کجاست دستان تو

ناظم حکمت
ترجمه احمد پوری

در این اثر ناظم جا به‌جا در کنار روایت‌هایش از زندگی انسان‌ها تصاویری زیبا و شاعرانه‌ای از روابط آن‌ها به دست می‌دهد. سال‌های جنگ در بیرون از زندان دشوارتر از درون است. پیرایه که با تنگدستی زندگی را می‌گذراند بارها در نامه‌هایش از دشواری زندگی‌اش با ناظم سخن می‌گوید. در یکی از نامه‌هایی که برای ناظم نوشته است وحشت از پیرشدنش را بازگو می‌کند و ناظم در شعری از این نامه یاد می‌کند.اشعار ناظم در واپسین سال‌های زندگیش سرشار است از اندوه جدایی عنقریب و دل کندن از زندگی و زیبایی‌های آن. ناظم که پس از مرارت‌های زندان اکنون زندگی راحت و مناسبی می‌گذراند به‌دشواری تن به ترک آن می‌داد. اما وضعیت جسمی‌اش خود او را بیش از دیگران متقاعد کرده بود که وقت خداحافظی نزدیک است. بیشتر مضامین شعری او در سه سال آخر عمر شرح پیری و تنهایی و حسرت از یک‌سو و عشق بسیار رمانتیک او به ورا از سوی دیگر است

465,000 تومان

جزئیات کتاب

وزن 732 گرم
ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

ترجمه احمد پوری, ناظم حکمت

نوع جلد

گالینگور

نوبت چاپ

چهارم

قطع

رقعی

تعداد صفحه

464

سال چاپ

1403

موضوع

ترجمه اشعار خارجی

تعداد مجلد

یک

وزن

732

(گزیده ای از مجموعه‌ای از اشعار ناظم حکمت(دستان تو کجاست؟

فدایی وطن

بار دیگر سپیده‌دمی مه‌آلود.

دود همه جا را گرفته

از دور فریاد کمک کمک.

بشنو فریاد فدایی وطن را

بشنو و خطاب به وجدانت بگو

کشور پاره‌پاره‌ات

چشم امید به تو دوخته است.

در آغاز مجموعه‌ای از اشعار ناظم حکمت(دستان تو کجاست؟) می خوانیم

 

 

 

 

اشعار

پیشگفتار. 11

شعر و زندگی ناظم حکمت… 15

ارکستر. 53

یک دقیقه غفلت شاعر. 56

پی‌یر لوتی.. 59

دریای خزر. 64

حسرت… 67

به اسماعیل.. 68

شیر چرخان درقفس آهنین.. 68

نوشته ناتمام بهاری.. 70

خائن.. 75

شامگاه 77

درباره پیراهن، شلوار، کلاه پارچه‌ای، شاپوی مخملی.. 79

مسافر. 83

رفتن.. 85

نامه‌هایی از زندان انفرادی.. 87

***.. 93

”لودوس“ 95

***.. 100

چشم‌اندازی از بهار. 101

***.. 105

اول اکتبر 1945. 108

9 اکتبر 1945. 109

10 اکتبر 1945. 111

12 دسامبر 1945. 112

عطر همه سو پراکنده گل سرخ.. 115

درختان پرشکوفه بادام را دیگر فراموش کن.. 116

درو پاییزی.. 117

لباسی را که در نخستین… 118

آنها دشمنان امیدند؛ عشق من.. 119

دیشب به یکباره برف بارید. 120

ما یک نیمه‌سیب‌ایم. 121

در این دیر هنگام. 122

چه زیباست… 124

ناسازگاری.. 126

زیباترین دریا را 128

پسرمان مریض است… 129

کتابی می‌خوانم. 130

چه می‌کند اکنون. 131

از فراز بام خانه‌ها… 133

مسأله‌ای بسیار مهم. 134

حیرت‌انگیز‌ترین موجود جهان. 135

از روزی که به زندان افتادم. 137

مشغله. 141

درباره کوه ”اولوداغ“ 143

دربارَۀ زندگی.. 145

دربارۀ زندگی.. 147

دربارۀ زندگی.. 149

پیوند. 151

اگر باردیگر می‌آمدم به این دنیا 155

باردیگر دربارة تو. 156

درباره قضیه رومئو و ژولیت… 157

قصه یک جدایی.. 159

***.. 162

شعری درباره تابلو درب زندان اثر ابراهیم بالابان. 163

چند توصیه برای آن‌هایی که می‌خواهند. 165

مدتی را در زندان سپری کنند. 165

درباره دروغ و دستان شما 168

چهار پاره‌ها 171

***.. 173

***.. 174

پس از زندان. 175

آخرین نامه به پسرم. 183

بر در خانه دکتر فاوست… 188

***.. 190

شب سال نو. 192

مرثیه‌ای برای شیطان. 194

سپیده‌دم پراگ… 197

نیمروز در پراگ… 199

در جنگل پر برف شب… 201

****.. 205

در صوفیه. 207

درخت گردو. 210

نامه‌ام به دیوید اویستراخ.. 212

كشتي.. 213

به صمد وورغون. 214

بالکن.. 216

این‌که نامش پراگ است… 218

نامه‌اي از منور. 221

جواب نامه منور. 223

کنسرت شماره یک در دومینور. 224

اثر سباستین باخ.. 224

حرفی با نزوال مرده 227

تونل.. 230

من، تو، او. 232

قصه قصه‌ها 233

بار دیگر درباره کشورم. 236

شعری برای تونا 237

دریای بسته. 239

انسانیت بزرگ… 240

پائیز زودرس…. 242

پیرمرد بر ساحل.. 243

خطاب به میخائیل رفیلی.. 245

***.. 248

***.. 250

***.. 252

خیار. 254

تاریک‌روشن سپیده‌دم. 256

باکو در شب… 260

دربارۀ ما 261

برگ‌ریزان. 263

اتوبیوگرافی.. 265

***.. 269

***.. 270

این سفر. 271

زیر باران. 272

گزارش‌هایی از تانگانیکا 274

زرد به رنگ کاه 294

تشییع جنازه من.. 314

 

منظومه‌ها

منظومه ژوکوند و سی یا او. 319

ادعا 320

دفتر اول. 322

دفتر دوم. 335

دفتـر سوم. 347

نامه‌هایی برای تارانتا بابو

اولین نامه برای تارانتا بابو. 360

دومین نامه برای تارانتا بابو. 365

چهارمین نامه برای تارانتا بابو. 368

پنجمین نامه برای تارانتا بابو. 370

هفتمین نامه برای تارانتا بابو. 374

هشتمین نامه برای تارانتا بابو. 377

نهمین نامه برای تارانتا بابو. 378

دهمین نامه برای تارانتا بابو. 380

یازدهمین نامه برای تارانتا بابو. 382

دوازدهمین نامه برای تارانتا بابو. 383

 

چشم‌اندازهای انسانی از کشورم

کتاب اول ـ بخشي ازفصل اول. 391

كتاب دوم ـ بخشي از فصل چهارم. 398

کتاب سوم ـ بخشي از فصل پنجم. 404

کتاب چهارم ـ بخشی از فصل اول. 411

کتاب پنجم ـ بخشی از فصل اول. 416

  1. 1. مریضم و این نامه را در رختخواب برایت می‌نویسم. 423
  2. حالم خوب است. 425
  3. در فکر تو بودیم. 426
  4. نمی‌دانی چه اوضاعی است… 428
  5. کاری احمقانه می‌کنم. 433
  6. لیلا در خواب است… 437
  7. اين‌جا خوشحال نيستم. 441
  8. فهميدم اين پانزده ليره را از كجا جور كرده‌اي. 446
  9. نوشته‌اي دنبال خيلي چيزها بروم. 448
  10. 10. دو روز است كه روي چمن‌هاي باغچه حياط نشسته‌ام. 450
  11. شوهر من.. 452
  12. 12. واي عزيزم واي.. 454
  13. 13. اسباب كشيده‌ام به اتاقي در خانه دايي. 456
  14. 14. ساعت دوازده و نيم است… 458
  15. 15. مي‌خواهم صداي پاهايت را در خانه‌ام بشنوم. 461

خليل نامه‌هاي عايشه را تا كرد و سر جايشان گذاشت. 463

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “کجاست دستان تو”