داستان چند نسل از یک خانواده درباره ی رمان سال درخت اثر ضحی کاظمی تکه ای از رمان سال درخت اثر ضحی کاظمی: نامه را درآورد تا با شعلهی چراغ لامپا بسوزاند و از بیناش ببرد. میترسید که خود اولین قربانی این نفریننامه شود. احساس گناه میکرد که تمام مدت نامزدیاش با محمود به فکر جمال بوده، درحالیکه جمال از او و خانوادهاش متنفر بوده است. صدای پایی که از توی حیاط رد میشد حواسش را پرت کرد. چراغ لامپا از دستش افتاد و همینطور که پایین میافتاد تا به زمین برسد و حباب شیشهایاش هزار تکه شود، نفت آن...
داستان چند نسل از یک خانواده
