دیوان سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

به تصحیح محمد قهرمان

دیوان سلیم تهرانی

این کتاب، دیوان اشعار محمدقلی سلیم تهرانی با مقدمه و تصحیح محمد قهرمان است. محمد قهرمان درباره ی این کتاب چنین نوشته است:
سالها بود كه قصد داشتم تصحيح تازهاى از ديوان سليم تهرانى به عمل آورم، ولى در دست نبودن نسخه هاى متعدّد ديوان او، كار را دشوار مى كرد.
سه چهار سال پيش آگاه شدم كه طبيب فرزانه و ادب دوست شهر ما، شادروان دكتر على شاملو كه از دودمان حسن خان و عبّاسقلى خان شاملو ــ فرمانروايان بزرگ خراسان در عهد صفويّه ــ هستند، نسخهاى خطّى از ديوان سليم در اختيار دارند. چون از تصميم من خبردار شدند، با بزرگوارى اجازه دادند تا عكسى از آن براى خود تهيّه كنم. اين نسخه با وجود آنكه در بخش غزلها بسيار ناقص است، ولى تقريبآ همه قصايد و قطعات و بخش اعظم مثنوى هاى شاعر را شامل است.
سليم تهرانى، پس از صائب و كليم، يكى از بهترين گويندگان طرز نو، مشهور به سبك هندى است. نام او محمّدقلى، از طايفه شاملو و از قريه طرشت تهران بوده است.
غزلی از سلیم تهرانی :
در گلستان جهان ، هر مرغ نالان خود است
هر گلی درماندۀ حال پریشان خود است
آسمان را خوش نمی آید ، غم ما را مخور
هر که با ما دوست گردد ، دشمن جان خود است
نیست از روی طرب چون موج می خندیدنم
خنده ام چون غنچه بر چاک گریبان خود است
پادشاهان را اگر باشد غروری ، دور نیست
هر که را موری برد فرمان ، سلیمان خود است

25,000 تومان

ناموجود

جزئیات کتاب

وزن 500 گرم
ابعاد 24 × 17 سانتیمتر
پدیدآورندگان

سلیم تهرانی, محمد قهرمان

SKU

94016

نوبت چاپ

یکم

شابک

978-964-351-323-8

قطع

وزیری

تعداد صفحه

624

سال چاپ

1389

موضوع

شعر فارسی

تعداد مجلد

یک

وزن

500

گزیده ای از دیوان سلیم تهرانی

در گلستان جهان ، هر مرغ نالان خود است
هر گلی درماندۀ حال پریشان خود است
آسمان را خوش نمی آید ، غم ما را مخور
هر که با ما دوست گردد ، دشمن جان خود است
نیست از روی طرب چون موج می خندیدنم
خنده ام چون غنچه بر چاک گریبان خود است
پادشاهان را اگر باشد غروری ، دور نیست
هر که را موری برد فرمان ، سلیمان خود است

در آغاز دیوان سلیم تهرانی می خوانیم:

سالها بود كه قصد داشتم تصحيح تازهاى از ديوان سليم تهرانى به عمل آورم، ولى در دست نبودن نسخههاى متعدّد ديوان او، كار را دشوار مىكرد.
سه چهار سال پيش آگاه شدم كه طبيب فرزانه و ادبدوست شهر ما، شادروان دكتر على شاملو كه از دودمان حسنخان و عبّاسقلى خان شاملو ــ فرمانروايان بزرگ خراسان در عهد صفويّه ــ هستند، نسخهاى خطّى از ديوان سليم در اختيار دارند. چون از تصميم من خبردار شدند، با بزرگوارى اجازه دادند تا عكسى از آن براى خود تهيّه كنم. اين نسخه با وجود آنكه در بخش غزلها بسيار ناقص است، ولى تقريبآ همه قصايد و قطعات و بخش اعظم مثنوىهاى شاعر را شامل است.
از همان زمان در عزم خود براى تصحيح مجدّد ديوان استوارتر شدم، بخصوص كه به فيلم نسخه ديوان هند هم در كتابخانه دانشكده ادبيّات مشهد دسترسى داشتم. متأسّفانه اشعار سليم چنان كه بايد تصحيح نگرديده و حقّ اين گوينده نازكخيال ادا نشده است. از سوى ديگر، ديوان او سالها پيش به طبع رسيده و ناياب است.
با در اختيار داشتن دو مأخذى كه در بالا ذكر شد و نيز نسخه چاپى ديوان، دست به تصحيح زدم، اميد كه مقبول صاحبنظران افتد.
از همكاران قديم خود در كتابخانه دانشكده ادبيّات مشهد ممنونم كه امكان استفاده از فيلم ديوان سليم را به بنده دادند.
سپاسگزارى از مؤسّسه محترم انتشارات نگاه كه چاپ اثر را بر عهده گرفتند، بر من فرض است.
محمّد قهرمان
مشهد خرداد 1382

سليم تهرانى، پس از صائب و كليم، يكى از بهترين گويندگان طرز نو، مشهور به سبك هندى است. نام او محمّدقلى، از طايفه شاملو و از قريه طرشت تهران بوده است :
نازد به اشك و آهِ دلم، كوى او سليم چون ملك رى بهآبوهواى طرشت ما
* * *
پاى در گل مانده در گيلان مرا، ورنه سليم در فراق رى، دلم ويرانتر از شهر رى است
از تحصيلات و زندگى او اطّلاع چندانى در دست نيست. ملك شاه حسين سيستانى در تذكره خيرالبيان (1016 ــ 1019) مىنويسد: محمّدقلى سليم شاملوست و منشأ و مولد او تهران
است و حالا نيز در آن ديار است. طبع صافى و ذهن مستقيم دارد و از آغاز سخن او ترقّيى كه در انجام خواهد يافت ظاهر و هويداست و اين چند بيت از نتايج طبع اوست (سى بيت از شاعر انتخاب كرده است كه چند بيت آن در ديوان نيست. خيرالبيان، برگ 395 ــ 396) ابيات اضافى را مىتوان در كاروان هند: 566 ــ 568 ديد.
چون در آن زمان اصفهان پايتخت و جايگاه هنرمندان بوده، سليم نيز بخت خود را آزموده و به اين شهر آمده است. قصيدهاى هم در مدح شاه عبّاس اوّل سروده :
جوهر شمشيرِ شاهى، آبروى تاج و تخت شعله شمع عدالت، شاهِ دين، عبّاس شاه
بهنوشته نصرآبادى، سليم مدّتى با ملّا واصبا و ملّا صبوحى با ميرزا عبدالله وزير لاهيجان مىبود. دو قصيده در مدح يوسف خان فرمانرواى گسگر دارد.
سپس ظاهرآ بار ديگر به اصفهان رفته، چون در غزلى از شاه صفى (1038 ـ 1052) نام برده است :

چراغِ انجمن روزگار، شاه صفى كهچرخِپير بهاو راستكردقدّ دوتاه
ولى قصيدهاى كه در مدح اين پادشاه سروده، ساخته هند است :
دارم از هند، عزمِ درگهِ شاه مانع من مباش اى افلاس
گويا شاعر مدّتى هم در خراسان گذرانده است :
ذوقِ گلگشت خراسان رفته است از ياد ما در سواد هند، سير باغِ زاغان مىكنيم
* * *
مگر بر داغِ دورىّ خراسان نهم مرهم سليم از سيرِ شيراز
عاقبت به شيراز رفته و با عنايت امامقلى خان فرمانرواى مقتدر فارس راهى هند شده است، وگرنه پيش از آن گفته بود :
سليم، مانع هندوستانم افلاس است كه هست بسته زنجيرْ در وطن مجنون
شاعر در يك غزل، شيرازيان را ستوده است :
اهلِ شيراز، بهشتىصفتان دهرند هركهرا مارِ غمىزهر زند، پازهرند
او حتّى در هند هم ياد شيراز را به فراموشى نسپرده است :
كىتسلّىمىشود از سيرِ هندستان سليم؟ گر به جنّت رفت، ياد گلشن شيراز كرد

ورود به هند

سفر به هند در روزگار صفويان، جاذبه بسيار براى شعراى ايرانى داشته و مطالب فراوان در اين زمينه نوشته شده است.
متأسّفانه سليم هنگامى پا به هندوستان گذاشته است كه ايالات دكن و گجرات در قحط بهسر مىبردند :
چو ما از طالع خود نااميديم چنينوقتى بههندستان رسيديم
درين كشور همه پامالِ قحطيم ز بىقدرى، متاع سالِ قحطيم…
درين قحطى، مسلمانان گجرات چونان بينند، بفرستند صلوات
در بخش تعليقات، به نقل از پادشاهنامه، شمّهاى از اوضاع آن دوره را ذكر كردهام.
به نوشته دكتر رحيم رضا، سليم در حدود سال 1040 به هند رسيده است. در سال 1055 كه اسلامخان ممدوح سليم با شاهجهان عزم لاهور داشته، شاعر به سبب بيمارى از او اجازه ماندن گرفته است :

خدايگانا! اكنون چهارده سال است كه بندگىّ توام كرده در جهان مشهور
اگر 14 را از 1055 كسر كنيم، سال 1041 بهدست مىآيد، امّا از سوى ديگر هنگامى كه اسلامخان در سال 1041 بهعنوان ناظم گجرات وارد آن ديار شده است، سليم در آنجا بهسر مىبرده، در اين صورت ورود شاعر به هند، در 1039 يا 1040 بوده است. اين سالها صحيحتر بهنظر مىآيد.
به نوشته شادروان استاد گلچين معانى در كاروان هند به نقل از صبح صادق تأليف ميرزا محمّد صادق ميناى اصفهانى، ذيل وقايع سال 1048 آمده است كه اسلامخان ايالت بنگاله يافته بود و محمّدقلى سليم كه در خدمت او بهسر مىبرد در آن ايّام به جهانگيرنگر (داكاى كنونى) رسيد. از طبقه اتراك است، به طرشت متولّد شد و به هند افتاد. او را در جهانگيرنگر ديدم. بهسلامت نفس و لطف طبع موصوف بود و از رسوم و عادات شعرا مبرّا مىزيست.
سليم پس از چهارده سال سفر در ركاب اسلامخان در داخل هندوستان، به سبب خستگى و پيرى از ممدوح تقاضاى مرخّصى مىكند تا به مكّه برود :
ز آستان تو خواهم بهسوى كعبه روم كه در حقيقت، جايى نرفته باشم دور
امّا راهى مكّه نمىشود. ظاهرآ تحمّل دشوارىهاى آن سفر دور را در خود نمىديده است. او اكنون مكانى آرام مىجويد تا گوشهنشينى اختيار كند، و كجا بهتر از كشمير؟
گوشهاى گير به كشمير سليم و بنشين رفتن و آمدن اگره و لاهور بس است
در كشمير سكنا مىگزيند و حدود دو سال بعد در آن ديار درمىگذرد.
تذكرهنويسان سال فوت او را 1057 ذكر كردهاند. به نوشته دكتر رحيم رضا، ملّاسعيد اشرف ]مازندرانى[ سال فوت او را «رضوان» يافته است :
چون روح سليم واصل جانان شد در گلشن روضه مرغ خوشالحان شد
در روضه رضوان چو شد آرامگهش تاريخ وفات او ازان رضوان شد
از مادّه تاريخى كه غنى كشميرى براى كليم همدانى سروده است، چنين برمىآيد كه او در كنار قدسى و سليم به خاك سپرده شده :
… عمرها در ياد او زير زمين خاك بر سر كرد قدسىّ و سليم
عاقبت از اشتياق يكدگر گشتهانداين هرسه دريكجامقيم…
سليم يك سال پيش از ممدوح اصلى خود، اسلامخان از جهان رفته است.

اسلام خان

سليم پس از ورود به هند، به دستگاه ميرعبدالسّلام مشهدى مخاطب به اسلامخان پيوسته است. در كاروان هند به نقل از سرو آزاد آمده است: ميرعبدالسّلام از عمده امراى شاهجهانى است. در عهد شاهزادگى به منصب شايسته و خطاب اختصاص خان، اختصاص داشت و بعد سريرآرايى سلطنت، بخشى دوم شد، پس از آن ناظم گجرات و عقب آن ناظم بنگاله، سپس بهخطاب اسلامخان و والاپايه وزارت مباهى گشت، و چون نوبت وزارت به سعدالله خان رسيد، پادشاه اسلامخان را به ايالت ممالك دكن سرفراز فرمود، و هم در زمان حكومت دكن ]چهاردهم شوّال[ سنه 1058 جهان فانى را وداع نمود. مقبره او در سواد اورنگآباد معروف است، عمارتى دلنشين دارد.
به نقل استاد گلچين از مآثرالامرا، اسلامخان از معقولات و منقولات و انشا و خط بهره وافر داشت و منصبش هفت هزارى بود.

شعر سليم

چنان كه گفتيم، سليم از سخنسرايان قادر و مضمونياب طرز نو مشهور به سبك هندى است و اين كه بعضى از تذكرهنويسان او را به اخذ معانى ديگران متّهم كردهاند، اصلى ندارد.
به قول نجيب كاشى و با اين اميد كه به كسى برنخورد :
شاعرىنيست كهمعنىبر و مأخذخوان نيست همه دزدند، وليكن عسس يكدگرند!
محمّد صالح كنبو مؤلّف عمل صالح، مسمّى به شاهجهاننامه، نخستين كسى است كه تهمت معنىبرى به سليم زده و ضمن تعريف از او مىگويد: …هيچ بيتى از اشعار او خالى از ادايى نيست و در انگيخت تشبيهات يد طولى دارد و در پرداخت ايهامات دست تمام حاصل كرده، هزاران معانى عجيبه و غريبه از طبع او پديدار گشته، اگرچه كمگوست امّا پاكيزهگفتار است و بسيار رنگينسخن. ازين رهگذر كه به اعتقاد بعضى عزيزان گاهگاهى فرزندان طبع بعضى عزيزان را كه يتيم ماندهاند به پسرخواندگى برمىدارد و در تربيت آنها كوشيده لباس فاخر مىپوشاند، بر زبانها افتاده و اكثر ارباب سخن در فرزندان معنوى او نيز سخن دارند و گمانشان

بلكه يقين آن است كه آنها نيز پسرخواندهاند كه ايشان را زبان داده. بالجمله اكثر از ارباب اين فن با وى بىاعتقادند و زبان به بيغاره او مىگشايند و بجز جمعى كه آيينهدار انصافند و صورت و معنى را به وجه احسن شناخته، هيچيكى از نيكوخيالان را به او اعتقاد نيست…
سپس ده بيت از اشعار او انتخاب كرده است (عمل صالح، ج :3 421 ـ 422)
توضيحآ مىافزايم كه هفتمين بيت :
دولت تيزى كه مىگويند، شمشير تو بود بر سرم آمد ولى بسيار زود از من گذشت
با تقديم و تأخير دو مصراع، از دانش مشهدى است و محمّد صالح كنبو اشتباهآ آن را به سليم نسبت داده است.
البتّه بايد گفت كه اين نويسنده جاى امّايى هم باقى گذاشته، يعنى «آيينهداران انصاف»

را مستثنا كرده است. نصرآبادى نيز به همين راه رفته: …اگرچه شهرتى در اخذ معنى مردم دارد،

امّا معانى غريب و لطيف هم زاده طبع خود دارد… در مورد يك مثنوى او نيز مىنويسد :

مشهور است كه مثنويى در تعريف لاهيجان گفته در هند كه رفت همان مثنوى را به اسم كشمير كرد. (ص 227)
همچنانكه دكتر رحيم رضا و استاد گلچين معانى متذكّر شدهاند، اين مطلب نادرست است، زيرا گذشته از آنكه وضع طبيعى لاهيجان و كشمير قابل مقايسه نيست، شاعر در مثنوى مزبور بهتوصيف صعوبت راه كشمير، درختها و گلهاى آن، درياچه و كشتىهاى اشرافى و بالأخره مدح شاهجهان پرداخته است.
آزاد بلگرامى در سرو آزاد (ص 68 ـ 70) به نقل مضامينى از سليم و صائب كه «همسايه يكديگر واقع شدهاند» و نيز به توارد اشعار ديگران با گفتار سليم اشاره كرده است. استاد گلچين معانى پس از نقل آنها در كاروان هند (573 ـ 575) خود هم شواهدى جُسته و افزودهاند، چون صاحبان تذكرهها يادآور قوّت طبع سليم شدهاند، اينگونه اشعار را بايد از عالمِ توارد بهشمار آورد.
آنجا هم كه سليم تهمت معنىبرى به صائب مىزند و مىگويد :
ديوان كيست از سخنانم تهى سليم؟ تنها نه بر من اين ستم از دستِ صائب است
به فرض صحّت، اين گونه اشعار را نيز مىتوان از قبيل تواردِ ناخواسته دانست و يا به جوانتر بودن صائب و تأثيرپذيرى از سليم نسبت داد.
* * *
سليم در اشعار خود بارها به پيرى اشاره كرده است و چنين مىنمايد كه به كهولت رسيده بوده. به عنوان نمونه، غزل شماره 163 به تمامى و نيز ابياتى از اين دست :

درينپيرى، به كوى عشقبازىها من آن طفلم كه از چاك دلم، چون صبح، بوى شير مىآيد
*
ز پيرىشدسفيد از بسكههر موبر سر و رويم به كف آيينهام پيمانه شير است پندارى
*
زمينگيرى سليم از ضعفِ پيرى، يادِ ايّامى كه جستوخيز در صحرا به آهو ياد مىدادى
و ابيات ديگر كه در خود ديوان مىتوان ديد.
همچنان كه تذكرهها نوشتهاند، سليم به صنعت ايهام توجّه بسيار دارد. اين چند بيت را نمونهوار شاهد مىآورم :
زاهد همه عمرم به مى ناب گذشتهست چون سبزه جو از سر من آب گذشتهست
*
با ما چنان كه بود دلت، نيست اين زمان آيينه تو صورتِ ديگر گرفته است
*
ما و اين خرقه پشمينه، كه درويشان را چون سكندر هوس جامه دارايى نيست
*
زمانه مكتبِ اطفال گشته پندارى كه هركه هست دَرو، شكوه از فلك دارد
*
چو گل گشت دستارم آشفته بر سر ز بس بىرخ او جنون بر سرم زد
*
مرا معانىِ كوتاه، دلپسند نباشد چو كر نمىشنوم تا سخن بلند نباشد
به تركيبات و «روزمرّه»هاى سليم، در فرهنگها زياد استشهاد شده است. اين اعتقاد او هم قابل توجّه است كه براى غزل، پنج بيت را كافى مىدانسته :
از پنج فزون گشت چو ابياتِ غزل بر پنجه او بود چو انگشتِ زياد
و خود نيز چند گاه به اين اصل عمل كرده است، زيرا غزلهاى پنج بيتى در ديوانش كم نيست.
در چهار مقطع، به جاى سليم، تخلّص خويش را «سليما» آورده است :
هيچ كس معركه شهرتِ مجنون نشكست اين طلسمىست كه بر نامِ سليما بستند
براى سه مورد ديگر، نگاه كنيد به غزلهاى شماره 259، 505 و 641.
سليم از شعراى گذشته، به خواجه حافظ و از معاصران، به نظيرى نيشابورى معتقد است. جز استقبال از چندين غزل خواجه و نام بردن از او در سه مقطع، غزلى با رديف «حافظ» دارد. غزلهايى هم از نظيرى استقبال كرده است و او را بهاشناسِ شعرِ خود مىداند :

ما را بجز از روحِ نظيرى نشناسد فيروزه خود را به نشابور فرستيم
و سحرپردازش مىخواند :
سليم اين در جواب سحرپردازى كه مىگويد كتاب حسن را جزو محبّت از ميان گم شد

مشخّصات نسخ مورد استفاده و نشانههاى اختصارى آنها

1ــ نسخهاى كه آقاى دكتر رحيم رضا با علامت ح مشخّص كرده و از نسخ ديگر كاملتر شمردهاند و متعلّق است به كتابخانه ديوان هند در لندن با شماره اته 1558.
اين نسخه تاريخ كتاب ندارد. از فيلم آن كه در كتابخانه دانشكده ادبيّات مشهد موجود است، استفاده كردهام، با نشانه د.
2ــ نسخه خطّى متعلّق به طبيب متشخّص و دانشمند مشهد، زندهياد دكتر على شاملو. از عكس آن كه چند سال پيش تهيّه كرده بودم، بهره بردهام.
نسخهاى است خوب به خطّ شكسته نستعليق، در 73 برگ 19 سطرى، قريب 2500 بيت. در هند نوشته شده و در بسيارى از ضبطها به نسخه د نزديك است. با مثنوىها آغاز شده و پس از آنها قصايد است. غزلها در پايان آمده و متأسّفانه از نيمه حرف «ت» به بعد را فاقد است. چهل غزل نيز از اوايل اين حرف افتاده. قصايد و بيشترِ مثنوىها را دارد. يك غزل در حرف «ت» و تعدادى بيت در مواضع مختلف از آن بهدست آمد كه در نسخه چاپى نيست. به اين ابيات در حاشيه اشاره كردهام. ترتيب اشعار آن ــ جز در دو سه مورد ــ عينآ همانند نسخه چ است. نشانه آن را ش قرار دادهام.
3ــ نسخه چاپى ديوان، با نشانه چ.
اين نسخه را آقاى دكتر رحيم رضا در سال 1349 به طبع رساندهاند. جز اغلاط چاپى فراوان، در موارد بسيار، وجه صحيح كلمه به حاشيه برده شده و صورت مغلوط در متن آمده است. مصحّح جز نسخه ديوان هند، از دو نسخه متعلّق به كتابخانه مجلس و يك نسخه مضبوط در كتابخانه مركزى دانشگاه تهران سود جسته است.

چند توضيح

غزلها و اشعار ديگرى را كه در نسخه ش هم آمده است، با ذكر نشانه اختصارى در پيشانى شعرها، مشخّص كردهام. نسخهبدلهاى صحيح نسخه چاپى را با نشانه ن ل در حاشيه گذاشتهام. در صورتى كه اصلاحى در متن انجام دادهام، وجه مغلوط را با ذكر علامت نسخه به حاشيه بردهام. اگر كلمهاى از خود افزودهام، آن را ميان دو قلّاب جاى دادهام. به اصلاحات اعمال شده براساس نسخه ش، در حاشيه اشاره كردهام.
در تنظيم اشعار، همان ترتيب نسخه چاپى رعايت شد تا مراجعه و مقايسه آسان باشد. در فهرستها، براى دستيابى سريعتر به لغات و تركيبات و نامهايى كه ضمن غزلها آمده ــ و اين بخش، مفصّلترين قسمت ديوان است ــ به جاى ذكر صفحه، شماره غزل را داده و پس از مميّز (/) بيت مورد نظر را مشخّص كردهام. اعداد صحيح و بدون مميّز، تنها نشاندهنده صفحات هستند. در تعليقات، پس از پايان بخش غزلها، اعداد سمت راست و چپ مميّز، صفحه و بيت مربوط را معلوم مىكنند.
در چاپ حاضر، تعداد ابيات به 9690 مىرسد كه 6021 بيت آن متعلّق به غزلهاست

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “دیوان سلیم تهرانی”