کتاب تاملی در انقلاب مشروطه نوشتۀ عباس خاکسار
گزیدهای از کتاب تأملی در انقلاب مشروطۀ ایران:
حفرۀ تاریخی ِتاریک روشن ِبیست ساله
1305 – 1285
همراه با
نقدی بر چند روایت
در آغاز کتاب تأملی در انقلاب مشروطۀ ایران میخوانیم:
«تاریخ کنش و واکنش مداوم مورخ و امور واقع نسبت به یکدیگراست، گفتوشنود بیپایان حال و گذشته.»
ای. اچ. کار[1]
بهراستی «تاریخ» چیست؟ «مورخ» کیست؟ رابطه تاریخ و مورخ بر چه پایهای است؟ «امور واقع» کدام است و در چه صورت امور واقع به «امور ِواقعی ِتاریخی» ارتقاء مییابند؟ «علییت» و «عینیت» در تاریخ چه مفهومی دارند؟ آیا در تاریخ «تعمیم» مجاز است؟ مسئلۀ «حادثه» و «ضرورت» و «جبر» و «اختیار» در تاریخ چگونه است؟ آیا در هر تاریخ ِنوشتاری، رد پای نوعی «گزینهگری» را، از طرف ِحتی مورخ ِمدعی ِبیطرفی، نمیتوان نشان داد؟ «تفسیر» و «تأویل ِ» امور واقع در تاریخ بر چه پایهای است؟ آیا داوری و ارزش گذاری در تاریخ میتواند صورت گیرد؟ آیا تاریخ سمتوسویی دارد و این سمتوسو در جهت پیشرفت است؟ تفاوت درک هگلی از تاریخ با درک مارکس از تاریخ در چیست؟ آخر اینکه «ماتریالیسم تاریخی» یا به کلامی دیگر «ادراک مادی تاریخ»، چگونه بینش و روشی در امر تاریخنگاری است.وآیا بر پایه آن میتوان از یک نظریۀ عمومی تاریخی، رابطۀ علت معلولی و تأثیر متقابل ِ– دیالکتیکی – زیرساختِ اجتماعی و روساخت آن؛ در امر تحولات تاریخی سخن گفت؟ و…دهها پرسش دیگر در این رابطه، میتواند ازجمله موضوعاتی باشد که ذهن یک دانشپژوه و پژوهندۀ تاریخ و یا خوانندۀ علاقهمند به فهم تاریخ را به خود مشغول دارد.
میگویند «تاریخ» و «قصه» به هم شبیهاند. چون هردو روایت میشوند و هر دو از گذشته میگویند.[2]
مورخِ هر عصر و نسلی، در بازسازی ِتاریخ، همواره چیزی بر تاریخ میافزاید و چیزی از آن میکاهد و اینگونه است که تاریخ همواره کهنه و نو میشود و در نسلها حضور مییابد.
اما این افزودن و کاستن چگونه صورت میگیرد؟ مورخ محصول زمان خویش است و آگاهانه و یا ناآگاهانه سخنگوی آن.
زاویۀ دید او برگذشته، منوط به پایگاه ِفکری و جایگاهی اجتماعی است که بر آن ایستاده و منظری که از آنجا بر «گذشته» و «امور واقع» میگشاید. «امور واقع»یی که خود جلوهای امروزی یافتهاند و ابعادی از «پنهانِ» آن آشکار، و آشکارگی ِآن، در «سایه» رفته است. بدان دلیل که به قول آر. اچ تاونی «گذشته همواره چیزی را برای حال آشکار میسازد که حال قادر به مشاهدۀ آن باشد»[3]
پس پاسخ ما به پرسش تاریخ چیست – همانگونه که ای.اچ کار بیان میدارد- آگاهانه یا ناآگاهانه، موقعیت زمانی ما را منعکس میسازد و میتواند جزیی از جواب ما به سؤالی وسیعتر باشد: «درباره اجتماعی که در آن به سر میبریم، چگونه میاندیشیم؟» که در حقیقت ادامه همان نگاهی است که «بند تو کروچه» مورخ ایتالیایی بر آن اصرار دارد «تاریخ همواره، تاریخ معاصر است».
چراکه «امور واقع» بهخودیخود و بهتنهایی، چیزی را بازتاب نمیدهند و تنها از طریق «مورخ» است که زبان میگشایند و به سخن میآیند. «مورخی» که همواره مُهر زمان خویش را بر پیشانی دارد.
از سوی دیگر، نحوۀ نگاه و کاربرد زبان، مورخ را از بیطرف بودن، بازمیدارد.واژههادرکسوت آزادی، طبقه، خلق، مردم، اوباش، افراطیگری، هرج ومرج، آنارشیست و… بازتاب گرایش مورخ و تفسیر خاص او از امورِ واقع است. مورخ بهطور مداوم دستبهکار نوشتن «واقعیات» به قالب «تفسیر» و «تفسیر» به قالبِ «واقعیات» است. او با سنجش رویدادهای مشابه تاریخی، در محیطهای متفاوت تاریخی و مقایسۀ آنها با یکدیگر در پی کشف «جریانی» است که تاریخ در آن تداوم مییابد. او با کشف جنبههای خاص و عام امور واقع درگذشته، درصدد نوعی تعمیم تاریخی است. تعمیمی تاریخی که بهنوعی داوری اخلاقی و یا ارزش داوری را در خود دارد.
اما قضاوتهای تاریخی ما، اغلب در قالب ذهنیتی ساخته میشود که خود آفریدۀ تاریخ است. مورخ جدی آن است که خصلت تاریخمند همۀ ارزشها را دریابد، نه آنکه برای ارزشهای خود، عینیتی برتر از تاریخ قائل شود
از اینرو از طریق گزینشهای تاریخی توسط مورخ- حتی هنگامیکه درصدد انکار آن باشد- میتوان به خوانش ِذهن ونگاه مورخ نزدیک شد و با ارزشگذاری او – قضاوت و داوری – در مورد چهرهها و جریانات تاریخی، به موضع او دست یافت، وآن گاه با نقد ِآن موضع ِتاریخی، به بالندگی یا میرندگی آن نگاه و اندیشه تاریخی، نظر داد.
تاریخ، مطالعۀ عللِ بروز پدیدههای اجتماعی است. از قرن هجدهم به بعد که شالودۀ تاریخنویسی جدید گذاشته شد، نزدیک به بیش از دویست سال، مورخان و فلاسفۀ تاریخ همت گماشتند تا علل رویدادهای تاریخ و قوانین حاکم بر آنها را کشف کنند و تجربۀ گذشتۀ بشری را سروسامان دهند. این علل و قوانین، زمانی مابعدالطبیعه، زمانی اقتصادی و زمانی اجتماعی یا روانی پنداشته میشدند؛ اما با تمام این تفاوتهای اساسی، همه قبول داشتند که تاریخ و رویدادهای گذشته تنها در یک رابطۀ منظم علت معلولی است که سامان مییابند.
درامروزِ تاریخی ما، هرچند از واژههایی چون «قوانین تاریخ» و «علییت»، تا حدودی به لحاظ ابهام فلسفی که تداعیگر «اصالت جبر» و جبرگرایی در تاریخ است، کمتر استفاده میشود و به جای آن از واژههای «توضیح» یا «تفسیر» یا «منطق واقعیت» یا «منطق درونی رویدادها» و بهتازگی از «پارادایم» سخن میرود؛ ولی انکار امر رابطۀ علت معلولی، بازگشت به دوران قبل از عصر جدید است.
مورخ نه با یک علت، بلکه با علتهای بیشماری در یک رویداد تاریخی روبروست. کشف و شناخت علتهای گوناگون و در کنار هم قرار دادن آنها، کار اساسی مورخ است. شناخت علت برتر، در میان مجموعه علتها، کار دیگر مورخ است. تقدم و تأخر علتها، هستۀ مرکزی هر استدلال تاریخی است.
این روزها، هرچنددر تحقیر نقش علییت در تاریخ، ودر مورد دیدگاه هگل ومارکس، «تاریخ پرستی» و یا«نفی اختیار و پذیرش اعمال آزادانهی بشری به سبب موجبات علی»، فراوان نوشته میشود و طی چند دهه و سالهای اخیر، هرکس که نقدی یا مقالهای تاریخی نوشته، با قیافهای حق به جانب، اعتراضی هم به هگل ومارکس وجبر تاریخی آنها کرده است، ولی باید گفت، مسئله جبر و علیت صرفاً یک مسئله تاریخی نیست، بلکه دربرگیرندهی زیست اجتماعی و رفتار عمومی انسانها است. زیرا تصور انسانی که اعمال وکردارش فاقد علیت باشد،پنداری انتزاعی است. به همانگونه که امروزه پندار زیست فرد یا انسانی خارج از اجتماع ِبشری، طبیعی قلمدادشود!
بر این اساس دور از انتظار نیست اگر نگاههایی از این دست را، که در رفتار وکردار بشری همه چیز را ممکن میدانند، به صرف داشتن نگاهی انتزاعی به انسان و عملکرد تاریخی واجتماعی او، نوعی حاشیهنگری وتحریف کنش و واکنشهای تاریخی خواند.
در عرصۀ تاریخمعاصرایران، بهویژه تاریخ ِانقلاب مشروطیت، پژوهشهای مدرن ِگستردهای توسط مورخین و پژوهش گران ایرانی صورت گرفته است. این پژوهشها را در نگاهی کلان، در سه طیف میتوان قرارداد.
اول: نگاهی کلاننگر، که در غور و بررسی، بر اساس یک جهانبینی و ایدئولوژی خاص، بر عامل طبقاتی و جهانی تأکید بیشتری داشته و تحولات ِتاریخی ایران معاصر را، با پررنگ کردن وبرجستگی دادن به نقش طبقات فرودست جامعه – به ویژه کارگران- در مبارزه با استبدادواستعمار و امپریالیسم، روایت میکند؛ که در پژوهشهای قبل از انقلاب 1357 بهویژه جریان چپ وجه غالب دارد. البته روایت تاریخنویسانی از سنخ «وجه تولید آسیایی» که وزنی کمتر از گروه نخست داشتهاند؛ نه در برجستگی دادن به نقش طبقات، بلکه کمرنگی ِحضور طبقات و برجستگی دادن به نقش توده وار مردم، در تقابل با «استبداد آسیایی» است.
دوم: نگاهی جزیینگر که در غور و بررسی ِتاریخی، بر عامل فرهنگی و درونی تأکید بیشتری دارد و از منظر نقد خود «ذهن استبدادزدهمان» و «ناپرسایی» در اندیشۀ تاریخیِمان؛ و یا «استبداد ریشه کرده در جانمان» و یا «ذهنیت تقلیلگرای» تاریخیِمان، به بازنویسی و بازخوانی تاریخ گذشته و معاصر ایران میپردازد. نگاهی که در بعد از انقلاب 1357 بهویژه در سالهای دهۀ شصت به بعد؛ وجهی غالب یافته است وهرگونه آرایش طبقاتی مشخص در مبارزه را نفی میکند
و سوم: نگاهی که در غور و بررسی، از مبانی نسبتاً متعادلتری- توجه به فرایندهای عام و خاص تاریخی هر دوران با نظر داشت به ویژگیهای هر کشور- بهره دارد و علل تغییرات و تحولات تاریخی را، دریک پیوستگی تاریخی خاص و عام و درون و برون و ملی و منطقهای وجهانی در منظر دارد؛ نگاهی که کموبیش در گذشته و حال حضور داشته و دارد، ولی آنچنان که باید وزن و برجستگی ِعام و غالب نیافته است. در این نگاه ضمن توجه به آرایش طبقاتی، به نقش طبقه متوسط وجریان روشنفکری در مبارزات دمکراتیک تاریخی ایران معاصر، توجه بیشتری نشان داده شده است.
اما به باورِ من، در امروز ِتاریخیِمان، آنچه بهصورت یک ضرورت ِعاجل ِتاریخی خود را به تماشا میگذارد؛ پراکندگی این آثار وعدم پیوند تاریخی – گفتگو و تعامل متنی – بین این آثار است. هرچند در بسیاری از متنها نگاههای انتقادی به دیگر متنها مشاهده میشود، ولی برخورد تأملی و تعاملی از گونه دیگر است. نوعی چالش نظری برای رسیدن یا نزدیک شدن است به اندیشهای غالب. نوعی تصحیح نه تخریب که در رویکردی اجتماعی بتواند پاسخگوی نسل ایرانِ امروز و فردا باشد و آنان را از وابستگی و یا تیول ِاندیشۀ شخص و یا سازمان و حزب ِخاصی بودن، دور سازد.
به گمان این قلم، این خلأ تاریخی، پاشنه آشیل ِتاریخ معاصر ماست و بحران تاریخ معاصر ایران را میسازد. بهویژه در عصر جهانی شدن که تاریخ ِملی بهصورت «بار گران» نشان داده میشود. آن هم در جامعهای که هنوز چفتوبست تاریخِ ِملّیاش درست بسته نشده است و نسل پیر و میانه و معاصرش در ابهام و ایهام و تناقض ِگذشته و حالِ تاریخی و لهیده شدن در واقعیت ِتاریخیِ حاضر، خود را در دنیای مجازی و یا داریوش و کورش و نادر و رضاشاه و یا مولانا و حافظ و خیام و یا اندیشههای قومی و مذهبی و طبقاتی … بازتولید میکند و هر روز زیر بمباران رسانهها و زیستن در دنیای مجازی و تابوهای ذهنی، شقه شقهتر میشود.
و آخرین سخن ِپیشگفتار اینکه، از آنجا که «انقلاب مشروطیت ایران» در گسستِ تاریخ ایران از جهان ِبستهی سنتی و ایران قدیم و در شکل دادن به ایران جدید، با طرح «حاکمیت قانون» و «اندیشۀ ملی» و گذر از بینشهای قومی و مذهبی در تعریف «ملت»، گامی بلند برداشته و طی بیش از یک قرن، نشان داده است که مهمترین پدیده از تاریخ ِگذشته وِ معاصر ماست که در امروز و فردای ِتاریخی ِما حضور و کارکردی مشخص و تاریخی دارد؛ لذا، بر این امر و باور ِتاریخی پای میفشارد؛ که بدون شناخت و درکی زنده و جامع از این انقلاب و نقدی تاریخی از امکانات و تنگناهای آن در عرصههای عینی و ذهنی، هرگونه تحول اجتماعی در ایران ِامروز و فردا، نمیتواند بر پایههای محکم تاریخی و چشماندازی روشن استوار باشد.
از این منظر، این اثر با این عزم و انگیزه بنا شده است تا تصویری زنده از انداموارۀ تاریخی این دورۀ بیست ساله ارائه نماید؛ و به قول مولانا فیل را نه با گوش و دم خرطوم، بلکه در هیأت کاملش – هرچند در ایجاز و اختصار- به تماشا بگذارد. ولی از آنجا که حرف آخر و کامل نیست، میتواند در جاهایی دچار نقصان در نگاه و کلام باشد. چند و چون این نقصان را در کلام و قلم منتقدین بزرگوار، پیشاپیش، با آغوش باز میپذیرم
- کتاب تاریخ چیست؟ ای.اچ کار. ترجمۀ حسن کامشاد
- ولتر میگفت «تاریخ» قصهای است که به عنوان حقیقت روایت میشود و «قصه» تاریخی است که به دروغ روایت میشود تاریخ در ترازو-عبدالحسین زرین کوب. که امروز با کمی تغییر در این تعبیروتعریف ولترباید گفت: «تاریخ» قصهای است که گذشته را در روایتی کلان بازسازی میکند و «قصه» تاریخی است که در روایتی جزءگونه به بازسازی گذشته میپردازد.
- به نقل از «ایران بین دو انقلاب». یرواند آبراهامیان. ترجمه احمد گل محمدی وابراهیم فتاحی ص 12
کتاب تاملی در انقلاب مشروطه نوشتۀ عباس خاکسار
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.