در آغاز کتاب سرود روح بزرگ می خوانیم :
کتاب سرود روح بزرگ سرودۀ سید علی صالحی
فهرست
خودم 15
خيالات 16
نرم، آرام، بخشنده 17
يك توضيح 18
از… 19
با احترامِ تمام 21
گندم و اضطراب 23
فرودگاه، گيتِ آخر 24
ممكن است، احتمال دارد. 26
آن اعتماد نهايى 27
گرداب 29
و هولنا… 31
آرشه 32
دقت كن! 34
زوزه علف 36
تعهد كتبى 38
گوشى… گوشى! 40
تَحَمُلات 42
دلالها 44
با من 45
شباهتها 47
معمولا 49
سال 50
همه دير مىآيند 51
وقفهها 52
با بعضى برادران گرامى… 53
حوالىِ ظهر 54
نشئه نيستان نخست 55
خاص 57
آها… 58
نان و آبى بلكه بس است همينجا 60
طى مراحلى نامعلوم 62
ساحرا… 64
… 65
با يَخ 67
شيبِ تجريش، سمتِ پَهْلوىِ سابق 69
پرستار 70
صحبتهاى راننده تاكسى 71
بىشباهتها 72
دَربست 73
…، 75
حدسِ قريب به يقين 76
عطفِ به واوِ آخر 77
واى بر ما 78
به ياد آر…! 79
جمجمه و رموز 81
دَرَك 85
حوالى صبح تا اوايل شب 87
محاكات 88
ناتمام 90
برگرد حتمآ 91
خبر 92
قليل 93
خوزا 94
سهوآ… بعد از سقوطِ سپيدهدم، همراه ملائكِ مُقَرب 96
در مترو، از رى تا تجريش 98
پوشال… زردِ مايل به كاه 100
هرگز نياز مُبْرَمى نداشته است 102
جابهجايىِ بىدليل بعضى حروف 104
همراهى نمىكنند اين ملت 105
در غيابِ بامداد 107
فراموششدههاى آخرين متهم 108
اميدوار نيستم، مُرَدَدَم… 121
همينها 123
در گفتوگو با يكى از ناشرين محترمِ ساكنِ تهران 125
يكى از مشكلاتِ معمولىِ مردم 126
توفان، ممكن است…! 128
بعد از پُل، دست راست 129
يك نخ… اين آخرى! 131
آخرين پيامك 133
پنجم دبستان، كلاس الف 135
فعلههاى خردسال M. I. S 138
مَضْمَضه… 141
صِدْقِ فىاللّسان 144
كاملا تمام! 146
من كه چشمم آب نمىخورَد 147
مسيرِ فرعى 149
مخصوصآ 151
همچنان… 152
خودش مىداند 153
بىخلل، افولْناپذير 154
به همين سادهگى 155
عدالتى در كار نيست 157
بسآمدِ بعضى 160
شعر ديگر چه صيغهيى است! 162
رمزگذارى در فاصله دو علامت 164
مزمورِ حيرتان… 166
تقريبآ با همين مضمون 167
شهر دارد در آتش مىسوزد 168
راهِ عبور 169
راهِ ديگرى نيست 171
دُرُست است 172
ناوَهْمانا 174
تأكيدِ نخست 176
تيك 177
آفاق 179
يك جايى در غربِ آسيا احتمالا 180
اينجا،روى شقيقهام، سمتِ راست 182
با وساطتِ چند واژه پيش پا افتاده… 184
راجع به سهمِ تقصيرِ مردم 186
چهار كوارتت 187
آخرين روزهاى اسفندماه 189
در مِه 191
خَزهها 192
دال بر اينكه 193
چشم در چشم 197
مثلِ خيلىها 198
يك قول مهم 199
اين اواخر 200
زمزمه با خودم، توىِ راه 201
سالها پيش از اين 202
ناتورِ شب 203
آخرين حوارى 205
مفتاح الفَرَج 207
اَلْمثناء 208
از محمدعلى 209
يك حرف مانده به احتمال 211
سه رُخ 212
چشم به راهِ تكلمِ ديوار 214
خُسوفآخا 216
غريب 218
كىتارو… 220
سپيدا… 223
مشغول مىزند، نه ممتد… 225
شنبهها، غروب 226
استعاره سادهاى براى عبور از عريانى حروف 227
يادآورى… محض يادآورى 228
عصر آخرين سهشنبه 229
سرِ كارى… 232
يك پيچ تند 234
سياهپوش در باران 235
اين هم باز… 236
آراءِ اكثريت 237
تنهايى 238
فرض كه باشد، پس كو!؟ 240
حدس بزن! 242
زمان مىبَرَد… 244
سَفَر در سحورىِ نور 245
روزنامه 248
يك اَمرِ شديد 250
پارسال، حوالىِ خرداد، يك ساختمانى 251
جابهجايى در سطرِ آخر 253
معلوم نيست كيست و با چه كسىست! 254
پيدايش كرديم 256
يك كاميون T. N. T 258
ربط 260
هيچ 261
به تكرارش مىارزد 262
ممكن است، شايد هم غير ممكن است 263
به مَثَل 264
به سالهاى اين همه بىسؤال 265
بريده بىسَربهراه 267
وقتى كه انگور باردارِ هلاهل است 268
وقوع 270
حتمآ همين است 271
رشتهكوهِ شمالِ شرق 272
از هاىِ همين مَقال 275
يك لحظه، آمد، رفت…! 277
به ياد محمود درويش 278
زيرنويس، حاشيه بر قصيده سينا 280
مادرم 281
يك اشتباه تايپى 282
غبار بزرگ 283
از يك جاى دورى پىام آمده بودند 286
حوالىِ لنگرگاه متروكه 288
به طور مطلق 290
حَوّا…(س) 292
ديوار و عصا 294
بيشتر 295
ميانِ يادداشتهاى روزانه 296
همراه پوشكين، حوالىِ ميدان هفتِ تير 297
هيچ راهى نمانده است 301
شبها هنوز هم گاهى برق مىرود 302
از آراءِ عجيبِ شاعرى كه در ايستگاه مترو قدم مىزد 303
مطمئنام اين شعر از سيد على صالحى است 305
شهروندْ خبرنگار 306
اين اميدِ پايان هر شبى كه سياه 307
هجرتِ بزرگِ ديگرى در راه است 308
ساىْلنْت 310
زيرِ سايهبانِ حصير 314
يك عُمْر است… 316
بلافاصله 317
مشكوك عليهِ هم 319
رُخِ راه 321
محكومينِ آرامِ آن بالا 323
هذيانِ شبِ ترور 327
واقعآ چرا!؟ 329
در تبعيد 330
به صمد بگوييد 331
سَردستى، پيشِ رو… 332
حلقه هفتم 333
چهاردهمين حوارى 334
خراش 335
عبور از ريلهاى متروكه 336
حُباب 337
ربط، راه، فاصله 338
به اين دليل كه… 339
سمت راست، پشتِ سر… 340
چاره ديگرى باقى نمانده است 343
راه، باديه، زائر 344
از يك يادداشت طولانى، روى ميزى در كافهشاپ رىرا 345
ساكت… عميقآ ساكت 346
پُشتِ هر قله، قله ديگرىست 347
خوارا… 348
آدمى گهوارهبان تنهايىِ آدمى است 349
يك روزِ سردِ مهگرفته در آذرماه 350
اين اواخر 360
سَرِ پيچ، پرگارِ شكسته 361
به واسطه وَهْنِ فىمابين 363
ويرانههاى M. I. S 364
قلعه ماه 366
هويت 368
بوتهزارهاى شمالى 370
وارث 372
دنيا و درنده 374
همْآوازِ روح 376
زَنْ زالِما 377
پيش مىآيد 379
بعد از يزدگردِ سوّم 382
عجيب نيست؟! 387
يوغ 389
منزلها به راهِ گران 391
دو نفر، رو به كوه 392
پيادههاى بعدى 395
سطرِ آخر 398
به همينجا تمام نمىشود 400
هلاهلِ هفتْسر 402
من خبر دارم… كه مىگويم! 403
تبعيدگاهِ آقاىِ م 405
باغچه بعد از موليان 407
جمعه 409
رموزنا 411
از پشتِ پَردهها 413
من برگزيده باران بودم 414
خودكارِ بيكِ آبى 416
بارانْپَرَست 418
آخرين مَزْمور 419
رفتهاند مرخصى، برمىگردند 421
لَمْسانا 423
يا كاتب الصُحُف! 424
قلابْسنگِ الف، نون اگر نشد! 426
سَفَر دوّم 432
سَفَر سوم 438
مركبْخوانىِ موليان 442
به سفارشِ سپيدهدَم 446
تا اَبَد…! 450
او ديگر نيست 452
در قَفاى بعضى قصهها، خبرهاى خاصى هست 453
… 455
… 458
بدون ويرگول 460
اشتباه پىِ اشتباه 464
شما هم نپرسيد چرا… 465
چند پاراگرافِ پياپى 467
خدا را چه ديدى، شايد! 469
شعار براى روز معركه خاموشان 471
حَتْم 473
جايى در اين نزديكىها 475
… 478
جنوبِ دورِ دنيا، پيدا نيست چرا؟ 482
راز 484
عبور، اشاره، احتمال 486
زوزه 487
شنيدنِ نىِ نخست 491
انگار 493
روز بود اما شب آمد 496
نمىشود فراموش كرد 498
عاشقانه براى بنفشههاى آخر اسفند 500
پردهها در باد 503
به سفارشِ سپيدهْدَم 504
خودم
من از اولِ عالم
كمابيش مىدانستم آن سوى اين بيابان
باز بيابانِ ديگرىست،
اما تمامِ اين تاريكىها را
تنهايى طى كردم
درد كشيدم
به زانو درآمدم
تا سرانجام راهْبَلَدِ اهلِ رؤيا شدم.
حالا اگر ممكن است
در اين فرصتِ باقىمانده
فراموشام كنيد
من هرگز برگزيده بىنظيرِ باران نبودهام.
خيالات
از همين اتاقِ رو به جنوب
مىتوانم حدس بزنم
الآن فروغ در ظهيرالدوله
دارد به چه فكر مىكند،
اين دفعه
ديگر چشم به راهِ گلستان نيست
من هم لزومى ندارد تا گفتم فروغ
الف. بامداد را به ياد بياورم.
بىخيالِ شاعرانِ دهه چهل
فقط نمىدانم چه پيش آمده،
كلاغهاى خيابانِ دربند
بدجورى به بعضى مردمِ بىهوده
دشنام مىدهند.
خيالات است خالو،
كلاغها كه دشنام نمىدهند!
نرم، آرام، بخشنده
غفلتِ اشياء
نتيجه بىخوابىِ آدمىست
لابهلاىِ همين خستگىهاى بىدليل،
خاصه بعد از نور
خاصه به تاريكى.
همين است كه بسيارى هنوز
پى اسمِ روشنِ آفتاباند،
خوب است البته
اما اسمِ روشنِ آفتاب
به خوابِ هر شبتابِ خستهاى نمىآيد
خاصه دَمْدَماى صبح.
اى كاش
نه تاريكى… تكيهْكلامِ نور بود،
نه نور
تكيهْكلامِ تاريكى.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.