سایه آسوریک

مریم رئیس دانا

دشوار است،

هر صبح برمی خیزد،

به پرنده گوش می دهد.

سایه هایی که می آیندوُ می روند،

و بعد هیچ.

دشوار است

ادامه دادنِ این هیچ

9,000 تومان

جزئیات کتاب

وزن 500 گرم
ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

مریم رییس دانا

نوع جلد

شومیز

SKU

99235

نوبت چاپ

اول

شابک

978600-376-351-7

قطع

رقعی

تعداد صفحه

96

سال چاپ

1397

موضوع

شعر فارسى

تعداد مجلد

یک

وزن

500

گزیده ای از کتاب مجموعه شعر سایه آسوریک سرودۀ مریم رییس دانا

مجموعه شعر سایه آسوریک سروده مریم رییس دانا

باغ هلندی‌ من

 

با شروع فصل شناور عشق

در سرای شکوفه‌های برف

برگی از باغ هلندی‌اَم

بر شانه‌ی کسی نشست

که کلید خلوت جانم را

در قفل زمان چرخاندُ

گفت:

رستگاری در آینه!

 

باغ هلندی

 

باغ هلندی یاس می‌دهد،

یاس پُر پرِ زرد،

سفید و بنفش.

سفید تاج می‌شود

دامن بنفش

گردنآویز ِ زرد تا حریر سینه می‌رود.

هوسناک ترین لب جهان در طولانی ترین دالان شب،

طعم گَس.

می‌کِشد عطر تن

تا ستاره‌ی صبح.

 

عشق عشق!

 

بر بنفشه‌ها موج می‌آید،

دامن دامن.

 

در موها،

باد برقصد

تا پیچ کمر.

 

یاس‌های سپید

پاشیده بر سبزای زمین.

تن، طلایی

تن، سپید

می‌تابند

انگار طناب.

زیر هم می‌رقصند، می‌جنبند

تا ابدیت درخت.

 

سلام باغ هلندی‌ام، سلام

گل‌های آتش‌ات

سرخ می‌زند بر پیرهنم

باران چشم‌هایم

می بَرَد کشتی درون سینه را

تا بندر سبز روتردام.

 

نگفتیم خداحافظ

باشد،

بخت یار تو باد

 

زخم‌های گل‌ من

سرخ‌تر از لاله‌های هلند، پرپر، پُر شبنم

اشک اشک، حبس حبس در متکایم

 

نگفتیم خداحافظ

بخت در مشت تو باد

زمین و زمان از آن تو باد

 

ترانه‌ای برای خانه‌ام

 

آه خانه‌ام، خانه‌ی من

چشم‌هایم خیس، پای‌بست ترا می‌بوسند

نبضم با زمین تو نفس خواهد زد

برهنه در رودهای تو، شادی

بوسه در تاکستان‌های تو،

انگور

خواهم چید

 

عشق را در سایه‌سار درختانت به بازی گرفته‌اند.

 

در شهر سکوت می‌پیچد

در آسمان، باد جن.

خون از خانه‌ی خدا می‌رود

جنازه به تشییع سنگ.

ضربه‌ها،

ضَرَبَ، ضَرَبا، ضَرَبوا،

اِضرب، اِضرب،

پوست را پاره، گوشت را تکه، به استخوان رسیده‌اند.

 

قسم به آب، باد، آتش، خاک

خانه اگر خراب،

سراب نمی‌شود

آخر کار

همیشه آباد

نزدیک است.

 

قطار، پاریس به کلن

۲۹ژانویه ۲۰۱۰

 

شه، لا،

 

شهلا،

این شعر هرگز پایان نمی‌گیرد تا آن هنگام که راز تو سر به مهر باقی بماند

این شعر هرگز پایان نمی‌گیرد، حتا اگر همین حالا روز قیامت بشود

تو خود قیامت کردی در قامت عشق

قامتت به دار شد در این دار و دیار

وقتی عشقت داوری شد.

دوربین لب‌هایت را شکار کرد، وقتی از راه دور به ناصر گفتی دوستت دارم

و در دلت نجوا:

ای عاشق من، یادت هست می‌گفتی شهلا، من «شه» هستم و تو «لا»؟

آری عزیزم تو «شه» هستی و من «لا»

لا شدم لال نمی‌شوم، زبانم لال

من لا شدم، نیست نمی‌شوم،

لا شوم، نابود نمی‌شوم، نه نمی‌شوم،

“نه” می‌گویم،

نه به تمام قاضی‌ها، قاضی القضات‌ها،

که ای همه‌ی مردم، من شهلا جاهد، متولد ایران، عاشق مردی شدم از تبار قهرمانان،

عاشق بودم،

از سران و سلاطین نبودم، سرم به دار شد، جانم به سر شد.

بشنوید صدایم را.

از یاد نبرید مرا،

مجسمه‌ام را بسازید برای آیندگان،

به فرزندان خود بگویید این است سرانجام عشق در این سرزمین،

« دار، دار، دار.»

 

یاس‌ها همه یأس

برای کودکان جنگ، کودکان سوریه

 

الذی یوسوس فی صدور الناس.

جهان سراسر جنگ، سوگوار

همه جا شرّ و شرم

در هر گوشه زخم

کودکان بی‌پیکر

زمین پر اندوه

یاس‌ها همه یأس

این است آیین جنگ

الذی یوسوس فی صدور الناس.

2013

 

انتشارات نگاه

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “سایه آسوریک”