مجموعه شعر “مادام” سرودۀ احسان افشاری
گزیده ای از متن کتاب
امکان فراموشی
پنجره
با تمام منظرههایی که در حافظه داشت
ریخته بود کف اتاق
پرسید: «ناقوسها برای که به صدا درمیآیند؟»
برگشتم
صدایی که از صدا پرسیده بود،
خود را در ملحفهای سپید پنهان کرده بود
آن بیرون
انتظار
تمام جمعیتِ جهان را ایستگاه کرده بود
و جز غبار
همهچیز میل به نشستن داشت
کلمۀ فرفره
در دهان باد نمیچرخید،
کلمۀ باد
در دهان هوا نمیچرخید،
تنها من بودم که بی هوا میچرخیدم
تنها من بودم که بی هوا
تنها من بودم که
تنها من بودم
تنها من
من
من
من
من
من
حتی من
میتواند پس از زمانی کوتاه
به لکنت تبدیل شود و در دهان نچرخد
من
جز دو هجای از ترس بههمچسبیده چیزی نیست
پرسید: «برفها کجا پنهان میشوند؟»
صدا
با سرعت عطر
به جای خالیات برم گرداند
دستم را پرت کردم روی تخت
انگشتانم را روی ملحفه رقصاندم
سپیدی امّا لمس نمیشد
ملحفه
ـ بییقه، بیآستین ـ
میتواند یک دست لباس کامل باشد
یک دست ابر کامل
برای تن زدنِ باران
برای پوشیدنِ گریه
ملحفه
آخرین امکان فراموشی است
برای تمام چیزهایی که لمس نمیشوند
پرسید: «آدمها چگونه دور میشوند؟»
پرسید و دور شد.
فراموشی را کنار زدم
جهان از تصویر خود خالی شده بود.
شن
بیآنکه چیزی بههم بگوییم
ساعتها حرف زدیم؛
او از کشتیهای بزرگش
من از قایقهای کاغذیام،
او از جای پایی نزدیک
من از جزیرهای دور،
او از دروغهای ملوانها برای همدیگر
من از زنان آفتابسوختهای
که آینههای جیبی را به آینههای قدی ترجیح میدهند
ـ «زمان وزن دارد»
این را گفت و جیبم را از شن پُر کرد
من و دریا
بیآنکه چیزی بههم بگوییم
ساعتها حرف زدیم
و تا بیاییم نامِ همدیگر را بپرسیم
موج از سرمان گذشته بود.
تعقیب فراموشی
برداشتن قابها کافی نبود
ردّ آنهمه مستطیل
آویخته بود بر گردن دیوار
و هر ترک
نیشخندی بود که فراموشی را تعقیب میکرد
برداشتن قابها کافی نبود
باید دیوار را خراب میکردم
ـ فروریختن دیوار امّا
ساختن دیوار دیگری بود ـ
چون سایهای پرسهگرد
که تا نگاه میکنی نیست و تا نگاه نمیکنی هست،
ماندنت جا مانده بود اینجا
مانده بود تا مراقبت کند از ترس
مراقبت کند از تنهایی
ـ انتقام بزرگی بود رفتنت
ماندنت امّا انتقام بزرگتری بود ـ
آهستهآهسته آه میشوم
چشمم میسوزد از اینهمه سوختن
میدانم عاقبت
دودِ این عکسها
دامن حافظه را خواهد گرفت
تو در تمام لنزها
در تمام عکسهای نیمسوخته
به زیباییات ادامه میدهی
حتی اگر
دوربین را در آتش انداخته باشم.
موسسه انتشارات نگاه
مجموعه شعر “مادام” سرودۀ احسان افشاری
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.