گزیدهای از کتاب جولیوس قیصر:
بروتوس: ماه مارس را به یاد آورید، میانهی ماه مارس را
آیا خون قیصر کبیر از بهر عدالت ریخته نشد؟
کدام فرومایه او را گرفت و جز برای عدالت
به شمشیر کشت؟ مگر نه آن که یکایک ما
بر دل نامدارترین مرد جهان به این علت شمشیر زدیم
که پشتیبان فاسدان بود؟ باید آیا
اکنون ما نیز انگشتان خویش به رشوه بیالاییم؟
و مقامها را که شرف بیکران دارند
به زبالههایی بفروشیم که این سان میگیرندشان؟
من بهتر آن میدانم سگی باشم و عوعو کنم به ماه
تا یکی از چنان رومیان باشم.
در آغاز کتاب جولیوس قیصر، میخوانیم:
سخن مترجم
بر خوانندگان ترجمهی آثار شکسپیر پوشیده نیست که زبان این شاعر و درام نویس توانای سدههای شانزدهم و هفدهم میلادی با انگلیسی این روزگار تفاوت نمایان دارد؛ وامروزه حتا بسیاری از آنان که زبان مادریشان انگلیسیست در دریافت درست جملهها و عبارات او دشواری دارند. چندیست در کشورهای انگلیسی زبان، آثار شکسپیر را همراه با بخشی که ویژهی روشنگریهای متن است منتشر میکنند تا دریافت سطر به سطر متن برای هر خوانندهیی آسان شود؛ زیرا بسیاری از واژههای رایجِ زمان شکسپیر اکنون از سکه افتاده و جایی در انگلیسی نوین ندارند و برخی واژهها که هنوز در انگلیسی کنونی بر سر زبانهایاند، در زمان شکسپیر معنای دیگری داشتهاند؛ برای نمونه: واژهی ecstasyکه در انگلیسی امروز اوج لذت و سرمستی معنا میدهد، شکسپیر آن را به مفهوم جنون به کاربرده است. شماری از ویراستهای نوین نوشتههای شکسپیر واژه نامهیی هم ویژهی واژههای کهن معنای متن دارند.
با این مقدمه خود آشکار می شود که شایسته نیست نوشتههای شکسپیر را با نثر روزنامهیی امروزی ترجمه کرد. تاکنون بیشتر گزارندگان آثار این درام نویس برای ترجمهشان نثری فاخر را برگزیدهاند، و این ترجمه نیز به دور از آن آیین نیست؛ با این همه در گزینش واژهها به گوشآشنا بودن آنها اهمیتی بیش دادهام زیرا که این بازی نخست برای تماشا نوشته شده و فرض برآن بوده که تماشاگر معنای بیشینهی واژهها، اگر نه همهی آنها را، با یکبار شنیدن دریابد.
شکسپیر بازیهای خود را نه به نثر که بیشتر به شعر بیقافیه یا آزاد [1] نوشته و این شعر را در خدمت گفتوشنود پادشاهان و سالاران و شاهزادگان و ادب آموختگان گذاشته است؛ نثر را، کمتر به کار میگیرد و معمولا برای صحنههایی میگذارد که زبان فخیم شعر با آن سازگار نیست، مانند صحنههایی که خدمتکاران، مردم عادی و دلقکها در آن حضور دارند. اشعار مقفا نیز در بازیهای شکسپیر به چشم میآیند؛ برای نمونه: هر صحنهی بیشتر بازیهای او با دو مصرع مقفا به پایان میرسد ــ رسمی که در عاشقانههایش[2] نیز به چشم میآیدــ اما او، همهی صحنهی طولانی “نمایش در نمایش” تراژدی هملت را به شعر مقفا نوشته است تا فضای آن از فضای نمایش اصلی یکسره جدا باشد.
شکسپیر این شعر آزاد را در بحر پنج گامی نوشته است[3]. بحر پنج گامی دارای ده هجاست (شاید از آنجا که که هر گام با دو ضرب به انجام میرسد: گذاشتن یک پا، و برداشتن دیگری. ) این ده هجا سازندهی یک مصرعاند و شکسپیر این مصرعها را به تمام جواهرات صنایع لفظی آراسته است. گاه به راه ایجاز رفته، و در واژههای اندک، معانی بسیار گنجانده و از این رهگذر به برخی از مصرعهای خود چندین لایهی معنایی نیز داده است. این شعر شکسپیر به رغم نداشتن قافیه دارای وزن است و وجود وزن به یاد سپردن آن را برای بازیگران آسان میکند. بیگمان این ویژگیها، و ویژگیهای دیگر شعری مانند: وزن شعر، بحر شعر، جناسها، ایهامها، و برخی دیگر آرایههای کلامی، قابل ترجمه به زبان دیگر نیستند و آنچه به زبان دیگر راه مییابد بیشتر لایهی بالایی شعر است که از گذر گفتوگو، داستان را به پیش میبرد و روح شخصیتهای داستان را بازمیتاباند. با این همه در همین انتقال هم دنیایی احساس وشگفتی جای میگیرد و جای آن میماند که خوانندگان ترجمه هم شکسپیر را از نوابغ دنیای ادب و نمایش بشناسند.
تا آنجا که میدانم هر یک از بازیهای بزرگ شکسپیر را تاکنون چندین مترجم به پارسی برگرداندهاند. این رَوَند، گواه محبوبیت این بازی نویس بزرگ در ایران و علاقهی ایرانیان به خواندن بازیهای اوست؛ و از آنجا که نهال برومند زبان همراه با زمستان و بهار زندگی نسل به نسل گویندگانش برگریزانها و شکوفهبستنهای بسیار تجربه میکند، شاید توجیه پذیر باشد که هرچندی به چند ترجمهیی نو از این بازیها که همسوتر با پسند ادبی زمانه است در دسترس دوستاران قرار گیرد.
پس از ترجمههای هملت و هنری پنجم، برگردان جولیوس قیصر سومین ترجمهی من از بازیهای شکسپیر است، و این ترجمهها وامدار ترغیب علیرضا رئیس دانا مدیر و موسس بنگاه انتشارات نگاه است که با نوید چاپ آنها سه سال از اوقات بیکاری مرا در شهر کنبرای استرالیا هدفمند کرد. اگر عمری باشد بازیهای دیگری را نیز از شکسپیر ترجمه خواهم کرد، اما در همین جا باید به یاد آورم که این ترجمهها نشان شکسپیرشناسی من نیستند که به یاری روشنگری ویراستاران معتبر انگلیسی و آمریکایی در این میدان گامی برمیدارم.
اساس این ترجمه برگرداندن مصرع به مصرع کار شکسپیر است و هر سطر فارسی را به جای یک مصرع انگلیسی میبینید. در متن انگلیسی همهی مصراعها از اول تا پایان هر صحنه شماره گذاری شدهاند، و با آغاز هر صحنه شمارهگذاری از نو آغاز میشود؛ این شیوهی شمارهگذاری در ترجمه نیز به کار رفته و کوشش شده است که شمارههای سطور ترجمه با شمارهی مصراعهای متن یکسان باشد تا سنجش ترجمه با متن انگلیسی برای دوستاران آسان شود.
در این کتاب متن بازی را از دو ویراست آکسفورد و پنگویین ترجمه کردهام[4]، بخشهای:
- درآمد،
- شکسپیر و پلوتارک،
- کسان مهم این بازی،
- نکات تاریخی،
و چکیدهی صحنهها را که پیش از هر صحنه با فونتی متفاوت میآید از نسخهی ویراست آکسفورد گرفتهام،
در شناخت شکسپیر، از نسخهی ویراست پنگوئن ترجمه شده، و دوران الیزابت و تماشاخانه برداشتیست از مقدمهی بازی رومئو و ژولیت، نشر بنگاه پنگویین، ١٩۵٩. نوشتههای درون [قلاب] و پانوشتهایی که با نشان م. همراهند از مترجم و دیگر پانوشتها، روشنگری ویراستاران نسخههای انگلیسی اند. در این ترجمه مناسب دیدم که در برابر واژهی citizen واژهی کهن “شهرگان ” را بگذارم که به معنای شهر نشین و در تقابل با دهگان به کار میرفتهاست[5]. و نیز، در سرتاسر متن بازی در برابر واژهی «thou» و حالات صرفی آن، «تو» و حالات صرفیش را آورده و هرجا که «you» بوده آن را به حالت احترام آمیز«شما» و دیگر حالتهایش ترجمه کردهام.
ابوالحسن تهامی
در شناخت شکسپیر[6]
هر نمایشنامه ی شکسپیر اثری بیهمتاست، و این، بخشی از بزرگی او به شمار میآید. او بیآرام و خستگیناپذیر و در پی تجربه، با آمیزهیی از تمامیت هنری و دلبستگی حرفهیی از نوعی درام به نوع دیگر ره میسپرد. کارهایش باسمهیی نشد و او خود رنگ ایستایی نپذیرفت. برای بازیگرانش همواره پیشکشی تازه داشت: گاه درامی پر از اشک و اندوه، و گاه نمایشی خندهآور؛ و زمانی این هر دو را در هم میآمیخت و صحنهیی شاد و نشاطانگیز را در میان تراژدی تلخی جای میداد، که بیگمان مقتضای آداب نمایش در آن روزگار و رسم تماشاخانهیی بود که در آن کار میکرد، اما همین آمیختن هزل و جد به توانایی کارگاه اندیشهاش یاری بسیار میرساند.
نبوغ را گروهی از دانشمندان ارثی میپندارند، اما در میان بستگان و خویشاوندان شکسپیر نشانهیی نیست که سرچشمهی نبوغ او را مشخص کند. او در ١۵۶۴ در استراتفورد – آپان آوان [7] زاده شد و رشد و تربیتش که در همان شهر از پی آمد ویژگی در خور اعتنایی نداشت. مادرش، ماری- آردن[8] به خانوادهیی کشاورز و توانمند تعلق داشت. پدر بزرگ شکسپیر، دختر خود (مادرشکسپیر) را به سرپرستی هشت خواهر تنی و چهار برادران ناتنیاش گماشت. ماری آردن در نگهداری از آن جمع پرشمار توانایی شگرفی از خود نشان داد، زیرا که در آن زمان بیش از هفده سال از زنگیش نمیگذشت.
پدر شکسپیر، جان، با آنکه سواد نوشتن نداشت، کاسبکار موفقی بود و چندیهم در شوراهای حل اختلاف شهرداری به کار داوری میپرداخت و مدتی نیز مقام شهردار را داشت. با این حال کار و کسب او در سالهای پایانی زندگی به راه کسادی رفت و ورشکست شد. جان، با آداب کلیسای کاتولیک پرورش گرفته بود، و به رغم بریده شدن پیوندهای مذهبی انگلستان با رُم، همچنان اعتقادات کاتولیک خود را حفظ کرد، اما فرزندش، ویلیام را با آیین کلیسای انگلستان بار آورد.
مهمترین تاثیر رسمی بر شکسپیر را باید تحصیلات دوران دبیرستانش دانست. او که فرزند یکی از مقامات شهر بود میتوانست در دبیرستان شهر ثبت نام کند و درس بخواند. دروس آن مدارس را بیشتر ادبیات کلاسیک لاتین و خطابه تشکیل میداد، و نوشتههای بزرگان ادب لاتین مانند: سیسرو[9]، و کویینتیلیان[10] شکافته و بررسی میشد. شکسپیر از آغاز سالهای آن دبیرستان بایست میآموخت که به زبان لاتین بخواند، بنویسد و حتا فکر کند. این یادگیری ژرف لاتین در کارهای آغازین او مانند تراژدیِ تیتوس آندرونیکوس و کمدی اشتباهات[11] و شعرهای روایی ونوس و ادونیس و تجاوز به لوکرس[12] بسیار جلوه مینماید، تاثیر آن لاتین آموزی در پسین سالهای حرفهیی او و در کارهایی چون: توفان و سیمبلین[13] نیز نمایان است. تسلط شکسپیر به زبان لاتین، واژههای ناب به درون آثارش پراکند. در نوشتههای آغازینش بحر پنج گامی یا ده هجایی [14] به صورت الگو در میآید. افزار بلاغی[15] برگرفته از ادبیات کلاسیک مانند: تجانس آوایی[16] (همسانی آواهای آغازین چند واژه در یک جمله)، برابرنهاد (آنتیتز)، تشبیه، و جناس در آثارش فراوانند. در کارهایی مانند عشق رنجی بیهودهست و رویای شب نیمهی تابستان[17] او الگوهایی مقفا را به همراه اشعاری غنایی به کار میگیرد. گاه که شور زباندانی او به سرشاری میرسد واژه میآفریند و مواد لاتین بسیاری را به زبان انگلیسی میریزد؛ و هرچه بیش تجربه میاندوزد، نظم و نثرش بیش به راه کمال میرود و چنان توانا میشود که گفت وگوی عادی روزانه را در قالب شعر میریزد؛ مانند سخنان دایه در رومئو و ژولیتو تکگوییهای هملت. حاصل این کار واقعیتگرایی روانشناسانه[18] است که به قلههایی همچون: اوتللو، مکبث، انتونی و کلئوپاتر و هملت میانجامد. رفته رفته او راههایی مییا بد و ضرب معمول بحر ده هجایی را جرح و تعدیل میکند و از آن برای همساز کردن احساس و اندیشه ابزاری میپردازد. در پایان سالهای حرفهی نویسندگیش در نمایشنامههایی مانند: حکایت زمستان، سیمبلین و توفان شیوهی نوشتاری فخیمتری را به کار میگیرد و آن را به نمادگرایی و نشانهپردازی میآمیزد.
آگاهی ما از سالهای نوجوانی و جوانی او تا به آنجاست که وی با آن هاتاوی[19] بانویی هشت سال بزرگتر از خودش در ١۵۸۲ازدواج میکند و از او دارای سه فرزند میشود؛ دختری به نام سوزانا، که شش ماه پس از ازدواجشان به دنیا میآید، و دو فرزند همزاد با نامهای همنت (پسرش) و جودیت[20] (دختری دیگر). زندگی شکسپیر در هفت سال بعد از این دوران، در ابهام کامل فرو میرود. گمانهزنیهایی که شاید وی مدیرمدرسه، بازرگان، ملاح، سرباز و یا قاضی بوده خالی از هرگونه گواه و سند معتبر است. نخستین اشارهی سندی چاپ شده به وی در کتابیست به نام لطیفههای ارزان بهای گرین [21] نوشتهی رابرت گرین در ١۵٩۲ که در آن مصرعی از بخش سوم نمایشنامهی هنری ششم آورده شده و این مشخص میکند که در آن زمان وی نمایشپردازی مهم و نامدار بوده است. محتمل مینماید که شکسپیر پس از زاده شدن فرزندان همزادش به گروهی نمایشی پیوسته و راز و رمز بازیگری و بازی نویسی را در آن گروه و با سفر به شهرستانها و روستاها و سرانجام به لندن فراگرفته است. تماشاخانههای لندن در سالها ی ١۵٩۳ و ٩۴ به دلیل همهگیری طاعون بسته شد. درآن سالها شکسپیر به حرفهی سرایش اشعار روی آورد و دو کتاب شعر منتشر کرد به نامهای ونوس و ادونیس و تجاوز به لوکرس، که این دو را میتوان تنها آثاری از شکسپیر دانست که خود وی مستقیما در چاپ و انتشارشان دخالت داشته است. هر دو کتاب تقدیم شدهاند به هنری رایوثلی ارلِ ساثهمپتون[22]، این اشرافزاده ده سالی از شکسپیر جوانتر بود و شکسپیر به جز او آثارش را به کسی دیگر تقدیم نکرده است. این اشرافزادهی صاحب نام شاید همان کسی باشد که شکسپیر در عاشقانههایش پیوسته از زیبایی مردانهی او یاد میکند.
پس از طاعون بزرگ [23] درهای تماشاخانهها را از نو میگشایند و بنگاهی نمایشی به نام مردان چمبرلین [24] تاسیس میشود. شکسپیر در این بنگاه شریک است و تا پایان دوران حرفهییاش در این موسسه بازیمینویسد، به روی صحنه میرود و کارگردان است. تا آن دوران هیچ نویسندهیی با یک بنگاه نمایشی دارای روابطی ثابت و منظم نبود. شکسپیر بازیگرانی را که برایشان بازی مینوشت میشناخت و از اوضاع و احوال کاری و نحوهی بازگریشان آگاه بود. این بنگاه نمایشی دوازده تا چهارده بازیگر در اختیار داشت و هرگاه نمایشی پر شخصیت به روی صحنه میرفت بازیگرانی اضافی استخدام میکرد. در این بنگاه بازیگران نام داری فعالیت داشتند که نقشهای کمدی و تراژدی ایفا میکردند و مورد حمایت دربار بودند از اینرو در ١۶۰۳ که ملکه الیزابت درگذشت و شاه جیمز جانشین او شد، نام بنگاه را از مردان چمبرلین به مردان شاه تغییر دادن د. در آن بنگاه و بنگاههای دیگر نمایشی نقش زنان را پسربچههای جوان ایفا میکردند. گواه درستی در دست نیست که نشان دهد نقش زنان را بازیگران مرد بزرگتر از هژده سال بازی میکردهاند. شکسپیر به این بازیگران جوانسال خود اعتماد کامل داشت و برایشان نقشهای بزرگی مانند، رُزالیند (هر طور بخواهید) دزدمونا (اوتللو) کلئوپاتر و ژولیت را مینوشت[25]. به دلیل نبود بازیگران زن است که در نمایشنامه های شکسپیر تعداد پدران بیش از مادران و تعداد مردان بسیار بیش از زنان است. در نتیجه برای این بنگاه نمایشی و شاید بنگاههای دیگر نیز تعداد سه یا چهار پسر دختر پوش[26] کفایت میکرد.
این بنگاهها، در آغاز، بازیهای خود را در تماشاخانههای عمومی اجرا میکردندــ در دیگر شهرهای بریتانیا ساختمانی برای تماشاخانه وجود نداشت. بنگاه مردان شاه برای اجرای نمایشهای خود زمینی در کنار رودِ تیمز خرید و نام گلوب[27] (گوی- کُره) را بر آن نهاد. تماشاخانهها ساختاری مدور داشتند، از این روست که همسرایان در نمایش هنری پنجم با نام O به آن اشاره میکند. تماشاخانه را تماما از چوب میساختند و سقفی بر آن نمیزدند. صحنهی نمایش جای بلندی بود که بامی چتر مانند داشت و مسلط بود به مکانهایی که تماشاگران با پرداخت یک پنی، نمایش را ایستاده تماشا میکردند، البته غرفههایی هم بود که تماش اگران با پرداخت یک پنی بیشتر میتوانستند در آن بنشینند و نمایش را ببینند. محل وقوع نمایش با وسایلی مانند دیگ و پاتیل و درختان مصنوعی و تختخواب و مبل و تخت شاهی مشخص میشد، دکور نمایانی وجود نداشت. جلوههای شنیداری مانند صدای شیپور و طبل و سنج و موسیقیِ همراه آواز و یا موسیقی غمگین یا شادمانه را دستهی موسیقی بنگاه نمایشی اجرا میکرد. بازیگران از دَرِ انتهای صحنه ظاهر میشدند. بالای آن در، بالکنی ساخته بودند که کاربریهای گوناگون داشت. این بالکن گاهی برج و باروی یک شهر بود (در هنری پنجم، و شاه جان)، گاه نقش دژی مستحکم را داشت (در ریچارد دوم) و گاه بالکن واقعی خانه میشد (رومئو و ژولیت). این بنگاه سپس تماشاخانهی مسقفی هم ساخت که در آن نمایشهای پیچیدهتر اجرا میشد، و بیگمان ورودیهی گرانتری هم داشت. در آن تماشاخانه مردم هبوط ژوپیتر بر بالهای عقاب (نمایش سیمبلین) و پرواز الههها را (در نمایش توفان) میتوانستند ببینند و حیرت کنند. این بنگاه، بازیهای خود را برای دربار در اقامتگاه خاندان شاهی، و در سفر به شهرستانها در خوراکخوریهای عمومی نمایش میداد. امکان بسیار دارد که شکسپیر در آغاز کارِ نویسندگی در نوشتن برخی بازیها با اشخاص زیر همکاری کرده باشد:
با تامس نش[28]، در بخش یکم هنری ششم
با جورج پیل[29]، در بازی تیتوس آندرونیکوس،
و در سالهای پایانی حرفهاش
با جورج ویلکنس[30]، در بازی پریکلس [31]
با تامس میدلتون[32]، در بازی تایمونِ آتنی [33]
با جان فلهچر[34]، در بازی هنری هشتم و دو نجیبزادهی خویشاوند و بازی گمشدهی کاردِنیو[35].
شکسپیر در سالهای جوانی و پرکاریش به طور متوسط سالی دو بازی مینوشت، اما بازدهش در پسین سالهای عمر کاهش گرفت. در سالهای پایانی زندگانی توانست در زادگاهش، استراتفورد – آپان آوان، خانهی آبرومندی با مقداری زمین خریداری کند. او خانهی خود را جای تازه [36] نام گذاشت. تنها پسرش بیش از یازده سال در کنار پدر نبود و از میان رفت؛ خود او نیز در سال ١۶١۶ در استراتفورد در گذشت. آخرین بازماندهی دودمان او تا سال ١۷۶۰ زنده بود. جای تازه، در سدهی هژدهم ویران شد، اما تراست زادگاه شکسپیر دیگر بناهای زادگاه او را که به زندگیش ارتباطی داشتند نگهداری کرد و اکنون گردشگران از هرجای جهان میتوانند آن ها را ببینند.
یکی از مهمترین بخشهای هر بازی شکسپیر دایرهی عظیم احساسی و عقلانی آن است؛ بازیهای او به لحاظ وسعت موضوعی در طبقهبندی وسیعی جای میگیرند. در هر نمایش رنگ تفاوت و تمایز با دیگر آثار او آشکار است. برخی از آثارش کمدیهای سبکیاند، مانند: دو نجیبزادهی ورونا و کمدی ا شتباهات، و آثار دیگرش از عشق و دلداگی پر سوز و گدازی سخن دارند، مانند: رومئو و ژولیت، و گاه تراژدیهای سنگیناند مانند: شاه لیر و مکبث. برخی از کمدیهای او مانند تاجر ونیزی دارای ابعاد تراژیک هستند و پایانِ کارِ شایلاک[37]، شخصیت منفور آن بازی به تراژدی بیش شباهت دارد. در کمدی فریب در برابر فریب[38] موضوعهای جدی و کاملا اخلاقی مطرح است. در تراژدیهای بسیار سنگین او نقشهای خندهآور میبینیم مانند نقش دایه در رومئو و ژولیت، نقش دربان در مکبث، نقش دلقک دربار در شاه لیر.
گرچه شخصیتهای بازیهای شکسپیر جلوههای بسیاری از واقعیت را آشکار میکنند، او را نمیتوان نویسندهیی طبیعتگرا به شمار آورد. هیچیک از نمایشهای او به روشنی در زمان خود وی نمیگذرد. جای رویداد نمایشهایش حتا در انگلستان هم نیست (به جز بازی های مربوط به تاریخ انگلستان). ایتالیا محل محبوب بازیهای اوست. بیشینهی خط داستانها از متون چاپی گرفته شدهاند، اما طرح داستان و برگردانش به اثری دراماتیک کار شکسپیر است، و او در این فرایند مواد بسیاری نیز خلق میکند. اغلب بازیهایش عناصری از افسانه و سرگذشت در خود دارند، و بسیاری نیز برگرفته از تاریخ کهن، تاریخ اخیر و یا قصههای عاشقانه زمانها و مکانهای دور و ناشناس هستند. کتاب وقایعنگاری هالینشِد[39] مواد اولیه و مهمی برای بازیهای تاریخ انگلستان در اختیار او گذاشته است. وی برای بازیهای تاریخی دیگرش که در یونان و روم میگذرند از کتابِ زندگی یونانیان و رومیان شریف نوشتهی پلوتارک سود جسته است[40]. شکسپیر بعضی دیگر از بازیهای خود را بر پایه کارهای شخصیتر مینوشت؛ برای نمونه نمایش هرطور بخواهید را، از رمان رُزالیند نوشتهی سِرتامس لاج[41] که از نویسندگان همروزگارش بود، اقتباس کرد، حکایت زمستان را، بر پایه رُمان پانداستو[42] اثر رابرت گرین نوشت، و بنمایهی اوتللو را از داستانی ایتالیایی نوشتهی جیرالدی چینتیو[43] گرفته است. زبان داستانهایش گرته برداشته از ترجمهی تورات، کتاب دعاهای رایج، و امثال و حکم است.
شکسپیر را مردم روزگارش بسیار دوست میداشتند و تعهد او به کارهای اجرایی نمایش چنان سخت بود که رغبتی به چاپ آنها نشان نمیداد. تنها نیمی از نمایشنامههای او در زمان حیاتش به چاپ رسید آنهم در مجلدات باریک با جلد مقوایی به نام کوارتو[44] (قطع یک چهارم = قطع رقعی) و این نام از آن رو به آن قطع اطلاق میشد که درست یک چهارم قطع کاغذهای چاپخانهها بود. این کتابها هیچ نشانی ندارند که خود شکسپیر در نمونه خوانی یا ویراستاری آنها شرکتی داشته است. برای شکسپیر اجرای هر نمایش حکم چاپ و پخش آن را داشت. از آثار او دو کتاب شعر ونوس و ادونیس و تجاوز به لوکرس از همه بیشتر به تجدید چاپ رسید. به نظر میرسد که وی علاقهیی به چاپ عاشقانهها نداشته و چاپ آن در ١۶۰٩ بیاجازهی او صورت گرفته است. کتاب عاشقانهها مانند دو کتاب پیشین وی با اقبال چندانی روبهرو نشد، شاید به این دلیل که از اوج محبوبیت اشعار عاشقانه (١۵٩۰) بیش از یک دهه گذشته بود و مردم آن را اثری روزآمد نمیدانستند. کتاب عاشقانهها به تجدید چاپ نرسید تا سال ١۶۴۰ که بخشهایی از آن را در سفینهی غزلی به همراه عاشقانههای دیگر شاعران قرار دادند. خوشبختانه دو تن از همکاران او، جان همینگز و هنری کاندل[45] هفت سال پس از درگذشتش، مجموعهی نمایشهای او را در ١۶۲۳ به چاپ رساندند. در آن مجموعه هژده نمایشنامهی او که هنوز به چاپ نرسیده بودند نیز دیده میشدند. این مجموعه قطعی رحلی داشت و به نام نخستین فولیو [46] مشهور شد. نام فولیو نیز آز اینرو به قطع کتاب اطلاق میشد که کاغذ چاپخانه را فقط یک بار تا میکردند (اینطور خوانده شود: one fold =folio) و از آن دو برگ یا چهار صفحه میساختند. این مجموعه مرجعی شد برای تصحیح خطاهای چاپی و دستوریِ نمایشنامههایی که پیشتر به صورت رقعی چاپ شده و دارای لغزشهای بسیار بودند. وجود رقعیهای پیشین که به دلیل تقدم چاپ برای برخی از دانشوران اعتبار بیشتری دارد، هنوز در خوانش بسیاری از متن ها اختلاف انگیز است.
آثار شکسپیرمدتها در گنجینهی بازیهای تماشاخانهها موجود بود تا سال ١۶۴۲ که پاک مذهبان[47] در دوران اولیور کرامول تماشاخانهها را بستند. پس از پایان جمهوری در انگلستان و بازگشت پادشاهی در ١۶۶۰ تماشاخانهها دوباره گشوده شد ند، اما دیگر نمایشهای شکسپیر با اقبال همگانی روبهرو نمیشدند؛ دلیل آن بود که مردم با شیوهی جدید نئوکلاسیسم (مکتب نو قدمایی) آشنا شده بودند و آمیزههای جدّ وهزل شکسپیر در نظرشان کهنه و نامطلوب جلوه میکرد. بعضی از نمایشهای او را مانند نمایش توفان، مطابق پسند روز دستکاری کردند، به تراژدی سنگین شاه لیر پایان خوش دادند، و نمایش ریچارد دوم را یکسره بازنویسی کردند. پس از آن تا سالهای سال بازیهای شکسپر در تاریکی فراموشی افتاد و سرانجام ارزش آنها باز شناخته، تجدید چاپ شدند، در گنجینهی تماشاخانهها قرار گرفتند، و از نو به اجرا درآمدند.
بازیگر نامدار تئاتر دیوید گریک[48] از ١۷۶٩ سالگردهای نمایشی باشکوهی را در استراتفورد- آپان آوان با نمایشهای برجستهی شکسپیر برگزار کرد. اجرای تحسینانگیز دیوید گریک چنان بتی از شکسپیر ساخت که در سالهای بعد چندی از منتقدان ادبی مانند سمیوئل تیلور کولریج، و ویلیام هزلیت[49] را بر آن داشت تا با جستارهای موشکافانه و روشنگرانه اهمیت و غنای بینظیر آثار شکسپیر را روشن کنند.
پس از این دو منتقد برجسته، دانشوران دیگری از جمله اندرو سِسیل بردلی استاد ادبیات دانشگاه آکسفورد، ارنست جونز، تی. اس. الیوت، جورج ویلسُن نایت به واکاوی شخصیتهای آثار شکسپیر در کتابهایی جداگانه پرداختند و از آن پس شهرت شکسپیر به آلمان، آمریکا، فرانسه و سپس به سراسر عالم رس ید.
در طول سدهی نوزدهم گرچه نمایشهای شکسپیر به صورتی تغییر یافته و یا کوتاه شده به روی صحنه رفت، حجم عظیمی از تحقیقات دانشورانه و مطالب انتقادی پیرامون آنها گرد آمد. به دنبال تغییر دیدگاه جامعه در مورد تدریس متون یونانی و لاتین در مدارس و اصرار در جایگزین کردن آنها با متنهای ادبی آثار قدمایی ادبیات انگلستان، نمایشنامههای شکسپیر به صورت بخشی از کتابهای درسی در دبیرستان و دانشگاه در آمد. در سدهی بیستم، گسترش سینما، تلویزیون و ویدیو به محبوبیت آثار شکسپیر در سرتاسر جهان کمک کرد، به طوری که اکنون میتوان او را نویسندهیی جهانی بر شمرد.
محبوبیت آثار شکسپیر در میان مردم به غنای زبان انگلیسی افزود، امروزه بسیاری از عبارات او را انگلیسی زبانان به صورت تاکید، زبانزد، اصطلاح، و تکیهکلام به کار میبرند و خود نمیدانند آن زبانزدهای رایج و مشهور از چه سرچشمهیی به آنان رسیده است؛ عباراتی مانند:
چشم عقل،
در چشم عقل،
زاده بدین آیین،
فسادی رخنه کرده ست (به دانمارک)،
خاویار بهر عوام،
هرود را خبیث تر کند از هرود،
بودن یا نبودن،
دریای دشواری،
این سدی است،
عریان دشنهیی،
(سر کسی) با ابزار خودش شکستن،
دوستان، رومیان، همکشوران،
هیاهوی بسیار برای هیچ
برج قدرت، و . . .
نمایشهای شکسپیر به آهنگسازان اوپرا، آهنگسازان آواز، نگارگران، تندیس پردازان، شاعران، داستاننویسان، و فیلمسازان الهامبخشیده است. نام او در آوازهای پاپ، آگهیها، و برنامههای تلویزیونی هر روز شنیده میشود. برخی از شخصیتهای آفریدهی وی مانند: رومئو و ژولیت، هملت، اوتللو، و شایلاک به مرزهای اسطوره گام نهادهاند. امروزه در زمینههای متنوعی بر او ارزش میگذارند. برای بشر دوستیش، برای نگرش روانشناسانهاش، برای شوخ طبعی و ظرافتش، برای اشعار غناییاش، برای استادیش در زبان، برای قدرتش در آفرینش هیجان، شگفتی، اندوه و شادمانی. او بیگمان استاد بزرگ نمایش است. نمایشنامههای او گرچه لذت بسیار به خواننده میدهند، به هنگام اجرا در تماشاخانه است که اثر عمیق و اصلی خود را آشکار میکنند.
[1]. blank verse
[2]. Sonnets
[3]. iambic pentameter
[4]. Julius Caesar edited by Norman Sanders, Penguin Books, first edition, 1967, second Edition, 2005,
and Julius Caesar edited by: Roma Gill, Oxford Shakespeare, 1995.
[5]. نگاه کنید به فرهنگ سخن، ذیل شهر.
[6]. برگرفته از مقدمهی کلیهی آثار شکسپیر نوشتهی استانلی ولز، انتشارات پنگوئن ۲۰١۰
[7]. Stratford- upon-Avon
[8]. Mary Arden
[10]. Quintilian – خطیب رومی
[11]. Titus Andronicus, The Comedy of Errors.
[12]. Venus and Adonis- The Rape of Lucrece
[13]. The Tempest- Cymbeline
[14]. Iambic Pentameter
[15]. Rhetorical devices
[16]. allitration
[17]. Love’s Labour’s lost- A Midsummr Night’s Dream
[18]. Psychological Realism، یا داستان روانشناختی، داستانی که به درونکاوی شخصیتها بیش بها میدهد.
[19]. Anne Hathaway
[20]. Hamnet – Judith
[21]. Green’s Groatsworth of Wit
[22]. Henry Wriothesly, Earl of Southhampton
[23]. Great plgue of London, 1665 – 1666.
[24]. Chamberlain’s Men
[25]. Rosalind- As You Like it, Desdemona- Othello, Cleopatra, Juliet
[26]. “پوش” (پوشندهی جامه)، این اصطلاح را از سنت تئاتر روحوضی تهران به معنای اجراکنندهی نقش وام گرفتهام. شاه پوش= اجراکنندهی نقش شاه، حاجی پوش= اجراکنندهی نقش حاجی.)
[27]. Globe
[28]. Thomas Nashe
[29] . George Peele
[30]. George Wilkind
[31]. Pericles
[32] . Thomas Middleton
[33] Timon of Athens
[34]. John Flethcher
[35]. Cardenio
[36]. New Place
[37]. Shylock
[38]. Measure for Measure
[39]. Holinshed’s Chronlcle
[40]. Plutarch‘s Lives of the Noble Greeks and Romans
[41]. Sir Thomas Lodge
[42]. Pandesto
[43]. Giraldi Cinnthio
[44]. Quarto
[45]. John Hemings – Henry Condell
[46]. First Folio
[47]. Puritans
یک جنبش عقبگرا در انگلستان و آمریکا.
[48] . David Garrick
[49] . Samuel Taylor Coleridge – William Hazlitt
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.