ملکوت و جنت

جورجو آگامبن

ابراهیم رنجبر

وقتی به زندگی هر روز خود نگاه می کنیم، تو گویی تمامی این اعمال و تصميمها منوط به وقوع آینده ای روشن است. انگار ما تصوری آرمانی از وضع خوب یا خوشبختی در ذهن داریم، ولی این تصویر باشکوه اکنون دور از ماست و در آینده ای دور یا نزدیک به آن خواهیم رسید. به همین سبب، تلاش می کنیم زندگی ما معطوف به همان آینده قطعی ولی نامتحقق باشد. گویی ما گذشته ای رو به آینده را در اکنون خود زندگی می کنیم. کتاب ملکوت و جنت تلاشی برای واکاوی و ساخت گشایی همین تصور است. آگامبن ما را با خود به عمیق تاریخ اندیشه می برد، آنقدر به جنبه های مختلف این تصور می پردازد تا به مرور دلالت های سیاسی و اجتماعی و هستی شناختی این تصویر باشکوه و آرمانی را بازشناسیم و بپرسیم که آیا آدم هرگز در بهشت بوده است؟

55,000 تومان

جزئیات کتاب

ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

ابراهیم رنجبر, جورجو آگامبن

نوع جلد

شومیز

نوبت چاپ

سوم

تعداد صفحه

176

سال چاپ

1400

موضوع

فلسفه

وزن

250

کتاب ملکوت و جنت نوشتۀ جورجو آگامبن ترجمۀ ابراهیم رنجبر

گزیده ای از متن کتاب

1

جنت لذّات زمینی

1-1 ویلهم فراینگر[1]، محقق آلمانی، در سال 1947، تفسیری نو از نقاشی سه‌لَتی هیرونیموس بوش[2] معروف به باغ لذت‌های زمینی[3] در موزئو دِل پرادو منتشر کرد؛ فراینگر یکی از اعضای گروه متفکرینی بود که در روزنامۀ دانمارکی کاستروم پرِگرینی[4] گرد هم جمع شده بودند. از نگاه فراینگر معنای این نقاشی معماگون تنها زمانی بر ما روشن می‌شود که به بستر الهیاتی برخاسته از آن رجوع کنیم؛ یعنی به مسلک روح آزاد یا هومینِس اینتلیگنتای[5] بازگردیم که یاکوب فان آلماینیگیِن در مقام رهبر و الهام بخش این مذهب بدان تعلق داشت. اخوان اهل مسلک روح آزاد علناً تصریح کردند که تکامل معنوی با ظهور ملکوت و احیای معصومیّت عَدَنی‌ای مساوی است که آدمی روزگاری در پردیس زمینی از آن بهره‌مند بوده است. فراینگر در نتیجه‌گیری تفسیر بسیار دقیق خود از شخصیت‌های آن نقاشی سه‌لتی می‌نویسد:

ملکوت روح احیاء شده است؛ اوانگِلیون آیتِرنوم[6] به گوشت و خون آدمیان بی‌شماری بدل شده که از پیش در نوعی معصومیّت پردیس‌وار بر زمین زیسته‌اند. [ . . . ] مریدان مسلک روح آزاد زندگی مقیّد به انجمن خود را از دیرباز «پردیس» نامیده‌اند و این واژه را حاکی از «گوهر عشق» دانسته‌اند. «پردیس»  لتۀ میانی [نقاشی بوش] را درست به همین معنا باید فهمید. این بخش واقعیّتی آرمانی را به نمایش می‌گذارد، «امروزی» که در آنِ واحد واقعی و رازآلود و، تا ریز ریز جزئیات خود نمادین است. این آنیّت بر کلّ ترکیب‌بندی این نقاشی سه‌لتی سیطره دارد. ما به جای این‌که شاهد بازنمایی روال زمانی جدایی باغ عدن، سرآغاز همه چیز، از «پردیس» لتۀ مرکزی، احیای وضعیّت آغازین در آینده، باشیم، در عوض در این‌جا با هم‌بودگی کمال وضعیّتی یگانه در آگاهی مواجه می‌شویم (فراینگر، 1951، صص 103-104).

بنابراین، هیچ جای تعجب ندارد که فراینگر، دقیقاً در آغاز کاوش خود، عامدانه به جای عنوان سنتی باغ لذّات زمینی عنوان بی‌سابقۀ «ملکوت هزارساله» (داس تاؤزِندیِریشه رایش)[7] را میگذارد؛ «در مادرید عموماً ملکوت هزارساله را به اسم باغ لذّات زمینی می شناسند [. . .]»(همان:2). با این‌همه، اینکه عنوانی دالّ بر بن‌مایه‌ای سیاسی و الهیاتی، یعنی ملکوت، به این طریق ارتباطی تنگاتنگ با منزلگه آدم در پردیس زمینی داشته باشد، چیزی نیست که بتوان قطعی تلقی کرد.

باغ عدن درست بر اساس همین الگوی الهیاتی است که لجوجانه به مرزهای سنت اندیشۀ غرب منتقل شده است؛ این در حالی است که باغ عدن از همان آغاز جایگاهی رفیق در تأملات الهیاتی داشته و هدف این پژوهش هم پیگیری مختصر تبارشناسی آن است. گرچه ملکوت همراه با همتای اقتصاد تثلیثی اش، در واقع هیچگاه درصد تاثیرگذاری بر اشکال و ساختارهای قدرت کفرآمیز برنیامده، جنت نیز، علیرغم دلمشغولی اساسی سیاسی اش (عدن برای سکونت شادی آدمیّت «کاشته» شده بود)، از بنیان با این قضیه بیگانه است. چنان که غالباً اتفاق می افتد، حتی وقتی گروهی از افراد بر این اساس الگویی برای انجمنی کاملاً ارتدادی را الهام گرفته اند، راهبرد غالب آنها همیشه معطوف به خنثی سازی دلالت های سیاسی آن بوده است. باری، همانطور که فرضیۀ فراینگر می گوید، نه تنها جدایی جنت از ملکوت ممکن نیست، بلکه در عوض این دو آنقدر علی الدوام و بسیار تنگاتنگ در هم تنیده  هستند که گویی پژوهش دربارۀ تداخل و تفارق آنها تا حدودی زیادی موجب تغییر شکل نقشه نگاری قدرت غربی خواهد شد.

1-2 تاریخ واژۀ «پردیس» که برای ما واژه ای بسیار آشناست، عبارت از زنجیرۀ وامگیری از این زبان به آن زبان است، چنان که گویی این واژۀ بیگانه به دلایلی باید همواره بی ترجمه رها می شد یا به هر طریقی شده بود از ذکر معادل واضح آن پرهیز می شده. اصطلاح یونانی پارادِی‌سوس[8] که در آوانگاری لاتینی آن پارادیسوس[9] است و ظاهراً نخستین بار کسنوفون[10] آن را به کار می برد، در واقع، با استناد به واژه نامه ها، روگرفتی از واژۀ اوستایی پَئیری‌دئیسه[11] است که به معنای باغ دیواربندی شده و وسیع است (پئیری یعنی «اطراف» و دئیسه یعنی «دیوار»). احتمالاً کسنوفون به جای استفاده از واژۀ یونانی «باغ»، کِپوس[12]، این اصطلاح ایرانی را اقتباس کرد تا دانش خود از ساز و کار پارس ها را نشان دهد، مساله ای که ظاهراً خیلی برای او مهم بوده؛ این کار کسنوفون مانند این است که متخصصان امروزه علیرغم معرفت خود به زبانی بیگانه اصطلاحاتی عجیب و غریب از آن زبان بدون ترجمه می آورند. به هر جهت، کاملاً معلوم است که او تصور نمی کرده که قرار است واژه سازی یونانی- ایرانی او به الهیات مسیحی یکی از اصطلاحات فنّی و اساسی آن را بدهد و به تخیل غرب یکی از پابرجاترین خیالینه هایش را ببخشد. کسنوفون، در رمان مردم نگارانۀ خود، کروپایدیا، پارادی‌سوس را باغی می داند که پدربزرگ کوروش، آستواگ، در آن به شکار حیوانات وحشی مشغول بوده است. وقتی کوروش پادشاه می شود، به ساتراپهای خود دستور می شود به کشت و زرع پارادی‌سوی[13] اقدام کنند تا نجیب زادگان حاضر در رکاب او، با رفتن به شکار، بتوانند مشق جنگ کنند، «زیرا او شکار را برای راه برای آماده شدن برای نبرد می دانست [ . . .] و هرگاه مجبور بود در کاخ خود بماند، خوش داشت به شکار حیواناتی بپردازد که در پارادی‌سوس‌های او بودند(کوروپایدیا، 7 . 1. 34-38). حتی اگر نباید فراموش کنیم که واژۀ پردیس در نخستین ظهور خود در زبان یونانی بر جنگ و شکار دلالت داشته، ولی در کسنوفون در کتاب اوکونومیکوس[14]، اثری که در فرهنگ یونانی گستری وسیع داشته، است که پارادی‌سوس را در شباهت بیشتر با چیزی تعریف میکند که بعدها به الگوی غرب برای جنت بدل شد. بنا به گزارش لوساندر اسپارتی، کوروش جوان به او پارادی‌سوس خود در ساردیس را نشان داده است، باغی که درختان آن در فواصلی یک‌دست و در خطوطی کاملاً مستقیم کاشته شده اند؛ لوساندر با مشاهدۀ چنین هماهنگی هندسی و چنان «تنوع و ملاحت رایحه هایی که در هنگام راه رفتن مشام ایشان را پُر میکرد، بانگ میزند: «من تو را به خاطر این همه زیبایی تحسین میکنم ای کوروش، وانگهی، باز آن کسی را که تمامی اینها را کاشت و سامان داد، بیشتر می ستایم.» کوروش به او پاسخ میدهد، «این من بودم که این درختان را کاشتم و سامان دادم؛ بسیاری از آنها را من با دست خود (اِفوتویسا آؤتوس)[15] کاشتم» (اوکونومیکوس 4. 20-23).[16]

[1]. Wilhelm Fraenger

[2]. Hieronymus Bosch

[3]. The Garden of Earthly Delights

[4]. Castrum Peregrini

[5]. homines intelligentiae

عقلاء یا انسان‌های فهیم

[6]. evangelium aeternum

نوید ابدی

[7]. das tausendjährige Reich

[8].paradeisos/παράδεισος

[9]. paradisus

[10]. منظور آگامبن در اینجا رسالۀ آناباسیس یا لشکرکشی کوروش است؛ در آنجا کسنوفون مینویسد:

ἐνταῦθα Κύρῳ βασίλεια ἦν καὶ παράδεισος μέγας ἀγρίων θηρίων πλήρης  . . . (1.2.7)

یعنی، در آنجا کوروش شاه بود و پردیسی بزرگ مملو از وحوش [داشت] . . .

او باز در کتاب دیگر، تربیت کوروش، کوروپایدیا، می نویسد:

ἔπειτα τά τε νῦν ἐν τῷ παραδείσῳ θηρία δίδωμί σοι καὶ ἄλλα παντοδαπὰ συλλέξω   ἃ σὺ ἐπειδὰν τάχιστα ἱππεύειν μάθῃς. . . (1.3.14)

زان پس تمامی وحوش درون این پردیس را به تو میدهم، از انواع دیگر نیز گرد می آورم، به این سان که  با آنها بتوانی هرچه سریع تر اسب سواری بیاموزی . . .

[11]. pairidaeza

[12]. Kēpos/κῆπος

[13]. Paradeisoi

جمع فاعلی اسم paradeisos.

[14]. Oeconomicus

[15]. ephyteusa autos

[16]. ἀκούσαντα δὲ ταῦτα τὸν Κῦρον ἡσθῆναί τε καὶ εἰπεῖν: ταῦτα τοίνυν, ὦ Λύσανδρε, ἐγὼ πάντα καὶ διεμέτρησα καὶ διέταξα, ἔστι δ᾽ αὐτῶν, φάναι, ἃ καὶ ἐφύτευσα αὐτός. (Xen. Ec. 4.22)

کوروش اینها را که شنید، خوشش آمد و گفت: ای لوساندروس تمامی اینها را من سامان داده و کاشتم، در میان آنها برخی را خودم شخصاً [یا با دست خودم] کاشته ام.

موسسه انتشارات نگاه

کتاب ملکوت و جنت نوشتۀ جورجو آگامبن ترجمۀ ابراهیم رنجبر

موسسه انتشارات نگاه

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “ملکوت و جنت”