سفرنامۀ کلودیوس جیمز ریچ

کلودیوس جیمز ریچ
فرامرز آقابیگی

یادداشت‏‌های «کلودیوس جیمز ریچ» در برخی موارد مانند وبای شیراز، از تک‌‏نگاری‌‏های دقیق و شاخصی است که به وسیلة آن به‌خوبی از ترس و وحشت مردم و بی‌عملی حاکمان مطلع می‌‏شویم. او در روزگار شیوع بیماری، شاهد احوال مردم بوده و روزبه‌روز گزارش بیماری را هرچند موجز یادداشت کرده و حتی برای حمایت از آنها در شهر مانده است؛ درحالی‏که والی و وزیر به جای ساماندهی امور، گریخته‌ و شهر را به امان خدا سپرده‌‏اند!

شاید گزاف نباشد اگر بگوییم ریچ در ثبت مشاهدات و گزارش سفر خود، همچون بیهقی دیده‌‏هایش را با جزئیات نوشته است. او از کنار هیچ چیز بی‌توجه رد نشده و همه‌چیز از نظر او اعم از ماسه‌‏سنگ، رودخانه، تپه، دشت، کوه، اماکن تاریخی، عتیقه‏‌ها، نسخ خطی، کتیبه‏‌ها، جهات جغرافیایی، نوع بادها، محصولات، اسامی همراهان، دمای هوا، حالات و روحیات نزدیکان و … درخور اهمیت و شایستة توجه بوده است.

«کلودیوس جیمز ریچ که بود و چه کرد؟»

325,000 تومان

جزئیات کتاب

وزن 750 گرم
ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

فرامرز آقابیگی, کلودیوس جیمز ریچ

نوبت چاپ

دوم

تعداد صفحه

296

سال چاپ

1402

وزن

750

قطع

وزیری

کتاب سفرنامۀ کلودیوس جیمز ریچ (از نینوا تا تخت جمشید) نوشتۀ کلودیوس جیمز ریچ با ترجمه و تعلیق فرامرز آقابیگی

گزیده ای از متن کتاب

اقامت در کردستان

فصل اول[1]

عزیمت از سلیمانیه؛ توصیف منطقه؛ روستای دَرگَزین؛ عمرآقا؛ پسرش؛ گردنۀ دربند؛ ترک کردستان؛ اخبار سلیمانیه؛ ناامیدی عمرآقا؛ دشت زیبا؛ دهکده‌ها؛ تپۀ دست‌ساز؛ رودخانۀ گابروس یا زاب کوچک؛ آلتون‌کوپری؛ خیمه‌گاه فارس‌آقا؛ مهمان‌نواز نبودن؛ مشاهدۀ اربیل برای اولین‌بار؛ توصیف شهر؛ دشت اربیل؛ گوگَمل؛ کوه مقلوب؛ روستای کَلکِ ایزدی؛ رودخانۀ زاب یا لیکوس[2]؛ نمای شهر؛ رود خازر یا بومادوس؛ حاجی جرجیس‌آقا؛ شهر کَرملیس؛ ویرانه‌های نینوا؛ ورود به موصل.

21 اکتبر

ما با غم و اندوه بسیار با بسیاری از دوستان خداحافظی کردیم[3] و حدود ساعت شش و نیم صبح سوار بر اسب‌هایمان، از باغ دوست عزیز و مهربان خود پاشا[4] خارج شدیم و از حومۀ ناهموار دشت سلیمانیه، از کنار روستای بزرگ آق‌بولاغ[5] گذشتیم که در طرف چپ ما قرار می‌گرفت. کل دشت در این قسمت نسبت به ضلع غربی آن مرتفع‌تر است و بیش ‌از نیمی از مسیر به سمت تپه‌های مقابل، شیب پیدا می‌کرد. حدود یک‌ مایل و نیمی سلیمانیه[6]، به رودخانۀ تانجَرو[7] یا سرچنار[8] رسیدیم که در راه بغداد از آن عبور کرده بودیم، ولی اکنون فقط نهری از آن باقی بود، بااین‌حال، بستر آن کمتر از صد یارد[9] نیست. در سمت راست آن روستای الیاسه[10] قرار داشت. پس‌ از گذشتن از روستای بزرگ باوین‌مرده یا پدرمُرده[11]، ساعت نه‌ و بیست ‌و پنج دقیقه به روستای کیله‌سپی یا تَپَه‌رَش[12] رسیدیم که کمی پایین‌تر از تپه‌ای قرار داشت که در آمدنمان از بغداد به سلیمانیه، بر آن اردو زده بودیم. ما برای گذراندن روز، به‌ رغم شرایط نامناسب روستا، در آنجا توقف کردیم. دهقانان همگی مشغول برداشت محصول پنبه بودند که چشم‌انداز زیبایی را پدید آورده بود. زمین‌های این منطقه با نهر کوچکی سیراب می‌شود که به طرف جنوب و متمایل به شرق جریان دارد و به رودخانۀ تانجَرو می‌ریزد. [کوه] گودرون[13] در این نقطه، درست روبه‌روی ما، دیواری از صخره را تشکیل می‌داد و به سمت شمال‌غربی و جنوب‌شرقی متمایل می‌شد. سلسله‌تپه‌های غربی حدود یک یا یک و نیم مایل دورتر دیده می‌شد که به ستیغ یا خطی سنگی محدود می‌شد که با امتداد تپه‌ها به سمت جنوب، ارتفاعش اوج می‌گرفت. صخره‌ها نیز در کناره‌های تپه‌ها با درزهای ترک‌خورده نمایان بودند و این تپه‌ها می‌رفتند که فرو بریزند. در سمت شمال، در فاصلۀ دو یا سه‌مایلی، از این تپه‌ها زنجیرۀ کم‌ارتفاعی جدا می‌شود که به گودرون می‌پیوندد و به نظر می‌رسد در آن جهت درۀ سلیمانیه را نزدیک می‌کند. روی این زنجیرۀ کم‌ارتفاع، کوه و بقایای کَلَوانان[14] قرار دارد. کمی دورتر، در پشت گودرون، صخره‌های عظیم و برهنۀ کورکور[15] ظاهر می‌شوند.

درجۀ حرارت: دو بعدازظهر، 85 درجه؛ ساعت ده شب، 59 درجه.[16]

[1]. در متن اصلی سفرنامه، فصل‏ها با شمارۀ دوازده شروع می‏شود و تا فصل نوزده ادامه می‏یابد (8 فصل)، اما در اینجا برای اینکه سفرنامه شکلی مجزا و جداگانه به خود بگیرد، با فصل اول شروع شده است. [آ]

[2]. لیکوس (Lycus): این رود را با زهاب سفلی تطبیق می‏کند و بعضی آن را زهاب [زاب] کوچک نامیده‏اند (پیرنیا،1391: ج2/1140)؛ برای اطلاع از مسیر سرچشمۀ رودخانۀ زاب از ایران به عراق، ر.ک: کُردها، ترک‏ها، عرب‏ها، سیسیل جی. ادموندز، ص26. [آ]

[3]. بخشی از شرح ماجرای سفر ریچ در جلد اول سفرنامه‏اش کامل آمده است؛ برای اینکه خوانندگان در جریان مسیر و دلیل سفر ریچ قرار بگیرند، جمع‏بندی ادموندز می‏تواند نقشۀ سفر او را به‏خوبی بازنماید: «جناب کلودیوس جیمز ریچ، نمایندۀ مقیم کمپانی هند شرقی در بغداد، با قبول دعوتی از جانب محمود پاشای بابان در آوریل 1820 بغداد را با همسرش و به همراه عدۀ قابل توجهی از محافظان هیئت نمایندگی (رزیدنسی) و خدمتکاران ترک کرد و از طریق دلی‌عباس، طوزخورماتو، طوق (دقوق)، لیلان و چمچمال در دهم مه به سلیمانیه رسید و در هفدهم ژوئیه در جست‏وجوی جایی خنک‏تر عازم نواحی کوهستانی شمال شرقی شد. این سیاحت او را از طریق سروچک به پنجوین و از آنجا به مریوان، سنه و بانه کشید. از راه آلان و شاربارژیر به سلیمانیه باز آمد (پانزدهم سپتامبر). سرانجام در بیست‏و‏یکم اکتبر با میزبانانش بدرود گفت و با واسطۀ دربند بازیان و گذشتن از شوان به آلتون‏کوپری آمد و از راه اصلی به اربیل و اسکی‏ کلک و سرانجام به موصل رسید (سی‏ویکم اکتبر). چهار ماه زمستان را در ناحیۀ موصل به‏ سر آورد و در سوم مارس 1821 با کلک از دجله به بغداد بازگشت. ریچ آثار متقدمین را خوب خوانده بود، وی کاشفی خستگی‏ناپذیر و ناظری تیزبین بود. گزارشش منبعی سرشار از اطلاعات جغرافیایی و تاریخی و باستان‏شناسی دربارۀ همۀ مناطقی است که از آن‏ها گذشته است» (ادموندز، 1367: 31). [آ]

[4]. Pasha: «در تداول ترکان عثمانی صاحب رتبۀ پاشایی و آن رتبه‏ای از مراتب کشوری و لشکری است. سلاطین عثمانی به انتقام از سلاطین صفویه که کلمۀ سلطان را به تحقیر به صاحب‏منصبان خود اطلاق می‌کردند، عنوان پاشا را که همان پادشاه است به زیردستان خود دادند» (معین، 1388:ج1/510)؛ در همین ارتباط نیبور می‏نویسد: «معروف است که تاتارها حاکم خود را خان و ترک‏ها حاکم خود را سلطان می‏نامند؛ ازاین‏روی به نظر می‏رسد که حکام مغرور ایرانی که خودشان را شاه و پادشاه می‏نامیدند، به افراد بلندپایۀ خود عنوان افتخاری خان و سلطان داده‏اند تا خودشان را که فرمانده تعداد زیادی خان و سلطان بودند، در چشم رعیت‏شان بزرگ‏تر جلوه بدهند» (نیبور، 1354: 50). توضیح در ارتباط با پاشای مذکور در متن: «ریچ که به ‏مدت چهار ماه به ‏عنوان میهمان محمودپاشا (34_1813)، پسر عبدالرحمان پاشا، در سلیمانیه بود گزارش مبسوط و جانداری از دربار امیر بابان آن ایام به دست می‏دهد: دسیسه‏های عثمان‏پاشای بغداد و شاهزادۀ ایرانی حاکم کرمانشاه و اختلافات خانوادگی ناشی از این دسیسه‏ها و شخصیت‏ها و صاحب‏منصبان مختلف حکومتی و عروسی‏ها و عزاها و رقص‏ها و بازی‏های ورزشی نظیر شمشیربازی و تیراندازی و جنگ سگ‏ها و کبک‏ها و مسابقات اسب‏دوانی و زورآزمایی» (ادموندز، 1367: 68). [آ] برای تفصیل بیشتر دربارۀ محمودپاشا، ر.ک: سفرنامۀ ریچ، جلد اول، ص37.

[5]. Ak Boolak: همچنین آبلاغ (ئابڵاغ). [ع]

[6]. مایل (میل): میل واحد طولی است که مثل واحد طول فرسخ در ایران، در شهرها و استان‏های مختلف اندازه‏های مختلفی دارد. هر میل روم قدیم 1500 متر بوده است. امروز در کشورهای انگلوساکسون هر میل 34/1609 متر است (نیبور،1354: 31). [آ]

[7]. Tanjeroo: تانجەرۆ.

[8]. Sertchinar

[9]. Yard: واحد طولی که در آمریکا و انگلستان به‏کار می‏رود و ۹۱۴۴ میلی‌متر یا ۳ فوت است (دهخدا،1377:ج15/23670). [آ]

[10]. Eliaseh: یا قلیاسان [ع]

[11]. Bavun Mirdeh , or Father-is-dead: باوه مرده [ع]. «باوان/باوە» در کُردی به معنای پدر است. [آ]

[12] . Kelespee or Teperesh: کێلەسپی یان تەپەڕەش.

[13]. Goodroon: پیرە مەگروون. سالنامه‏های قدیم ترکی نام این کوه را «پیر عمر گودرون» ضبط کرده‏اند، اما کُردها همیشه از آن به لفظ «پیرەمەگروون» یاد می‏کنند، که گویا در اصل «پیری مه گودرون» (Pir-i-ma Guadrun) بوده است (ادموندز،1367: 24). [آ]

[14]. Kerwanan: یکی از جاده‏های بین سلیمانیه و کوی‏سنجاق، از کَلَوانان می‏گذرد و به موازات گودرون در منطقۀ سورداش ادامه دارد و فاصلۀ آن چهارده ساعت است. [ر] امروزه روستای این برآمدگی «کَرمَکانی» نامیده می‏شود. [ع]

[15]. Koorkoor: کوڕکوڕ.

[16]. فرمول تبدیل فارنهایت به سانتی‌گراد، به این ترتیب است: [9÷5 × حاصل جمع 32 – درجه حرارت مدنظر]؛ برای مثال درجه حرارت بالا یعنی 85 درجه، چنین محاسبه می‌شود: الف) 53=32-85 ب) 265=5×53 ج) 29=9÷265. [آ]

 

موسسه انتشارات نگاه

کتاب سفرنامۀ کلودیوس جیمز ریچ (از نینوا تا تخت جمشید) نوشتۀ کلودیوس جیمز ریچ با ترجمه و تعلیق فرامرز آقابیگی

موسسه انتشارات نگاه

 

 

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “سفرنامۀ کلودیوس جیمز ریچ”