کتاب “قاچاق نبی” نوشتۀ جلال برگشاد ترجمۀ ودود مردی
گزیدهای از متن کتاب
بخش اول
چند سوار مسلح دامدار از کورهراه باریکی که کنارههایش را بوتههای سیاهتلو[1] پرچین کرده بود، به سوی دشت میتاختند. چنین مینمود که آنان به جای کلاه، پوست گوسفند بر سرشان گذاشتهاند. نوک چاروقهای تازهدوختهشده از پوست گاومیش خیس آنها به زحمت از دامن ردای سیاهشان دیده میشد. اسبها پیوسته میلغزیدند. سیل دیشب کورهراه را شُسته و سنگها را نمایان کرده بود.
یکی از سواران چشم تیز کرد و خیره به افق نگریست:
_ این آسمان کی باز خواهد شد؟! نمیدانم دامدارهای ما چطور از طوفان رهایی یافتند؟ امیدوارم گاو و گوسفندها را سیل نبرده باشد. هنوز ابرهای سیاه از آسمان کنار نرفتهاند.
گویی طوفان مشتی پشم از کنار دوک نخریسی گوزل برداشته و بالای سر سواران پراکنده بود. انگار کربلایی جعفر کوهی از کلاف گوزل را به درۀ قارون ریخته بود. انگار سواران سر کلاف را گرفته بودند و به سوی دشت بالا میآمدند. صدای پرطنینشان بهروشنی شنیده میشد. گاهگداری نام هجر را میبردند و نبی را تحسین میکردند:
_ ولدچموش خیلی دلاور است!
_ میگویند قسم خورده سلیم بیگ را از زیر زمین هم که شده، به چنگ بیاورد.
_ اگر گفته باشد، بیشک چنان میکند. آن سال دیدید که بیگها را چطور از دشت فراری داد؟
_ میگویند قشون سلیم بیگ هم زیاد است. خودش هم آدم بیرحمی است. چند روز است که میجنگد.
_ قشونش هر قدر که باشد، باز نمیتوانند حریف قاچاق[2] نبی شوند. او حالا به شیر زخمی میماند. سلیم بیگ چند روز است که برای نامزد او در روستای موللو عروسی گرفته. چه کسی میتواند این را تحمل کند؟
[1]. درختی از تیرۀ عناب که اغلب گونههایش به شکل درختچه است. سیاهتلی، قرهتیکان، بلهبور، سهبوذ، بورتیکان، چنگل، اسکلمتلی، کرکت، ورگان، شبه، صامور. (به نقل از: فرهنگ معین).
[2]. فراری، یاغی. قاچاق نامی است به دهقانی که برای مبارزه با خانها و مأموران دولتی به کوهها و جنگلها میزد.
[3]. اسب خاکستری؛ نام اسب قاچاق نبی.
[4]. لنگ، شل.
[5]. لکوپیسدار.
کتاب “قاچاق نبی” نوشتۀ جلال برگشاد ترجمۀ ودود مردی
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.