گزیده ای از کتاب زندگانی شاه عباس اول
شاه اسمعيل اول مؤسس دولت صفوى در سيزده سالگى با هفت تن از صوفيان و مريدان پدر خود شيخ حيدر، از لاهيجان، كه مدت پنج سال پناهگاه وى بود، به اردبيل رفت، تا به گفته يكى از مورخان زمان «از روح پرفتوح اجداد عاليمقام استمداد كرده انتزاع ملك از اهل بدعت نمايد.»
در آغاز زندگانی شاه عباس اول می خوانیم
پيشگفتار 13
مقدمه بر بخش دوم كتاب 27
بخش اول
- نام و نسب شاه عباس 33
تولّد 33 ـ نسب او از جانب پدر 34 ـ نسب مادرى او 35
- آغاز حكومت عباس ميرزا در خراسان 36
سابقه ميرزايى هرات 36
- آغاز اختلاف سران قزلباش 39
اختلاف سران قزلباش در انتخاب وليعهد 40
- پس از مرگ شاه طهماسب 44
- پادشاهى شاه اسماعيل دوم 46
تاجگذارى شاه اسماعيل 49 ـ فرمان كشتن عباس ميرزا 50 ـ شاه اسمعيل و مذهب شيعه 51 ـ مرگ شاه اسماعيل دوم 53
- پس از مرگ شاه اسماعيل دوم 59
براى نجات محمد ميرزا و عباس ميرزا 60
- سلطنت شاه سلطان محمد خدابنده 61
مقدمات سلطنت او 61 ـ وليعهد شدن حمزه ميرزا 63 ـ نجات يافتن عباس ميرزا از مرگ 64 ـ ماندن عباس ميرزا در هرات 65
- آغاز جنگهاى ايران و عثمانى در زمان 68
شاه محمد خدابنده 68 ـ مقدمات جنگ 68 ـ حمله مصطفى پاشا به ايران 70
- كشته شدن مهدعليا 73
عزيمت شاه محمد به تبريز 78
- اوضاع خراسان پس از كشته شدن ملكه 79
كشتن پدر و مادر علىقلىخان شاملو 81
- اوضاع آذربايجان و روابط ايران و عثمانى 82
- آغاز سلطنت عباس ميرزا در خراسان 85
لشكركشى شاه محمد به خراسان 86 ـ جنگ تيرپل 89 ـ كشته شدن ميرزا سلمان وزير 90 ـ مصالحه شاه محمد با علىقلىخان 92
- لشكركشى فرهاد پاشا به آذربايجان 93
عزل بيگلربيگى آذربايجان و آغاز طغيان سرداران تركمان و تكلو 96
- حمله عثمان پاشا به آذربايجان و سقوط تبريز 99
كشمكش براى تسخير قلعه تبريز 106
- اختلاف حمزه ميرزا با اميران تركمان و تكلو و ذوالقدر 107
ربودن طهماسب ميرزا 110 ـ نبرد حمزه ميرزا با سرداران تركمان و تكلو 112
- مقدمات مصالحه با دولت عثمانى 115
- كشته شدن حمزه ميرزا 117
وليعهد شدن ابوطالب ميرزا 124
- اوضاع خراسان پس از بازگشت شاه محمد از هرات 125
آغاز اختلاف علىقلىخان و مرشد قلىخان 125 ـ چگونه شاه عباس به دست مرشد قلىخان افتاد ـ جنگ سوسفيد 127
- اوضاع ايران پس از كشته شدن حمزه ميرزا 129
نامه شاه عباس به شاه محمد 130 ـ لشكركشى شاه محمد به كاشان و اصفهان 131
- سرانجام كار علىقلىخان شاملو 132
خيانت و پشيمانى 132
- ورود شاه عباس به قزوين 135
و جلوس او بر تخت سلطنت ايران 135
- پايان سلطنت شاه محمد و آغاز پادشاهى شاه عباس 136
- سرنوشت كشندگان حمزه ميرزا 140
فرمانروايى مرشد قلىخان استاجلو 142 ـ توطئه سرداران قزلباش براى كشتن مرشد قلىخان 143
- چگونه شاه عباس مرشد قلىخان را كشت و در سلطنت استقلال يافت 147
مصالحه با دولت عثمانى 152
بخش دوم
فصل اول. خصوصيات جسمى و ظاهرى شاه عباس 157
صورت و اندام حركات و اطوار او 158 ـ لباس او 159
فصل دوم. دانش و دانشپرورى شاه عباس 163
- فضل و دانش او 163
علل اساسى رواج زبان تركى در دربار صفوى 164 ـ شاه عباس و زبان گرجى 166
- شاهى و شاعرى 167
ذوق و نكتهسنجى او 167 ـ نمونهاى از اشعار او 168 ـ علاقه او بهشاعران بزرگ ايران 170
- شاه و شاعران 171
رفتار احترامآميز او با شفايى شاعر 172 ـ به خانه شاعران مىرفت 172 ـ شاعرى را به زر كشيد 174 ـ مىخواست شاعرى ديگر را به سرگين بكشد 174 ـ قهر و آشتى 176 ـ لب و دهان شاعرى را داغ كرد 177 ـ شعرا و قهوهخانه 177 ـ شاه عباس و قهوهخانه 178 ـ مناظره شاعران در حضور شاه 180 ـ شاهى و هزلجويى 181 ـ شعر بىمعنى را هم خريدار بود 183
- شاعران ديگرى كه در خدمت او بوده يا او را مدح گفتهاند 183
مولانا عتابى 183 ـ زلالى خوانسارى 184
فصل سوم. هنردوستى شاه عباس 190
- عشق و علاقه شاه عباس به هنرهاى زيبا 190
عليرضاى تبريزى عباسى 190 ـ ميرعماد قزوينى 194 ـ خوشنويسان ديگر 202
- توجه و علاقه شاه عباس به نقاشى 204
آقا رضاى كاشى نقاش 205 ـ رضاى عباسى 206 ـ صادقبيگ افشار 207 ـ نقاشان معروف ديگر در زمان شاه عباس 208
فصل چهارم. اخلاق و صفات شاه عباس 209
- شاه عباس جامع اخلاق نيك و بد بود 209
- سادگى و ملايمت 211
القاب و عناوين شاه 212 ـ گردشهاى روزانه او در شهر و بازار 214
- اشكش در آستين بود 219
- خدمتگزاران را قدر مىشناخت و تشويق مىكرد 221
علاقه او به اللّهوردىخان 221 ـ چگونه قرچقاىخان را بر اسب خود نشاند و در ركاب او پياده رفت 222 ـ امامقلىخان بزرگترين حكام ايران 226 ـ شاه عباس و محمدعلىبيگ 230 ـ وطنپرستان را تشويق مىكرد 233 ـ داستان علىبيگ 234
- دليرى و مردانگى 237
شمشيرزنى و تفنگاندازى 239 ـ دليرى و بىباكى او 240 ـ مهربانى با سربازان و مردم 241 ـ مردانگى و بخشايش 242
- سنگدلى و قساوت 246
عقيده منشى مخصوص وى درباره قساوت او 247 ـ جلادان او 248 ـ آدمخواران شاه 250 ـ سياستهاى گوناگون او 252 ـ يخشى سخله 255 ـ گاه مغضوبان را به دست خود مىكشت 256 ـ خودخواهى و قساوت 257 ـ رفتار او با اسيران دشمن 261
- هوشمندى و كنجكاوى شاه عباس 264
- آزمندى و خست او 271
- شاه عباس با دزد و دروغگو دشمن بود 274
رفتار او با دزدان و راهزنان 274 ـ رفتار او با دروغگويان 278
فصل پنجم. شاهى و خويشاوندى 280
- سبب بدگمانى او به سرداران قزلباش و شاهزادگان صفوى 280
- رفتار شاه عباس با پدر خود شاه محمد 282
- رفتار شاه عباس با عم و برادرزادگان و برادران خويش 284
- مهر پدرى و پادشاهى 287
پسران شاه عباس 287 ـ پس از مرگ صفىميرزا 296 ـ سرنوشت بهبودبيگ 298 ـ پسران صفىميرزا 299
- دختران شاه 311
1) شاهزاه بيگم 311ـ 2) زبيده بيگم 311 ـ 3) خان آغا بيگم 312 ـ 4) حوا بيگم 313 ـ 5) شهربانو بيگم 314 ـ 6) ملكنسا بيگم 315 ـ سلطان خانم جده شاه عباس 315 ـ زينببيگم عمه شاه 316
فصل ششم. شاه عباس و زن 320
- زنان شاه عباس 320
- عشق و خونريزى 325
- رفتار شاه عباس با زنان خود 332
در شكارگاه 332 ـ آتشبازى و چراغانى 333 ـ گردش در چهارباغ اصفهان 338 ـ اخلاق و رفتار شاه در حرمخانه 339 ـ ترتيب حركت زنان شاه در سفر 340 ـ زندگانى زنان حرم 343 ـ توجه شاه عباس به دختران ارمنى 343 ـ تصفيه حرمخانه شاهى 345
فصل هفتم. ذوق و ظرافت شاه عباس 347
- شاهى و نوازندگى 347
رامشگران نامى مجلس شاه 348 ـ شاه عباس و گنجى 349 ـ تأثير يك تصنيف خوب در شاه عباس 350
- لطيفهها و شوخىهاى او 351
دلقكان شاه عباس 353 ـ دلاله قزى دلقك شاه 353 ـ كلعنايت دلقك ديگر 354
فصل هشتم. شاه و شراب 355
- شرابخوارى در دوران سلطنت صفويه 355
شاه عباس و شراب 356
- مجلس ميگسارى شاه 358
بادهنوشى شاه عباس در مجالس پذيرايى 359 ـ شراب و سياست 363 ـ شاه عباس و عرق 364
- شاه عباس گاه شرابخوارى را قدغن مىكرد 365
احكام خصوصى او در منع يا نوشيدن شراب 366
فصل نهم. شاه عباس از ترياك و تنباكو متنفر بود 368
- ترياك و كوكنار 368
شاه عباس و ترياك 369 ـ كوكنار 372
- تنباكو و توتون 373
شاه عباس از دود چپق متنفر بود 374 ـ مخالفت شاه عباس با تنباكو و قليان 375
فصل دهم. تفريحات شاه عباس 378
- آتشبازى و چراغان 378
- شكار و ماهگيرى 385
- چوگانبازى و قپقاندازى 395
- جشن آبريزان 399
- شاه و قهوهخانه 402
- جشن نوروز 406
- رقص را دوست مىداشت 409
- تفريحات ديگر شاه عباس 412
فصل يازدهم. اعتقاد شاه عباس به اخترشناسى و طالعبينى و موهومات 419
- به اخترشناسى و طالعبينى ايمان داشت 419
- شاه عباس 421
- اعتقاد شاه عباس 427
فصل دوازدهم. مردم و شاه عباس 433
- علاقه و عقيده مردم ايران به شاه عباس 433
- كرامات شاه عباس 439
- شاه و مردم 444
- سفرها و گردشهاى نهانى شاه عباس 449
بخش سوم
فصل سيزدهم. شاهى و ديندارى 459
- عقايد دينى او 459
- توجه شاه عباس به روضهخوانى و عزادارى در ماههاى رمضان و محرم 462
- شاه عباس و امام هشتم 468
- ارادت و علاقه شاه عباس به اميرالمؤمنين على (ع) 473
- چگونه اموال و املاك خود را وقف كرد 476
- شاه عباس و علماى دين 481
- رفتار شاه عباس با پيروان مذهب تسنن 486
- شاه عباس اول و نقطويان 495
- شاه عباس و نهى از منكر 508
فصل چهاردهم. رفتار شاه عباس با عيسويان 518
- شاه عباس و دين عيسى 518
- رفتار او با كشيشان و مبلغان دين عيسى 523
شاه عباس در كليسا 528 ـ داستان آلكساندر 529 ـ داستان اسدبيگ و عيسوى شدن شاه عباس 535 ـ به دين عيسى علاقه خاصى نداشت 538 ـ رفتار او با عيسويان خيانتكار 540
- اطلاعات شاه عباس از آيين مسيح و مباحثات او با كشيشان عيسوى 544
كنجكاوى او در آداب و رسوم دين عيسى 546 ـ رفتار شاه عباس با قوم يهود 549
فصل پانزدهم. شهر اردبيل زيارتگاه شاه عباس بود 551
- اردبيل شهرى مقدس بود 551
- مزار شيخ صفىالدين اردبيلى 553
- ايمان شاه عباس به آرامگاه شيخ صفى 560
فصل شانزدهم. سياست داخلى شاه عباس 567
- شاه عباس و پادشاهى 567
وضع حكومت ايران پيش از شاه عباس 567 ـ شاه عباس و طوايف قزلباش 568 ـ شاه عباس و حكومت استبدادى 569
- شاه عباس و يعقوبخان ذوالقدر 572
- شاه عباس و خان احمد گيلانى 578
سرنوشت خان احمد 596 ـ رفتار شاه عباس با مردم گيلان 604
- رفتار شاه عباس با سرداران و حكام 607
رفتار ناپسند او با فرهادخان قرامانلو 608 ـ سرنوشت ذوالفقارخان برادر فرهادخان 612 ـ گاه اولاد مقصران را نيز مىكشت 614 ـ رفتار او با حكام و مأموران ستمكار و نادرست 616 ـ داستان بهزادبيگ وزير گيلان 617 ـ مأموران بدكار را نيز سياست مىكرد 620 ـ گناهكار و خبرچين را با هم مىكشت 621 ـ خدمتگزاران صديق و وفادار را تشويق مىكرد 624
- خبرگزاران و جاسوسان او 624
- شاه عباس و حكومت مستقل لار 631
- رفتار شاه عباس با ايلها و عشاير ايران 635
فصل هفدهم. شاه عباس و ارامنه 645
- كوچانيدن ارامنه از ارمنستان به ايران 645
- رفتار او با ارامنه جلفاى اصفهان 651
جلفاى اصفهان چگونه پيدا شد 651 ـ امتيازات ارامنه جلفا 652 ـ ارامنه جلفا و تجارت ابريشم 652 ـ چگونه جلفاى اصفهان وسعت و اهميت يافت 654
- شاه عباس با ارامنه مهربان بود 659
- گاه عيسويان و ارامنه را با زور مسلمان مىكرد 669
فصل هجدهم. عدالت شاه عباس 676
- با دولتيان سختگير و با ملت مهربان بود 676
- ديوان عدالت 684
- ديگر مقامات قضايى و دادگسترى 689
فصل نوزدهم. عوايد و املاك شاه عباس 692
- پول ايران در زمان شاه عباس 692
- درآمد و دارايى شاه عباس 694
- املاك شاهى 701
- پيشكشها و هديهها 704
پيشگفتار
با حمله اعراب و انقراض دولت شاهنشاهى ساسانى، دوران آزادى و استقلال و بهسر رسيد، و بنيان وحدت ملى اين كشور، كه از قرنها پيش بر اشتراك دين و نژاد و زبان و تاريخ استوار بود، متزلزل شد. قومى بيابانى و برهنه پاى، به رهبرى عقيده و ايمان و تعصب، و به نيروى بىباكى و از جان گذشتگى، بر ملتى كه از گذشت قرنها مدنيت و سرافرازى و فرمانروايى، مغرور و تنآسان و فرسوده و فرتوت گشته بود، چيره شد. امپراطورى عظيم و باشكوهى، كه بنيانش بر حكومت اشراف و آزادهنژادان و پيشوايان دين بر طبقات عامه و زيردست قرار داشت، به دست مردمى متعصب، كه در پى مقصود دينى خود، بى هيچگونه امتياز طبقاتى، پشتيبان يكدگر بودند، از پاى درآمد. با انقراض دولت ساسانى تاريخ باستانى ملت ايران، ملتى كه بيش از سيزده قرن با استقلال و فرمانروايى و شرافت و آزادگى بر قسمت بزرگى از جهان قديم حكومت كرده بود و در كار همسرى با تمدنهاى درخشان كهن، از مصرى و بابلى و آشورى و يونانى و رومى نيز، كمال ذوق و استعداد و شايستگى خويش را نشان داده بود، به پايان رسيد. از آن پس سرزمين پهناور ايران در قلمرو حكومت دينى و سياسى خلفاى عرب درآمد، و دين تازه يك چند مليت ايرانى را تحتالشعاع خود قرار داد. اما روح آزادمنش و استقلال جوى ايرانى نمرد. پس از چندى كه حُكام تازى بر جاى شهرداران ايرانى نشستند، و از نيروى دشمن، به علت گسترش متصرفات اسلامى در مشرق و مغرب، كاسته شد، ايرانيان باز به جنبش و كوشش برخاستند و با تدبير و شمشير به تجديد استقلال سياسى و ملى خود كمر بستند. گروهى دست به سلاح دين بردند و با ايجاد اختلافات مذهبى و آوردن اديان نو، قدرت روحانى و معنوى دشمن را درهم شكستند. گروه ديگر، چون سران عرب را بر سر فرمانروايى با هم در جدال ديدند، آتش نفاق را دامن زدند، و مانند ابومسلم خراسانى با هوادارى از دشمن ضعيف، حريف قوى را ناچيز كردند. دسته ديگر نيز، مانند برامكه و اولاد سهل و ديگران، كه به نيروى كاردانى و دانش در دستگاه خلفا به مقامات بلند وزارت و سپهسالارى و امثال آنها رسيده بودند، مناصب دولتى و سياسى را به هموطنان ايرانى خود سپردند و تا توانستند دست عنصر سامى را از حكومت ولايات ايران كوتاه كردند. گروهى نيز آشكارا لواى استقلال برافراشتند و در قسمتهاى مختلف ايران حكومتهاى مستقل ايرانى پديد آوردند. بدين ترتيب دولتهاى نيرومندى، چون دولتهاى صفارى و سامانى در سيستان و خراسان و ماوراءالنهر، و دولتهاى خاندان زيار و بويه در ولايات ساحلى درياى مازندران و رى و اصفهان و مغرب ايران بهوجود آمد و تا نيمه قرن چهارم هجرى، بهتدريج قسمت بزرگى از ايران ساسانى از قلمرو سياسى خلفاى عرب بيرون رفت. ايرانيان باز در خانه خويش فرمانروا شدند و حتى گاهى خلفاى عباسى را هم دستنشانده و فرمانبردار خود ساختند. با تشكيل دولتهاى مسلمان ايرانى، آداب و رسوم و معتقدات ملى ايران باستان تجديد گشت؛ زبان پارسى با تشويق فرمانروايان ايرانى و مقلّدان تركنژاد ايشان و به همت گويندگان ايرانپرستى چون رودكى و دقيقى و فردوسى و شاعران و نويسندگان بىشمار ديگر، زنده شد و با آنكه اين زبان به سبب اختلاط مردم ايران با فاتحين سامى، و به حكم احتياجات علمى و ادبى زمان، بيش از پيش با لغات تازهاى درآميخته بود، پيوسته رونق و نيرو گرفت. با تجديد آداب و رسوم كهن و رونق يافتن زبان شيرين پارسى، بنيان وحدت ملى ما بار ديگر استحكام پذيرفت. تمدن كهنسال ايران جهانگير شد و از مشرق و مغرب تا هندوستان و چين و اقصاى مراكش و آندلس را تسخير كرد. اما با اين همه، وحدت سياسى ايرانِ كهن تجديد نشد و تمام ولايات ايران قديم در قلمرو يك دولت ايرانى درنيامد. پس از حمله عرب پاى تركان صحرانشين هم از جانب شمال شرقى به ايران باز شد. گروهى از بندگى به اميرى و شاهى رسيدند، و مانند سلاطين غزنوى، بر يك قسمت از ايران حكمروا شدند. گروه ديگر نيز، مثل سلجوقيان و خوارزمشاهيان، با حمله و تُركتازى بر ايران تسلط يافتند و به دستيارى وزيران فاضل و كاردان و سرداران لايق و دلير ايرانى، از حلب تا كاشغر را ميدان تاخت و تاز خود ساختند. ولى دولت اين فرمانروايان ترك و تاتار را، با آنكه گاه به وسعت امپراطورى ساسانى رسيده است، يك دولت ايرانى نمىتوان شمرد. از حمله مغول تا ظهور دولت صفوى، يعنى نزديك سه قرن نيز مردم اين كشور يا گرفتار مردمكُشى و غارتگرى خاندان چنگيز و تيمور، و يا در بند تسلط فرمانروايان ديگرى از اقوام ترك و تاتار بودند. چنانكه در آغاز كار شاه اسماعيل صفوى، در قلمرو شاهنشاهى ساسانيان عده پادشاهان و مدعيان بزرگ سلطنت به سيزده تن مىرسيد.[1]
با ظهور دولت صفوى قسمت بزرگى از ايران قديم باز به فرمان دولتى واحد درآمد و در زمان شاه عباس اول اين دولت، كه وسعتش نيز به حدود امپراطورى ساسانيان نزديك شده بود، كاملا به يك دولت ايرانى مبدل شد، و اساس وحدت ملى ايران، كه از حملهها و تجاوزهاى اقوام سامى و زرد و تاتار سستى گرفته بود، بار ديگر استحكام پذيرفت. بنابراين قرنهاى نُهگانهاى را كه از انقراض دولت ساسانى تا آغاز دولت صفوى بر ايران گذشته است، مىتوان بهمنزله «قرون وسطى» و دوران ملوكالطوايفى تاريخ ايران شمرد، و ظهور دولت صفوى را آغاز قرون جديد دانست. با اين تفاوت كه قرون وسطى در تاريخ اروپا دوران تعصب و نادانى و توحّش، و در تاريخ ايران دوره پيشرفت و ترقى و رواج علوم و ادبيات و فلسفه، و از ادوار درخشان اين كشور بوده است.
[1] . شروانشاه در شروان، الوندبيگ آققويونلو در آذربايجان و قسمتى از مغرب ايران، در يزد، سلطان مراد آققويونلو در قسمتى از عراق، رييس محمد كره در ابرقو، حسين كياى چلاوى درسمنان و خوار و فيروزكوه، باريك پرناك در عراق عرب، قاسمبيگ بن جهانگير در ديار بكر، قاضىمحمد و مولانا مسعود در كاشان، سلطان حسين ميرزاى تيمورى و فرزندانش در خراسان، بابر درافغانستان، شيبكخان در ماوراءالنهر و ابوالفتحبيگ بايندر در كرمان.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.