گزیده ای از کتاب شمس لنگرودی (شعر زمان ما 15)
این شعرها که بوی سکوت می دهند
از غیبت لب های توست
کلمات
مثل زنجره های خشکیده ی تابستانی
از معنا خالی شدند
و در انتظار مورچه هایند
توشه بار زمستانی شان را
در حفره ی تاریک خالی کنند–
اندوهی که سرازیر می شود
در سینه ی خاموش من
در آغاز شمس لنگرودی (شعر زمان ما 15) می خوانیم
بىهيچ ترديدى مجموعهى بىنظير و پنج جلدى «شعر زمان ما» كه تفسير و تحليل گزيده شعرهاى پنج شاعر بزرگ معاصر: نيما، اخوان، شاملو، سپهرى و فروغ را شامل مىشود و طى ساليانى طولانى از سوى زندهياد «محمد حقوقى» شاعر و محقّق فروتن فراهم آمده بود، گنجينهاى گرانبهاست از شعر روزگار ما كه انتشار آن با تلاش انتشارات نگاه ميسّر شد و جامعهى ادبى اعم از روشنفكران و دانشجويان و ديگر اهالى فرهنگ از آن استقبال شايانى كردند و تجديد طبع چندبارهى هركدام از مجلّدات آن، گواه بارز اين ادعاست. دريغا در هشتم تيرماه 1388 محمد حقوقى، ملك اين جهانى وانهاد و به مصداق «اى بسا آرزو كه خاك شده»، كار تدوين مجلّدات بعدى شعر زمان ما، نافرجام ماند.آنچه اينك برابر خواننده است دورهاى جديد از اين مجموعه است كه بهواقع حاصل تلاش و تتبّع محقق و اديب معاصر «فيض شريفى» است كه به روايت ايشان زندهنام «حقوقى» شش ماه پيش از فرونهادن قلم، دوام و پيگيرى و تأليف ساير مجلدات را بدو سپرده بود.
در دورهى جديد، فراهمآورنده سرودههاى «سيمين بهبهانى»، «نادر نادرپور»، «سياوش كسرايى»، «نصرت رحمانى»، «منوچهر آتشى»، «سيد على صالحى»،
يدالله رويايى»، «فريدون مشيرى»، «شمس لنگرودى»، «حميد مصدق» و «حسين منزوى» را مطمح نظر قرار داده و بىآنكه صرفآ قصد تقليد از شيوهى كار زندهياد حقوقى را داشته باشد با روش و ديدى علمى و مدرن، با واكاوى و جستجوى برگهاى ادبيات معاصر، ضمن تحليل و نقد اشعار هر شاعر، بهگزينى از سرودههاى اثرگذار شاعران مورد بحث را نيز عرضه كرده است…انتشارات نگاه» مفتخر است در آغاز دههى پنجم فعاليتهاى فرهنگىاش، در كنار چاپ آثار بزرگان ادب معاصر ايران، بار فرونهادهى زندهياد محمد حقوقى را دگربار بر دوش گرفته و با چاپ ديگر مجلدات آن كه به سعى «فيض شريفى» فراهم آمده، اين بار را به سرمنزل مقصود برساند. بهيقين اين مجموعه همراه با تجديد طبع مجلدات پيشين، چنانكه گفته آمد مجموعهى «شعر زمان ما» را به گنجينهاى بىبديل بدل خواهد كرد كه هيچ آشنا به شعرى از آن بىنياز نخواهد بود…
در انتهاى كلام، يادى ديگر از «محمد حقوقى» اين استاد فرهيخته و شعرشناس شاخص داشته باشيم كه بهقول سهراب سپهرى در شعر «دوست» :
«بزرگ بود
و از اهالى امروز بود
و با تمام افقهاى باز نسبت داشت…»
عليرضا رئيسدانايى
سخن ناشر 11
پيشگفتار 13
سالشمار شمس لنگرودى 15
زمينههاى سياسيـاجتماعى و ادبى اشعار شاعر 21 ـ وزن و موسيقى در شعرهاى شمس لنگرودى 23 ـ اوزان عروضى سنتى 23 ـ اوزان نيمايى 24 ـ نيماييـسپيد 24 ـ شعر سپيد شاملويى 25 ـ راه ميانبر ميان وزن عروضى شعرهاى فروغ و شاملو 27 ـ هنجارشكنىهاى معنايى ايماژ و آرايههاى ادبى در اشعار شمس لنگرودى 30 ـ تلميح (باستانگونگى) 38 ـ طنز 43 ـ بافت و ساخت و شكل 47 ـ نمايهى بيرونى 50 ـ نمايهى درونى 50 ـ تحليل ساختارى شعرِ خاكستر و بانو 51 ـ تحليل ساختارى شعر قصيدهى لبخند چاك چاك 52 ـ اشعار كلاسيك و نيمايى شاعر 54 ـ شعر «قصيدهى صبح» 57 ـ شعر «نامه» 62
نقد و نگاه به هشت كتاب شمس لنگرودى به سمت آرامش جاويد 65
رفتار تشنگى 65 ـ در مهتابى دنيا 67 ـ خاكستر و بانو 69 ـ قصيدهى لبخند چاك چاك، چتر سوراخ، اشعارى براى تو كه هرگز نخواهى شنيد 74 ـ نتهايى براى بلبل چوبى 75 ـ پنجاه و سه ترانه عاشقانه 77 ـ باغبان جهنم 79
رفتار تشنگى 83
زيانبارى 85 ـ طنز و دروغ 88 ـ شام 89 ـ كلامى نه 90
در مهتابى دنيا 91
اشاره 93 ـ بيدارى 94 ـ پيدا 96 ـ ميدان يادبود 97 ـ اشعار تاريكى و برف (8) 98 ـ چشمانداز 99 ـ در مهتابى دنيا 100 ـ حديث جنگ و وطن (4) 102
خاكستر و بانو 103
خاكستر و بانو 105 ـ خورشيد 128 ـ جادو 129
جشن ناپيدا 131
- (جريان سنگ بلور خون است شعر) 133 ـ 2. (شعر ناگهان بهسراغ آدمى مىآيد) 135 ـ 5. (پسرم، ببين چه كسى به در مىكوبد) 136 ـ 8. (مىبينم دريا كوچك مىشود) 138 ـ 16. (آه بركشيده بودم كه برگكهاى تو را برگشايم) 140 ـ 36. (من اين راه دراز را آمدم كه ترا ببينم) 141 ـ 43. (در سايهى چاقو) 142 ـ 53. (از سوراخ كليد) 143
قصيدهى لبخند چاك چاك 145
قصيدهى لبخند چاك چاك 147
چتر سوراخ 177
- (فرياد را شنيديم) 179 ـ 11. (نمىخواستم كه پرچم كوچكى در ميدانى بوده باشم) 180 ـ 22. (شوريده در هواى تيره و سرما و باد به كجا مىروى) 181
اشعارى براى تو كه هرگز نخواهى شنيد 183
- (مچاله در انبوه خارها ماندهام) 185 ـ 4. (تو ديگر نيستى) 187 ـ 7. (صدايت كردم) 188 ـ 8. (اندوهبار) 190
نتهايى براى بلبل چوبى 191
- (دلم به بوى تو آغشته است) 193 ـ 7. (تو نيستى كه ببينى) 195 ـ 12. (خورشيد
شامگاه خزانى زيبا نيست) 197 ـ 25. (سخن از آزادى ناتمام است) 198 ـ - (مارمولك ترسان) 199 ـ 44. (مگو كه فاصلهها بس غريب است دخترم) 201 ـ 63. (باد) 202
پنجاه و سه ترانهى عاشقانه 203
- (بىتابانه در انتظار توام) 205 ـ 6. (مىآيى و چون چاقويى روزم را) 206 ـ
- (سپاسگزارم درخت گلابى) 208 ـ 12. (از من مپرس چرا دوستت دارم) 209 ـ 20. (براى ستايش تو) 210 ـ 28. (انگشتهاى تو) 211 ـ 35. (بر دكهى روزنامهفروشى) 212 ـ 48. (شيشهيى بدلى بودم) 214
باغبان جهنم 215
- (متلاطم) 217 ـ 11. (نمىداند بهقربانگاه مىرود) 218 ـ 16. (بازگشتهام از سفر) 219 ـ 36. (دير آمدى موسا!) 220 ـ 48. (راهى نمانده است) 221 ـ 54. (به اين همه پنجه نيازى نبود) 222
نمايى از بنمايههاى عاشقانهى آثار شمس لنگرودى 223
ملاح خيابانها 231
- (باقى ماندهى عمر را) 239 ـ 7. (شعر چيست) 240 ـ 8. (دوستت دارم) 242 ـ
- (چمدانت را مىبستى) 243 ـ 26. (روز) 244 ـ 28. (بازى تمام شد) 245 ـ
- (آمدهام!) 246 ـ 42. (خوب، حساب و كتابها ديگر روشن است) 247 ـ
- (نابيناى توام) 248 ـ 47. (مىخواستم جهان را بهقوارهى رؤياهايم درآورم) 249 ـ 50. (چهقدر بىتو به سر بردن دشوار است) 250 ـ 54. (دريا) 251
نقد و نظر بر لبخوانىهاى قزلآلاى من و رسم كردن دستهاى تو 259
دفترهاى شعرى «لبخوانىهاى قزلآلاى من» و «رسم كردن دستهاى تو» 267
لبخوانىهاى قزلآلاى من 271
- (تمامى روزها يكروزند) 273 ـ 7. (جز در لاكم) 274 ـ 8. (حالا كه پلنگ برفى) 275 ـ 21. (گوزن جوان) 276 ـ 36. (مىدانم مىبارى كه ديوانهترم كنى برف) 277 ـ 42. (اين رود) 278 ـ 53. (روزى از مرگ سخن مىگفتم) 279 ـ
- (بعضى چيزهاست) 280 ـ 66. (صبر پيشه كن عزيز دلم) 281 ـ 67. (بليت خريدهام) 282 ـ 69. (چند چوب خشك) 283 ـ 74. (چه هلهلهيى!) 284 ـ
- (شكوفههاى انار را ببين) 285 ـ 88. (در هر ايستگاهى كه پياده شوى) 286 ـ 89. (من يكجادهام) 287 ـ 91. (چيز بدى نيست جنگ) 288 ـ 92. (سنگى بگذار) 289 ـ 94. (از تو جدا شدم) 290 ـ 96. (امروز) 291 ـ 105. (دوريت) 292 ـ
- (گنجشكان لاف مىزنند:) 293 ـ 111. (چه شغل عجيبى!) 294
رسم كردن دستهاى تو 295
- (به حرف تو رسيدهام) 297 ـ 3. (باد) 298 ـ 10. (از اين همه ماه) 299 ـ
- (بوى تو) 301 ـ 23. (بيهوده نيست) 304 ـ 24. (همه از تو حرف مىزنند) 306 ـ 25. (مسلمآ قطار شما حدود ساعت هفت مىرسيد) 308 ـ 38. (حيف نيست) 309 ـ 41. (مىتوانم) 311 ـ 44. (و تو هم روزى پير مىشوى) 313 ـ 53. (عزيز من) 314
شب نقاب عمومى است 317
- (در «ست») 325 ـ 14. (در آتش من مىچرخد) 326 ـ 15. (شب) 327 ـ
- (كاش) 328 ـ 19. (من خواب ستارهيى را مىبينم) 329 ـ 21. (درختى پر ميوه شدم) 331 ـ 40. (امروز) 332 ـ 47. (زخمى كوچكم) 333 ـ 54. (رودخانهام مىگويد برگرديم) 334 ـ 55. (تندباد) 335 ـ 58. (جز روزگار من) 336 ـ
- (سراسر شب) 337 ـ 64. (مىشنيدم اگر) 338 ـ 66. (چرا آنان) 339 ـ
- (پيشتر از اينها نيز اينان را ديدهام) 340 ـ 74. (آيا ستارهها) 341 ـ 88. (آنقدر به تو نزديك بودم) 342 ـ 90. (دور از تو) 343 ـ 94. (لبهاىمان، دو بال كبوتر) 344 ـ 95. (اين موسيقى) 345 ـ 96. (كنار تو) 346 ـ 104. (شبهمينقارچهاست) 347
ـ 107. (آرام باش پرومته!) 348 ـ 110. (اينهمه از تاريكى بد نگوييد) 349 ـ - (با تنگردى از مخمل فيروزهيى) 350 ـ 116. (ميوهى بىمانندت) 351 ـ 119. (اين نور برگردد) 352 ـ 123. (آيا اتفاقى است) 353
مىميرم به جرم آن كه هنوز زنده بودم 355
- (سگماهى) 359 ـ 9. (ژرفاژرف و سرد است) 360 ـ 12. (از كجا آمده بود) 361 ـ 16. (معصومانهترين سركشى بود) 362 ـ 18. (كوبكوب، كوبكوب…) 363 ـ
- (گپ و گفت آرام) 364 ـ 38. (اشارهاش اكنون به چيست) 365 ـ 40. (ابر) 366 ـ 41. (انبوه انبوه تاريكى) 367 ـ 43. (موريانهاى كه به خوردن خانهاش مشغول است) 368 ـ 46. (بين من و تو) 369 ـ 47. (از گلى كه نچيدهام) 370 ـ 48. (گنجشك شامگاه!) 371 ـ 50. (از پيشت كه برمىگردم) 372 ـ 53. (باز) 373 ـ 56. (غمگين مشو عزيز دلم) 374 ـ 57. (مىميرم) 375
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.