آقای پژمان، رمان جوانی چگونه شکل گرفت؟ آیا یادداشتهای روزانه شما تبدیل به رمان شد؟ نه. اصلاً این طور نیست. این رمان نه براساس یادداشتهای روزانه است نه خاطره، فقط سبک رمان این گونه است. فکری به ذهنم رسید. حالا نمیخواهم بگویم این فکر چی هست، اندیشه مهم و مشهوری است که تاکنون به شکل رمان درنیامده و نوشته نشده است. بعضی از رمانهای خارجی به آن اشارههایی کردهاند، من تصمیم گرفتم این فکر را در قالب رمان عرضه کنم. بنابراین مناسبترین زمان را دهه 50 انتخاب کردم، منتها رمان را طوری نوشتم که سوژه رمان مستقل ازآن فکر باشد...
من و بوف کور
«من و بوف کور» رمانی است که در آن بوف کور صادق هدایت به طور کامل معنی می شود. در فصل سوم «من و بوف کور» خواننده با زبان و تکنیک های بوف کور آشنا می شود. آن وقت در فصل های بعدی همۀ صحنه ها و تصویرها و ابهامات بوف کور معنی می شود. در من و بوف کور سه صدا خواهید شنید، صدای بوف کور صادق هدایت، صدای آنهایی که بعضی نت ها را به بوف کور آموختند، صدایی که بوف کور را می خواند. صادق هدایت بسیاری از تصویرها و صحنه های مهم بوف کور را مستند...
آنجا که بوف کور روحش را عریان میکند
نگاه :علی عبداللهی : هدایت بوف کور را در زمانی نوشت که در ادبیات اروپا نظریات فروید در زمینه تحلیل رویا و ناخودآگاه در رمان و داستان طرفداران پروپاقرصی داشت: هم در میان سوررئالیستها و هم در میان سایر نویسندگان آن زمان. مثلاً در حوزه زبان آلمانی کسانی مانند آرتور شنیتسلر، روبرت موزیل، راینر ماریا ریلکه و تاحدی اشتفان تسوایگ از این زمینه بومی که برای آنها از قضا خویشاوند، همزبان و خانگی هم بود، بهرههای فراوانی بردند. ولی شاعران سوررئالیست فرانسوی بیش از همه در این هواها نفس میکشیدند و میسرودند و حتی در زبان انگلیسی شاعر مذهبی دشوارنویسی...