسبتی دارد ؟
شعر من به تمامی از تجربه ی زیست شده ی من سرچشمه می گیرد. به همین دلیل هم پیش تر گفتم که رویکرد من به نوشتن شعر قدیمی است و به دوران کهن بر می گردد. اگر چه به نوگرایی در شعر و تجربه گرایی شدیدا” معتقدم شخصا برای  تجربیات خود شعر می گویم و به ندرت پیش آمده که فقط برای نوشتن شعر شعری نوشته باشم (هیچ نوع ارزش داوری نمی کنم فقط شیوه ی خودم را توضیح می دهم و از اینکه بعضی دوستان مرا قدیمی بپندارند هم باکی ندارم!). البته تردیدی نیست که تجربه ی زیسته برای اینکه به شعر بدل شود از صافی ذهن و اندیشه و حس می گذرد و بسا دچار تغییر و تحولات بنیادین می شود و حتی به عکس خود بدل می شود.  من شخصا به استفاده از تجربه ی زیسته در شعر خیلی اهمیت می دهم و در مقام خواننده هم از شعرهایی که مبتنی بر تجربه ی زندگی هستند بیشتر لذت می برم و راحت تر با آن ارتباط برقرار می کنم.

نوشتن دیدگاه