گزیده ای از متن کتاب
کتاب گزیده اشعار فریدون مشیری به گزینش بهار مشیری و بابک مشیری
فهرست
آهى كشيد غمزده پيرى سپيد موی،
افكند صبحگاه، در آيينه چون نگاه،
در لابهلاى موى چو كافور خويش ديد:
يك تار مو سياه!
در ديدگان مضطربش اشك حلقه زد
در خاطرات تيره و تاريك خود دويد
سىسال پيش، نيز، در آيينه ديده بود :
يك تار مو سپيد!
در هم شكست چهره محنت كشيدهاش
دستى به موى خويش فرو برد و گفت: «واى!»
اشكى به روى آينه افتاد و ناگهان
بگريست هاى هاى!
درياى خاطرات زمان گذشته بود،
هر قطرهاى كه بر رخ آيينه مىچكيد
در كام موج، ضجه مرگ غريق را
از دور مىشنيد؛
طوفان فرو نشست، ولى ديدگان پير،
مىرفت باز در دل دريا به جستجو:
در آبهاى تيره اعماق، خفته بود،
يك مشت آرزو!
نیمهشب بود و غمی تازه نفس
ره خوابم زد و ماندم بیدار،
ریخت از پرتو لرزندۀ شمع
سایۀ دسته گلی بر دیوار،
همه گل بود ولی روح نداشت
سایهای مضطرب و لرزان بود،
چهرهای سرد و غمانگیز و سیاه
گوییا: مردۀ سرگردان بود،
شمع خاموش شد از تندی باد
اثر از سایه به دیوار نماند!
کس نپرسید کجا رفت؟ که بود؟
که دمی چند در اینجا گذراند؟
این منم خسته در این کلبۀ تنگ
جسم درماندهام از روح جداست؟
من اگر سایه خویشم یا رب!
روح آوارۀ من کیست؟ کجاست؟
در دل خستهام چه میگذرد؟
این چه شوریست باز در سر من؟
باز از جان من چه میخواهند؟
برگهای سپید دفتر من؟
من به ویرانههای دل چون بوم
روزگاریست هایوهو دارم
شیونی دردناک و روحگداز
بر سر گور آرزو دارم
این خطوط سیاه سر در گم
دل من، روح من، روان من است
آنچه از عشق او رقم زدهام
شیرۀ جان ناتوان من است
سوز آهم اثر نمیبخشد
دفتری را چرا سیاه کنم؟
شمع بالین مرگ خود باشم
کاهش جان خود نگاه کنم؟
بس کنم این سیاهکاری، بس!
گرچه دل ناله میکند: «بس نیست»!
برگهای سپید دفتر من!
از شما روسیاهتر کس نیست.
کتاب گزیده اشعار فریدون مشیری به گزینش بهار مشیری و بابک مشیری
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.