يک شب توفانى و داستان‌های دیگر

ماكسيم گوركى

 رضا سیدحسینی

«الکسی ماکسیمویچ پشکوف» در 16 مارس 1868 در «نثرینی نوگرود» که اکنون به شهر «گورکی» شهرت دارد، در کنار رود بزرگ ولگا زاده شد‏.‏ او برای امرار معاش از کودکی به کار پرداخت‏.‏ از پادویی مغازه گرفته تا جاشویی کشتی تن در داد و همیشه در تمام احوال در آتش میل به مطالعه می سوخت‏.‏ این میل او به عشقی قدسی و افلاطونی تبدیل شده بود‏.‏ برای آن که کتاب بخواند به ابداعات و اختراعات خارق العاده ای دست می زد‏.‏ می توان گفت که گورکی اولین درس آزادگی و بشردوستی را از مکتب انسانی مادربزرگ خود فرا گرفته است‏.‏ او در تمام آثار خویش هرجا به نام این زن، که سیرت نیکویش آدمی را مجذوب می دارد، می رسد با احترام و علاقه خاصی سخن می گوید‏.‏ برخی از آثار گورکی عبارت اند از‏:‏ در اعماق اجتماعی، افسانه های ایتالیا، دوران کودکی، در جست وجوی نان، و دانشگاه های من‏.‏ او از سال 1927 تا آخر عمر، به نوشتن، سخنرانی های آموزشی و بالاخره مبارزه با فاشیسم و تعصبات نژادی، که تازه در قاره اروپا جان می گرفت و در آمریکا توسعه می یافت، پرداخت‏.‏ مرگ گورکی در سال 18 ژوئن 1936 روی داد‏.‏ کتاب حاضر از متن فرانسه به فارسی برگردانده شده و حاوی بخشی از شرح حال ماکسیم گورکی ـ نویسنده برجسته روس ـ است؛ از زمانی که پادوی مغازه کفاشی می شود، تا زمانی که سرانجام تصمیم می گیرد آخرین بار شانس خود را بیازماید و برای تحصیل در یک مدرسه معمولی به کازان می رود؛ البته در این مدرسه، او را به سبب فقر مادی نمی پذیرند‏.‏

12,500 تومان

ناموجود

جزئیات کتاب

وزن 308 گرم
ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

رضا سید حسینی, ماکسیم گورکی

نوع جلد

شومیز

SKU

940369

نوبت چاپ

یکم

شابک

978-964-351-713-7

قطع

رقعی

تعداد صفحه

279

سال چاپ

1392

موضوع

داستان خارجی

تعداد مجلد

یک

وزن

308

 گزیده ای از کتاب يك شب توفانى و داستان‌های دیگر

یک داستان زمستانی را تازه تمام کرده بودم، داستانی تیره مانند روزهای کوتاه و اندوه باری که بر ما می گذشت. قلم رها کردم و بعد برخاستم و شروع کردم به راه رفتن در اتاق…

در آغاز کتاب يك شب توفانى و داستان‌هاى دیگر می خوانیم

ماكسيم گوركى را بهتر بشناسيم           5

رؤياى عشق          17

داستان فيليپ و اسيليچ         29

شب تابستان           51

دهكده دوبووكا       57

تنهايى «كرژيك» آموزگار     103

مهربانى     115

از سر دلتنگى         127

زندانبان    159

رمان        179

لكه وجدان من        193

دزد          203

انتقام        211

عيد نوئل   233

سيه‌روزى بچه‌ها     247

يك شب توفانى      251

بچه‌هايى كه يخ نزدند           263

بچه گنجشك         275

ماكسيم گوركى را بهتر بشناسيم

ماكسيم گوركى نويسنده بسيار معتبرى است و اگر برخى از مردم درباره او دچار ابهام مى‌شوند، به سبب مشكوك بودن اين اعتبار نيست، بلكه به علت تنوع و فراوانى آثار اوست. بسته به اينكه درباره اين نويسنده روسى برحسب تعهد انقلابى و عقايد اجتماعى‌اش قضاوت كنيم، يا به عنوان شخصيتى كه قصه‌پرداز برجسته‌اى است و نويسنده رمان‌هاى بى‌سابقه درباره خود و زمان خود، مسئله فرق مى‌كند.

بالا گرفتن شهرت گوركى پابه‌پاى رشد انقلاب، او را به صورت شاهد ممتاز حركت ماركسيستى درآورده است، و اميد فراوانى كه تبلور تيره‌روزى‌ها و آرزوهاى مردم بود، چندان با تمايلات درونى اين نويسنده شاعر هماهنگى داشت كه سبب شد او همراه اين جريان كشيده شود.

با اين‌همه، اگر چنين طرفدارى‌هايى، در مواردى، سبب سرنگونى اين فواره شده، بايد گفت كه نبوغ نويسنده در قصه‌هاى او فوران كرده و در رمان‌هايى كه شرح زندگى خود اوست به اوج رسيده است. و حال آن‌كه رمان‌هاى متعهد وى ضعيف‌ترين آثار او از نظر ادبى است، از سوى ديگر، امتزاج رئاليسم و رمانتيسم كه بداعت عظيم نوشته او را تشكيل مى‌دهد، در آثار مبارزاتى‌اش جاى خود را به تمهيدات ايدئولوژيك ناموفقى مى‌دهد. فقط در پايان زندگى اوست كه در سايه بلوغ و پختگى هنر تكامل يافته‌اش، بين مبارز متعهد و نويسنده‌اى كه آن همه شخصى است، اتحاد ثمربخشى روى مى‌دهد.

اگر ماكسيم گوركى را سران رژيم شوروى مانند پرچمى بر سر دست بلند كرده بودند، مردم ميهن‌اش از اين رو دوستش دارند كه او بيانگر رنج‌ها و اميدها و مناعت‌هاى آنهاست. و براى مردم جهان، مردى شريف و احساساتى و نويسنده‌اى تواناست.

زندگى همچون دانشگاه

آلكسى ماكسيموويچ پشكوف[1]  (1868-1936) در نيژنى نوو گورود[2] به دنيا آمد كه امروزه به افتخار او شهر «گوركى» ناميده مى‌شود. تلخى اولين سال‌هاى زندگى بود كه آلكسى ماكسيموويچ جوان را برانگيخت تا كلمه گوركى (تلخ) را به عنوان نام مستعار خود انتخاب كند. با اينكه خانواده‌اش از طبقه خرده بورژوا بود، دوران كودكى و نوجوانى را با چنان فقرى بسر برد كه اغلب او را «پرولترترين نويسنده روس» مى‌شناسند. همزمانى دوران كودكى دشوار او با رشد حركات مردمى در سراسر جهان چنان شهرت عظيمى براى او فراهم آورد كه كسب آن تنها از طريق آثارش امكان نداشت.

گوركى زندگى ستمديدگان را در روسيه از نزديك مى‌شناخت، زيرا پدربزرگش فقط چند ماهى به او كمك كرد كه به مدرسه برود، اما از هشت سالگى او را دنبال تلاش معاش فرستاد. از سال 1875 تا  1893 گوركى شغل‌هاى مختلفى را به عهده گرفت. شاگرد پينه‌دوز، پادوى نقاش شمايل و شاگرد آشپز يكى از كشتى‌هاى رود ولگا شد، آشپز آن كتاب خواندن را به او ياد داد كه در بقيه زندگى‌اش به صورت بزرگترين
علاقه او درآمد. اغلب از ارباب‌هايش كتك مى‌خورد. تقريبآ هميشه گرسنه و ژنده‌پوش بود. از اين رو با پشت پرده زندگى مردم فقير و تيره‌روز چنان ارتباطى پيدا كرد كه كمتر نويسنده‌اى فرصت آن را پيدا كرده است. در جوانى، او را در «قازان» مى‌بينيم، گاهى نانواست و گاهى باربر بارانداز، و بالاخره نگهبان شب. در همين دوران است كه نمايندگان «نهضت پوپوليست» را ملاقات مى‌كند، اما به زودى به علت تمايلات ايدآليستى‌شان از آنها جدا مى‌شود.

در همين دوران از ديدن آن همه فقر و تيره‌روزى كه احاطه‌اش كرده است به تنگ مى‌آيد و تصميم مى‌گيرد كه خودكشى كند. در بيست و يك سالگى قازان را ترك مى‌گويد و از آن به بعد است كه مانند ولگردان زندگى مى‌كند. سراسر جنوب روسيه را زيرپا مى‌گذارد و گاه و بيگاه كارهاى كوچك پراكنده‌اى انجام مى‌دهد.

در تفليس نوشتن داستان كوتاه در روزنامه‌هاى محلى را آغاز مى‌كند. اولين اثر او ماكارچودرا[3]  در سال 1892 منتشر مى‌شود. به دنبال

آن يك‌رشته از قصه‌هاى تمثيلى و داستان‌هاى رمانتيك خود را منتشر مى‌كند… اما چلكاش[4]  كه در سال 1895 در يكى از روزنامه‌هاى

سن‌پترزبورگ چاپ مى‌شود، شهرت عظيمى براى او فراهم مى‌كند. اين داستان كه در عين حال رمانتيك و رئاليستى است ماجراى دزد مشهورى را نقل مى‌كند كه در بندرگاه‌ها دست به دزدى مى‌زند. انتشار اين داستان همزمان است با دوران ولگردى مشهور گوركى كه در اثناى آن «اعماق اجتماع» روسيه را تصوير مى‌كند. محبتى نسبت به ولگردان و راهزنان و حتى جنايتكاران احساس مى‌كند، نيرو و قاطعيت آنها را مى‌ستايد تا آنجا كه حتى خود را در رديف آنها قرار مى‌دهد و بدين‌سان
جريان تازه‌اى را در ادبيات روسى پايه‌گذارى مى‌كند. داستان‌هاى مالوا[5]  (1897)، مردمان زمان سپرى شده (1897) و بيست و شش مرد و

يك دختر (1899) از آثار اين دوره از نويسندگى اوست. داستان اخير، شرايط كار بسيار دشوار را در يك نانوايى تشريح مى‌كند. شهرت و موفقيت اين داستان‌ها چنان شديد و آنى بود كه حتى شهرت چخوف را تحت‌الشعاع قرار داد و سبب شد كه او را با تولستوى مقايسه كنند.

آثار انقلابى

در آغاز قرن، گوركى نوشتن تعدادى رمان و نمايشنامه را آغاز كرد كه نشان وابستگى او به اصول و اقدامات انقلابى بود. در فاماگارديف[6] (1899) نيروى جسمانى و اراده را به طور مبالغه‌آميزى در ايگنات گارديف كشتيبان سرمايه‌دار گرد مى‌آورد كه با پسر روشنفكر خود «فاما»، كه مانند اغلب شخصيت‌هاى نويسنده در جستجوى مفهوم زندگى است، به مخالفت برمى‌خيزد. از آن پس رشد سرمايه‌دارى روس يكى از موضوع‌هاى اصلى آثار او مى‌شود. در شمار اين آثار بايد از سه رفيق (1900)ق شهر اوكوروف[7]  (1909)، و زندگى ماتوى كوزمياكين[8] (1910) نام برد. اين رمان‌ها كه بسيارى آنها را نمونه‌هاى شكست كامل مى‌شمارند، در واقع نقطه ضعف هنر گوركى شناخته مى‌شوند. راوى كه مهارت غريبى در نقل ماجراى قصه‌هاى كوتاه داشت، در طول يك روايت مفصل آكنده از نكته‌هاى فلسفى، اجتماعى و سياسى كه ماجرا را سنگين مى‌كنند و جان را سبك مى‌گيرند، به نفس نفس مى‌افتد. مادر (1907) به خصوص بيش از ديگر آثار او دچار اين عدم تعادل است.
داستان مادرى كه پسر انقلابى‌اش تبعيد شده است و خود او تا مرز فداكارى كامل به انقلابيون مى‌پيوندد، چه از نظر لحن پرطمطراق و شعارى و چه از نظر كاراكترهاى قراردادى و ايده‌آلى قهرمانانش اثرى ناموفق است. در همان زمان گوركى نمايشنامه‌هاى متعددى نيز نوشت. دو نمايشنامه اول او هر دو در سال 1902 در «تئاتر هنر»ى مسكو به صحنه آمد: اين دو نمايشنامه عبارت بودند از خرده‌بورژواها كه نوعى محاكمه بورژوازى بود و اعماق اجتماع كه در آن قهرمانان اولين قصه‌هاى او، يعنى ولگردان و بينوايان، گرد آمده بودند. نمايشنامه‌هاى ديگرش كه همزمان با انقلاب 1905 بودند، يعنى به ييلاق رفتگان (1905)، فرزندان آفتاب (1905)، و يا بعد از انقلاب 1917 نوشته شدند: مانند ايگور بروليچف و ديگران[9]  (1931-1932) همه مسائل اجتماعى را به صحنه مى‌آورند و از جمله، شكاف بين مردم و روشنفكران را كه روز به روز عميق‌تر مى‌شود.

اگر اعماق اجتماع بيشتر از همه نمايشنامه‌هاى او به صحنه رفته است، واسا ژلزنوا[10]  (كه در سال 1935 بازنويسى شد) با آوردن زن پولدار هوسبازى كه نقطه مقابل مادر است، به عنوان شخصيت مركزى نمايشنامه، از نظر ادبى داراى ارزش بيشترى است.

بين سال‌هاى 1899 و 1906، گوركى كه عضو حزب سوسيال دمكرات روسيه شده بود و در سن پترزبورگ زندگى مى‌كرد، درآمد سرشارى داشت كه قسمت اعظم آن را به حزب مى‌داد، به طورى كه مدت‌ها، اين مبالغ اهدايى او درآمد اصلى حزب را تشكيل مى‌داد. در سال  1901 مجله «زندگى» كه يك شعر انقلابى از گوركى را با عنوان سرود مرغ طوفان چاپ كرده بود توقيف شد و خود گوركى را هم دستگير كردند.

گوركى پس از مدت كمى از زندان آزاد شد و به كريمه رفت، زيرا مسلول شده بود و هواى كريمه براى سلامت‌اش مناسب‌تر بود. در سال  1902 نامزدى او به عضويت فرهنگستان علوم به دلائل سياسى رد شد. براى اعتراض به اين عمل، چخوف و كورولنكو از عضويت فرهنگستان استعفا دادند. در همين اوان گوركى مركز نشرى با عنوان «ازنانيه»[11]  (دانش) تأسيس كرد كه سبب به وجود آمدن يك جريان ادبى با عنوان «رمان ازنانيه» شد. هدف او اين بود كه تا آنجا كه سانسور اجازه مى‌دهد، صداى نويسندگان جوان را كه انديشه‌هاى انقلابى دارند و آثارشان «جهت‌دار» شمرده مى‌شود به گوش مردم برساند. به طورى كه رفته رفته كلمه «جهت‌دار» در زبان منتقدان و خوانندگان روس مفهوم مدح و ستايش به خود گرفت.

گوركى در انقلاب 1905 نقش فعالى به عهده گرفت. سال بعد به زندان افتاد، اما بيشتر به سبب صداى اعتراضى كه از كشورهاى ديگر برخاست به سرعت آزادش كردند. آنگاه گوركى به اتفاق نامزدش سفرى سياحتى به امريكا كرد. اين سفر باعث شد كه خود را كمى از درگيرى‌هاى داخلى كنار بكشد. اما در عوض، احساس خصومت‌آميزى نسبت به امريكا پيدا كرد و اين احساس خود را در سلسله داستان‌هايى درباره نيويورك تحت عنوان شهر شيطان زرد به سال 1906 انتشار داد.

[1] . Alexls moximovitch Pechkov

[2] . Times medeim & Nihni Novgorod

[3] . Makar Tchudra

[4] . Tchelkache

[5] . Malva

[6] . Foma Gordeev

[7] . Gorod Okurov

[8] . Zlzn’Matveja Kozemkakina

[9] . Egor Brulycov i drugie

[10] . Vassa Zeleznova

[11] . Znanie

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “يک شب توفانى و داستان‌های دیگر”