قاچاق نبی

جلال برگشاد

ودود مردی

«در دنیا چنان دلاوری را به من نشان دهید که بیست‌وپنج سال از ایل و اوبه‌اش آواره شده و با همسرش در غارهای تاریک، جنگل‌های انبوه و کوه‌های پربرف مسکن کرده باشد.

در دنیا چنان رزمنده‌ای را به من نشان دهید که بر گرده‌ی اسب پا به سن گذاشته، بر گرده‌ی اسب جنگیده، بر گرده‌ی اسب پیر شده و بر گرده‌ی اسب مرده باشد.

ترانه‌ها و نغمه‌های سروده شده برای چنین قهرمان خلق و همسر همرزمش زمانی با لالایی مادرم آمیخته و به گهواره‌ی من روان شده بود. اینک می‌خواهم این سرودها را از زبان خودم بخوانم. نمی‌دانم تا سرانجام بردبار خواهید ماند؟

 

165,000 تومان

جزئیات کتاب

ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

جلال برگشاد, ودود مردی

نوع جلد

شومیز

نوبت چاپ

یک

قطع

رقعی

تعداد صفحه

269

سال چاپ

1401

موضوع

رمان فارسی

تعداد مجلد

یک

وزن

500

کتاب “قاچاق نبی” نوشتۀ جلال برگشاد ترجمۀ ودود مردی

گزیده‌ای از متن کتاب

بخش اول

چند سوار مسلح دامدار از کوره‏‌راه باریکی که کناره‌‏هایش را بوته‏‌های سیاه‏‌تلو[1] پرچین کرده بود، به سوی دشت می‏‌تاختند. چنین می‌نمود که آنان به جای کلاه، پوست گوسفند بر سرشان گذاشته‏‌اند. نوک چاروق‏‌های تازه‌دوخته‌شده از پوست گاومیش خیس آنها به زحمت از دامن ردای سیاه‌شان دیده می‏شد. اسب‏‌ها پیوسته می‏‌لغزیدند. سیل دیشب کوره‌‏‏راه را شُسته و سنگ‌‏ها را نمایان کرده بود.

یکی از سواران چشم تیز کرد و خیره به افق نگریست:

_ این آسمان کی باز خواهد شد؟! نمی‏‌دانم دامدارهای ما چطور از طوفان رهایی یافتند؟ امیدوارم گاو و گوسفند‏ها را سیل نبرده باشد. هنوز ابرهای سیاه از آسمان کنار نرفته‏‌اند.

گویی طوفان مشتی پشم از کنار دوک نخ‏ریسی گوزل برداشته و بالای سر سواران پراکنده بود. انگار کربلایی جعفر کوهی از کلاف گوزل را به درۀ قارون ریخته بود. انگار سواران سر کلاف را گرفته بودند و به سوی دشت بالا می‏‌آمدند. صدای پرطنین‌شان به‌روشنی شنیده می‌‏شد. گاه‏‌گداری نام هجر را می‏‌بردند و نبی را تحسین می‏‌کردند:

_ ولدچموش خیلی دلاور است!

_ می‏‌گویند قسم خورده سلیم بیگ را از زیر زمین هم که شده، به چنگ بیاورد.

_ اگر گفته باشد، بی‏شک چنان می‏‌کند. آن سال دیدید که بیگ‏ها را چطور از دشت فراری داد؟

_ می‏گویند قشون سلیم بیگ هم زیاد است. خودش هم آدم بی‏رحمی است. چند روز است که می‌‏جنگد.

_ قشونش هر قدر که باشد، باز نمی‌‏توانند حریف قاچاق[2] نبی شوند. او حالا به شیر زخمی می‏‌ماند. سلیم بیگ چند روز است که برای نامزد او در روستای موللو عروسی گرفته. چه کسی می‏‌تواند این را تحمل کند؟

 

[1]. درختی از تیرۀ عناب که اغلب گونه‏هایش به شکل درختچه است. سیاه‏تلی، قره‏تیکان، بله‏بور، سه‏بوذ، بورتیکان، چنگل، اسکلم‏تلی، کرکت، ورگان، شبه، صامور. (به نقل از: فرهنگ معین).

[2]. فراری، یاغی. قاچاق نامی است به دهقانی که برای مبارزه با خان‏ها و مأموران دولتی به کوه‏ها و جنگل‏ها می‏زد.

[3]. اسب خاکستری؛ نام اسب قاچاق نبی.

[4]. لنگ، شل.

[5]. لک‌وپیس‏دار.

 

انتشارات نگاه

کتاب “قاچاق نبی” نوشتۀ جلال برگشاد ترجمۀ ودود مردی

اینستاگرام نگاه

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “قاچاق نبی”