چشمان تو قاتل منند

مختوم قلی فراغی

یغما گلرویی

اين ترجمه به نوعى يك بازسرايىِ آزاد است. در بعضى قسمت‌ها سعى شُده كه ترانه‌ها آن زيبايى‌هاى زبانى و تمثيلى و تصويرى را كه در برگردانِ مو به مو به علتِ اختلافِ واژگانى از دست مى‌دانند ، با عبارات و تعابيرِ تازه بازيابند و در عينِ حال به چهارچوبِ اصلى‌شان خدشه‌يى وارد نشود.

مختوم‌قلى به سالِ 1012 خورشيدى در خيوه تركمنستان ـ كه در آن روزگار جزو خاكِ ايران بود ـ زاده شُد. در كودكى پيشِ پدرش دولت‌محمدآزادى و بعدها پيشِ شخصى به نامِ نياز صالح درس خواند. به مدرسه‌ى كؤنگلده‌ش بخارا رفت اما به علتِ دو دسته‌گى بين علماى بخارا مجبور به ترك آن مدرسه شد. به سفر پرداخت و به افغانستان، هندوستان، ازبكستان و تركمنستان سفر كرد. سپس به خيوه بازگشت و در مدرسه‌ى شيرغازى آن‌جا تحصيل را ادامه داد. بعد از عشقِ ناكامش منگلى، ترانه‌هاى بسيارى سرود و آوازه‌اش در بينِ تركمن زبان‌ها پيچيد. بعدها با دخترِ ديگرى ازدواج كرد و از او صاحبِ دو پسر شُد اما هر دو را از دست داد. او صداى عشق و سوگ و خشمِ خلق تركمن بود و شايد بشود گفت از نخستين سراينده‌گانِ ترانه‌ى اعتراض به زبانِ تركمنى. مختوم‌قلى بعد از تحمّلِ يك زنده‌گىِ سختُ سراپا رنج سرانجام به سال 1089 از دنيا رفت و در روستاى آق‌توقا از توابع شهرستان گنبدكاووس آرميد.

6,000 تومان

جزئیات کتاب

وزن 200 گرم
پدیدآورندگان

مختوم قلی فراغی, یغما گلرویی

نوع جلد

شومیز

نوبت چاپ

دوم

شابک

978-964-351-350-4

قطع

رقعی

SKU

94163

تعداد صفحه

86

سال چاپ

1393

موضوع

شعر ترجمه

تعداد مجلد

یک

وزن

200

گزیده ای از کتاب چشمان تو قاتل منند

یاران!

دچار شده ام به مهر ماه بانویی!

گلی که همه گانش آرزومندند.

به سان قناری کوچکیکه به باغی عاشق شود.

دلم گم شده

در یلدای گیسوی او.

کوه زاده ام امادل بسته ام به دختر دشت

در آغاز کتاب چشمان تو قاتل ممند می خوانیم

اين مجموعه برگردانى‌ست از  :ديوانِ حضرتِ مختوم‌قلى فراغىچاپِ عشق‌آباد

فهرست

 سرزمينِ اسبُ  زعفران…

     9دشتِ تركمن            13ماه‌بانو       17عريانى       20گريستن…   23جاده‌يى به سوى ماه    26عاشقانه      29خواستن      31خورشيدى يا ماه ؟      33مرثيه        35چشمانِ تو قاتلِ منند    38قدر دانستن              40بسياران      42خزر در چشمانِ من     44چه‌گونه ؟    48پريانِ آهو چشم          50

جهان تبعيدگاهى‌ست   52ترانه‌ى باران             55ارثيه         58زندان ، موطنِ ماست !              60شناختن      62اندوهِ من    64روزگارِ ترانه‌كُش        66بخت        68نقاب         70ناروزگار…   72معجزه‌ى نان            78كودكى      80خواب        82فاتح !        84

آه ، مختوم‌قلىمن گه‌گاهسر دستى   به لغت‌نامهنگاهى مى‌اندازمچه معادل‌ها دارد پيروزى! (محشر)چه معادل‌ها دارد شادى !چه معادل‌ها انسان !چه معادل‌ها آزادى !مترادف‌هاشانچه طنينِ پُر و پيمانى دارد !واى ، مختوم‌قلىشعر سرودن با آن‌هاچه شكوه و هيجانى دارد !«احمد شاملو»  سرزمينِ اسبُ  زعفران…  اين‌جا تُركمن‌صحراست! سرزمينِ اسبُ گندم… مزارعِ گندم دو سمتِ جاده را پوشانده‌اند و اُبه‌هاى گاه به گاهُ سگ‌هاى مُرده‌ى كنارِ جاده كه بعدِ اين همه سال به عبورِ هيولاهاى آهنى خو نكرده‌اند. از آق‌قلا راه اُفتاده‌ييم و به دشتِ بزرگِ تركمن رسيده‌ييم. در ميانه‌ى دشت پيرمَردِ چوپانى در كنارِ اُبه وُ رمه‌اَش چُپُق دود مى‌كُند. كنارش مى‌رويم. با دو دندان باقى مانده در دهانش مى‌خندد و ما را به نوشيدنِ چاى در كاسه‌هاى گُل‌دارِ كوچك دعوت مى‌كُند. نامِ مختوم‌قلى را كه مى‌برم چشمانِتركمنىِ پيره‌مرد پُر مى‌شوند. دوتارش را برمى‌داردُ به صدايى زخمى ترانه مى‌خواند. در صدايش اندوهِ مردمانى‌ست كه هنوز به نانُ نمك حرمت مى‌گذارند :مختوم‌قلى !با دلِ ريش از تيغِ فراق  قدم قدم دور مى‌شوى از قبيله‌ى خودو در آن دورهاپريانِ آهو چشم، با سرهاى خميده تن به طغيانِ رودِ گرگان مى‌زنند! از اشعارِ عاشقانه‌ى مختوم مى‌پُرسمُ او مى‌گويد كه مختوم در جوانى به دخترى با نام منگلى دل بسته بوده امّا دختر را به عقدِ مردى ثروتمند در مى‌آورندُ مختوم تا آخرِ عمر اين عشقِ از دست رفته را در ترانه‌هايش فرياد مى‌زند. پيره‌مرد دوباره مى‌نوازدُ مى‌خواند  :ترانه‌هايم از دست رفته‌اندُ پندارى جانم از تن رميده است! منگلىِ من با چشمانِ خيسش به قلبم شعله مى‌زند…از او مى‌خواهم اشعارِ اجتماعىِ مختوم را هم بخواند.مى‌خواندُ اين بار به لحنُ لهجه‌يى حماسى! پندارى نامرادى‌هاى خلقِ لگدكوب شُده‌ى تُركمن را نعره مى‌زند :يارانِ تَرچشم از هم پَرت ماندندو نعره‌هاى جگرسوز هفت آسمان را درنورديدندبه دستِ جلّادانت چه جان‌ها كه از چوبه‌ى دار آونگ كردى ! اِى فاتح! در چشمانِ موربِ پيره‌مرد ـ مانندِ تمامِ مردانِ تركمن ـ اندوهى نهفته است. اندوهى كه با رنگارنگىِ شال‌هاى زيباى زنانُ دون‌هاى قرمزُ سبزِ مردان نمى‌خواند. اندوهى عميق همانندِ اندوهِ پنهانِ ترانه‌هاى كوليانِ اسپانيا… آدابُ فرهنگِ تركمن در كشورِ ما غريب مانده است ! مثلِ آدابِ بلوچُ بختيارى و بسيارى از اقوام ديگر!مختوم عصاره‌ى باورهاى و آمالِ خلقِ تركمن است. نخستين كتابى كه در اُبه‌هاى مردمانِ تُركمن‌صحرا پيدا مى‌شود ديوانِ مختومقلى يا به قولِ آن‌ها ديوانِ حضرتِ مختوم‌قلى‌فراغىست.پيره‌مرد ديوانش را از اُبه مى‌آورد. چاپِ 1960 عشق‌آباد! كتاب را ورق مى‌زنم. به واسطه‌ى آذرى بودنِ خانواده‌ى مادرى‌اَم خواندنِ اشعار را بلدم. در شگفتم كه چرا تا به حال اين ترجمه‌يى از اين ترانه‌ها را نديده‌ام. در راهِ برگشتن تصميمم را مى‌گيرم. ديوانِ مختوم را در گرگان تهيه مى‌كُنم و مجموعه‌ى حاضر شكل مى‌گيرد! اين همه را مديونِ همان پيره‌مردِ چوپانم! پيره‌مَردى كه برقِ چشمانِ تركمنى‌اَش به آتشِ زيرِ خاكسترِ اُجاقِ اُبه‌اَش شبيه بود! آتشى كه هنوز خوابِ حريقُ زبانه مى‌بيند…* * * مختوم‌قلى به سالِ 1012 خورشيدى در خيوه تركمنستان ـ كه در آن روزگار جزو خاكِ ايران بود ـ زاده شُد. در كودكى پيشِ پدرش دولت‌محمدآزادى و بعدها پيشِ شخصى به نامِ نياز صالح درس خواند. به مدرسه‌ى كؤنگلده‌ش بخارا رفت اما به علتِ دو دسته‌گى بين علماى بخارا مجبور به ترك آن مدرسه شد. به سفر پرداخت و به افغانستان، هندوستان، ازبكستان و تركمنستان سفر كرد. سپس به خيوه بازگشت و در مدرسه‌ى شيرغازى آن‌جا تحصيل را ادامه داد. بعد از عشقِ ناكامش منگلى، ترانه‌هاى بسيارى سرود و آوازه‌اش در بينِ تركمن زبان‌ها پيچيد. بعدها با دخترِ ديگرى ازدواج كرد و از او صاحبِ دو پسر شُد اما هر دو را از دست داد. او صداى عشق و سوگ و خشمِ خلق تركمن بود و شايد بشود گفت از نخستين سراينده‌گانِ ترانه‌ى اعتراض به زبانِ تركمنى.

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “چشمان تو قاتل منند”