گزیده ای از کتاب خوشه
مقدمه
اين يادنامهيى است از كارى چشمگير، چيزى كه «در تاريخ شعر فارسى به عنوان بزرگترين حادثه»[1] تلقى شد، كارى سخت بزرگ و تكاندهنده كه
روزنامهها و مجلات از ستايش آن هيچ فرونگذاشتند.
«اطلاعات» زير عنوان :
شاعران دوشادوش به ميدان رفتند
در اينباره چنين نوشت :
و ابتدا قرار بود چند شاعر كه كار شعرى خود را در صفحات شعرى خوشه شروع و يا متمركز كرده بودند، در اين شبها براى مردم شعر بخوانند. اما بعد، با تبادل نظر و مشورتهاى بسيار، ليست مفصلى از شاعران تهيه شد كه در عمل چندتن ديگر بدان افزوده شد. همعصران نيما، جوانترها، موج نوىها و شاعران شهرستانى (نه از روى دستهبندى، بلكه) با كمال راحتى دوشادوش يكديگر در شبهاى شعر شركت جستند و بى آن كه انحصار و امتيازى براى كسى مقرر شود، هر شاعر براى دوستاران شعر خويش كارهايى عرضه كرد و شگفت اين كه كسى جاى كسى را تنگ نمىكرد… براى اولينبار (نوعى) نظم طبقاتى (در شعر) درهم ريخت؛ كه اين خود از شگفتىهاى روزگار، بل تاريخ ادبيات است. اينكار اگرچه فوائد دموكراسى را متذكر بود، اين نتيجه خود را با خود داشت كه ملوكالطوايفى شعر معاصر حصارهاى كاغذين خود را بىبنياد ديد…»[2]
«كيهان» در همينباره نوشت :
«شبهاى شعر خوشه… توانست راهگشاى آيندهيى سالمتر در شعرها معاصر باشد. چرا كه شاعر در برخورد مستقيم خويش با مردم،
ارزشهاى خود را بازشناخت و يا برعكس، از محدوديت و فردگرايى خويش آگاه شد…»[3]
در همين شمارهى كيهان چنين مىخوانيم :
«گروه عظيم تماشاگران مشتاق كه در اين شبها توانستند خود را به اين جمع صميمى و باشكوه برسانند، خاطره آن را فراموش نخواهند كرد.»[4]
و بدينگونه شبهاى درخشان هفته شعر خوشه، از 24 تا 28 شهريور ماه امسال، در باشگاه شهردارى تهران، در هالهيى از شور و اشتياق گذشت.
همچنان كه كورش مهربان در مقاله خود نوشته است :
«در شبهاى شعر خوشه بودند شاعران جوانى كه جز چند شعر، و چند ماه شاعرى گامى در اين راه نپيمودهاند. اما به آنها امكان داده شد كه در كنار سالكان ديرپاى اين طريق، از پشت همان بلندگو، صداى خويش را به گوش برسانند.»
نقل اين قول، توجيه چاپ مقاديرى از مايحتوى اين مجموعه است كه من خود ــ به عنوان گردآورنده ــ بدانها معتقد نيستم و اگر نام «يادنامه» عذرخواه نمىشد مىبايست آن همه را كنار نهاده باشم.
اما جاى آن است كه هم در اين وجيزه از نكتهيى مهم به اشارهيى كوتاه بگذرم.
صادق هاتفى در يادداشت خويش نوشته است :
«شعر (شاعرانى) كه يارى از ايدهها و موقعيتهاى محيطى داشت… مردم را برانگيخت تا با تشويقى سالم به تثبيت و تأييد شعر مسؤول برخيزند…»
شك نيست كه اين، سختى مقبول است اگر «شعار» و «شعر خطابى» را با يكديگر اشتباه نكرده باشيم. اما متأسفانه نويسنده در تفكيك اين دو به خطا رفته است. و هم در اين مورد است كه رضا براهنى در مجله فردوسى مىنويسد :
«شعار، شعر نيست و فقط شعار است، به دليل اين كه اگر شعار شعر بود، هر كسى كه مردهباد يا زندهبادى به حق مىگفت، ممكن بود شاعر خوانده شود و ما به خوبى مىدانيم كه دهها زندهبادگو و مردهبادگو، پس از دادن شعار، به كلى فراموش شدهاند. هنر، گفتن نيست، نشان دادن است. و شعار، نشان نمىدهد، بلكه مىگويد. و به همين دليل، شعار، هنر نيست. حتى اگر كسى بلند شود و بگويد «زندهباد آزادى» باز هم شعر نگفته است و فقط شعار داده است و آن هم براى تحريك آنى اذهان مردم شعار داده است. تأثير شعر ثبات و دوام دارد، موقعيتها را ارائه مىدهد و تصوير مىكند. و اگر موقعيتها اجتماعى باشند ــ كه نمىتوانند نباشند ــ موقعيتهاى اجتماعى را ارائه مىدهد و تصوير مىكند. شعار نوعى ژورناليسم است و مثل ژورناليسم به دنبال تأثير آنى مىگردد؛ شعر به دنبال تأثيرى مىگردد كه اگر آنى هم باشد، بعدها ويژگىهاى پايدار خود را برملا كند. هيجانى كه در شنونده از شعر ايجاد مىشود، با هيجانى كه از شنيدن اشعار ايجاد مىشود، يكى نيست. هيجان هنرى زودگذر نيست، هيجان شعار گذراست و كسى كه شعار مىدهد و فقط با شعار مردم را به كف زدن مجبور مىكند شاعر نيست. بلكه فقط شعاردهنده است.
شعر اجتماعى، رسوخ در اعماق اجتماع از طريق تصوير و ريتم و تحرك ديناميك كلام است، در عصر و شب، شاعر از اجتماع تصويرى تمثيلى مىدهد و موقعيتها را طورى از طريق زبانى مجازى برملا مىكند كه خواننده و يا شنونده با يك شم هنرى، مىتواند در پشت سر سمبولها و تصاوير، شخصيتها و عناصر سازنده و يا نابودكننده اجتماعى را تشخيص دهد و در واقع در عينحال كه از ارائه بىنظير تمثيلها و استعارات و ريتمها از شعر لذت مىبرد، در پشت سر آنها به يك حقيقت برتر از خود شعر دست يابد. مرغ آمين نيما، يكى از بهترين نمونههاى اين نوع برداشت اجتماعى بود و به همين دليل پس از تجزيه و تحليل در نخستين شب شعرخوانى ناشى از شعار به وجود آيد، مردم چهره خود و چهره آرزوهاى خود را در شعر نيما به روشنى ديدند و به موقعيت خود پى بردند. اين تفكيك را از اين نظر كردم كه شعارهاى داده شده در يكى از اين شبها به حساب شعر گذاشته نشود و خواننده يا شنونده بداند كه شعار تا موقعى كه به سطح هنرى نرسيده است، فقط شعار است و به شعر ربطى ندارد و اگر يكى از شعاردهندگان مقبوليت عام يافت، اين امر دليل قبول شعرى نمىتواند بود و بهتر بود در جاى ديگر شعار مىداد، چرا كه آن شبها اسم و رسمى داشت تحتعنوان شبهاى شعرخوانى و توفيقش هم به دليل توجه مردم به شعر اصيل امروز فارسى بود.»
نمىتوان شبهاى بزرگ هفته شعر خوشه را به ياد آورد بىآنكه خاطره توفيق عظيم داوود رشيدى ــ كارگردان آگاه تآتر ــ در اجراى نمايشنامه «چشم به راه گودو» (اثر ساموئل بكت) در ذهن ما تجديد شود. بازى درخشانى كه با همكارى او و پرويز
كاردان و پرويز صياد و سيروس افخمى، موفقيتى بيش از اندازه داشت.
نيز از منصوره حسينى و اردشير محصص كه گوشهيى از باغچه باشگاه را، فروتنانه، به نمايشگاهى از نقاشى و كاريكاتورهاى خويش تبديل كرده بودند.
گروهى از شاعران، عليرغم اشتياق خود، به دلايل گوناگون به شركت در شبهاى شعر خوشه توفيق نيافتند.
از اين عده، براى آنها كه آثارشان در خوشه ارائه مىشود، فصل مجزايى به آخر يادنامه افزودهايم. ليكن در آخر كار چاپ كتاب با كمال تأسف دريافتيم كه نام و اشعار تنى چند از بهترين و پركارترين شاعران در متن نيامده است. خود ناگفته پيداست كه به هيچروى قصدى در اين كار نبوده است و به ناچار جز اظهار تأسف از اين پيشامد كارى نمىتوانيم كرد، مگر آنكه اگر چاپ ديگرى از اين يادنامه لازم آيد اين نقيصه برطرف شود.
اما تنى چند با همه پافشارى ما نخواستند در برابر مردم آشكار شوند. معذوريم كه براى آنان فصل خاصى در نظر نگرفتيم.
[1] . دكتر رضا براهنى، مجله فردوسى. اول مهرماه 47.
[2] . جواد مجابى، اطلاعات. سهشنبه ششم مهرماه 47.
[3] . صادق هاتفى، كيهان، دوشنبه اول مهرماه 47.
[4] . كورش مهربان، كيهان. ششم مهرماه 47.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.