سه قطره خون

صادق هدایت

«سه قطره خون» نوشته صادق هدایت(۱۳۳۰-۱۲۸۱)، داستان‌نویس معاصر ایرانی است. این کتاب مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه نوشته هدایت است که برخی از آن‌ها شهرت بالایی دارند. داستان کوتاه نخست این مجموعه، «سه قطره خون»، از اصلی‌ترین و مشهورترین آثار هدایت است. از دیگر داستانهای آمده در این مجموعه، داستان کوتاه «داش آکل» است که بعدها الهام‌بخش ساخت فیلمی با همین عنوان و به کارگردانی مسعود کیمایی و بازیگری بهروز وثوقی در سال ۱۳۵۰ شد. از دیگر داستان‌های بنام این مجموعه می‌توان به «گجسته دژ» و «گرداب» نیز اشاره کرد.

105,000 تومان

جزئیات کتاب

ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

صادق هدایت

نوع جلد

شومیز

نوبت چاپ

ششم

شابک

978-964-351-215-6

تعداد صفحه

160

کتاب سه قطره خون نوشتۀ صادق هدایت

گزیده ای از متن کتاب

«ديروز بود كه اطاقم را جدا كردند، آيا همان‌طورى كه ناظم وعده داد من حالا بكلى معالجه شده‌ام و هفته ديگر آزاد خواهم شد؟ آيا ناخوش بوده‌ام؟ يك‌سال است، در تمام اين مدت هرچه التماس مى‌كردم كاغذ و قلم مى‌خواستم به من نمى‌دادند. هميشه پيش خودم گمان مى‌كردم هر ساعتى كه قلم و كاغذ به دستم بيفتد چقدر چيزها كه خواهم نوشت… ولى ديروز بدون اينكه خواسته باشم كاغذ و قلم را برايم آوردند. چيزى كه آنقدر آرزو مى‌كردم، چيزى كه آنقدر انتظارش را داشتم…! اما چه فايده ــ از ديروز تا حالا هرچه فكر مى‌كنم چيزى ندارم كه بنويسم. مثل اينست كه كسى دست مرا مى‌گيرد يا بازويم بى‌حس مى‌شود. حالا كه دقت مى‌كنم مابين خط‌هاى درهم و برهمى كه روى كاغذ كشيده‌ام تنها چيزى كه خوانده مى‌شود اينست: «سه قطره خون.»

…………………………………………………………………………………

«آسمان لاجوردى، باغچه سبز و گل‌هاى روى تپه باز شده، نسيم آرامى بوى گل‌ها را تا اينجا مى‌آورد. ولى چه فايده؟ من ديگر از چيزى

نمى‌توانم كيف بكنم، همه اينها براى شاعرها و بچه‌ها و كسانى كه تا آخر عمرشان بچه مى‌مانند خوبست ــ يكسال است كه اينجا هستم، شب‌ها تا صبح از صداى گربه بيدارم، اين ناله‌هاى ترسناك، اين حنجره خراشيده كه جانم را به لب رسانيده، صبح هم هنوز چشممان باز نشده كه انژكسيون بى‌كردار…! چه روزهاى دراز و ساعت‌هاى ترسناكى كه اينجا گذرانيده‌ام، با پيراهن و شلوار زرد روزهاى تابستان در زيرزمين دور هم جمع مى‌شويم و در زمستان كنار باغچه جلو آفتاب مى‌نشينيم، يكسال است كه ميان اين مردمان عجيب و غريب زندگى مى‌كنم. هيچ وجه اشتراكى بين ما نيست، من از زمين تا آسمان با آنها فرق دارم ــ ولى ناله‌ها، سكوت‌ها، فحش‌ها، گريه‌ها و خنده‌هاى اين آدم‌ها هميشه خواب مرا پر از كابوس خواهد كرد.

«هنوز يكساعت ديگر مانده تا شاممان را بخوريم، از همان خوراك‌هاى چاپى: آش ماست، شيربرنج، چلو، نان و پنير، آنهم بقدر بخور و نمير، ــ حسن همه آرزويش اينست يك ديگ اشكنه را با چهارتا نان سنگك بخورد، وقت مرخصى او كه برسد عوض كاغذ و قلم بايد برايش ديگ اشكنه بياورند. او هم يكى از آدم‌هاى خوشبخت اينجاست، با آن قد كوتاه، خنده احمقانه، گردن كلفت، سر طاس و دست‌هاى كمخته بسته براى ناوه‌كشى آفريده شده، همه ذرات تنش گواهى مى‌دهند و آن نگاه احمقانه او هم جار مى‌زند كه براى ناوه‌كشى آفريده شده. اگر محمدعلى آنجا سر ناهار و شام نمى‌ايستاد حسن همه ماها را بخدا رسانيده بود، ولى خود محمدعلى هم مثل مردمان اين دنياست، چون اينجا را هرچه مى‌خواهند بگويند ولى يك دنياى ديگرست وراى دنياى مردمان معمولى. يك دكتر داريم كه قدرتى خدا چيزى سرش نمى‌شود، من اگر بجاى او بودم يكشب تو شام همه زهر مى‌ريختم مى‌دادم بخورند، آن‌وقت صبح توى باغ مى‌ايستادم دستم را به‌كمر مى‌زدم، مرده‌ها را كه مى‌بردند تماشا مى‌كردم ــ اول كه مرا اينجا آوردند همين وسواس را داشتم كه مبادا بمن زهر بخورانند، دست بشام و ناهار نمى‌زدم تا اينكه محمدعلى از آن مى‌چشيد آن‌وقت مى‌خوردم، شب‌ها هراسان از خواب مى‌پريدم، به‌خيالم كه آمده‌اند مرا بكشند. همه اينها چقدر دور و محو شده…! هميشه همان آدم‌ها، همان خوراك‌ها، همان اطاق آبى كه تا كمركش آن كبود است.

موسسه انتشارات نگاه

کتاب سه قطره خون نوشتۀ صادق هدایت

موسسه انتشارات نگاه

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “سه قطره خون”