گزیده از دیوان هاتف اصفهانی:
ای فـدای تـو هم دل و هم جــان
وی نثار رهت هـم این و هـم آن
دل فـدای تو چــون تویی دلبر
جان نثار تو چون تویی جانـان
دل رهـانـدن ز دست تو مشکـل
جـان فشانـدن به پـای تو آسان
ساقی آتش پرست و آتش دست
ریخت در ساغر آتش سوزان
در آغاز دیوان هاتف اصفهانی می خوانید:
شرح احوال هاتف از شادروان عباس اقبال آشتيانى
در دوره سلطنت سلاطين صفوى به عللى كه اينجا مجال ذكر آنها نيست شعر فارسى بكلى از طراوت و جزالت افتاده و از سياق كلام فصيح و بليغ استادان قديم به شكل عجيبى منحرف گرديد. مضامين دلنشين و معانى رنگين كه دست استادان سخن آنها را در زيباترين لباسها به جلوه آورده و در كمال رسائى و تمام اندامى بر كرسى قبول خاص و عام نشانده بود متروك و مهجور شد و كسانى كه لياقت ايجاد نظاير آنها را نداشتند حتى از خواندن آنها و تتبع كلام سخنسرايان پيشين نيز خوددارى كردند و گرد خيالبافىها و نازككارىهايى كه به سبك هندى مشهور شده و اولين بار بعضى نمونهها از آنها در اشعار خواجه حافظ شيرازى و نزارى قهستانى و شعراى همطبقه ايشان ديده مىشود گرديدند. در عصر صفويه كه بين ايران و هندوستان روابط بسيار برقرار بود و شعرا و فضلاى اين دو مملكت به سرزمين يكديگر رفتوآمد فراوان داشتند و سلاطين گوركانى هند نيز از نظم و نثر فارسى تشويق زياد مىكردند سبك هندى قوت بسيار گرفت و شعراى اين عصر و زمان كار دقت در ايجاد مضامين و معانى و استعانت از استعارات و مجازات و تخيلات دور از ذهن و فهم را به جائى كشاندند كه اگر چه هنر ايشان در ابداع اين معانى و آوردن آنها در قالب نظم از لحاظ سخنسازى و صنعتگرى مورد اعجاب است ولى غالب گفتههاى اين طبقه از شعرا حتى آنها كه پيش بعضى از كجطبعان جزء شاهبيتهاى نظم فارسى بهشمار مىآيد ناپسند و در مقابل ميزان ذوق سليم بىوزن و مقدار و سست و خالى از هرگونه اعتبار است. به طورى كه مىتوان گفت بعد از مولانا عبدالرحمن جامى كه در سال 898 فوت كرده و آخرين شاعر معتبر و مشهور قبل از دوره صفويه است تا دو قرن بعد شاعر ديگرى كه بتواند از جهت سلامت تركيب كلام و سلاست الفاظ و جزالت مضمون و معنى در تاريخ ادبيات فارسى اسم و رسمى شايان پيدا كند به ظهور نرسيده با آنكه در مدت اين دو قرن هم عده گويندگان لاتعد و لاتحصى و هم مقدار شعرى كه از ايشان باقى است بسيار است. يك نظر به تذكره تقىالدين يا تذكرههاى ديگر كه در اواخر عهد صفويه ترتيب داده شده، هم فراوانى عدد اين شعرا را كه اكثر ايشان در زمره مجهولان ماندهاند و هم كثرت اشعار و ركاكت سخن غالب ايشان را مىرساند. شاعرى از شعراى اين دوره كه شايد تاكنون كسى اسم او را نشنيده و لااقل نام او را قابل سپردن به ذهن ندانسته است به نام «غواصى يزدى» است روزى پانصد بيت شعر مىگفته و تا قريب به سن نود كار او همين بوده و چهل سال قبل از فوت خود مى گفته :
ز شعرم آنچه حالا در حساب است هزار و نهصد و پنجه كتاب است
به قول قائم مقام سلسل القول داشته كتابهاى روضةالشهدا و قصصالانبيا و تاريخ طبرى و كليله و دمنه و ذخيره خوارزمشاهى را به نظم آورده بود و تقىالدين از تمام گفتههاى اين شاعر نامراد فقط همين مطلع را قابل ضبط دانسته كه مىگويد :
گرنه هر دم ز سر كوى توام اشك برد عاشقىها كنم آنجا كه فلك رشك برد
و همين يك بيت معرف مقام اين گوينده پرگو مىتواند شد.
ميرزا شانى، از گويندگان عصر شاه عباس بزرگ به پاداش بيتى كه در مدح حضرت اميرالمؤمنين على گفته بود از شاه هموزن خود طلا يافت و آن اين است :
اگر دشمن كشد خنجر وگر دوست به طاق ابروى مردانه اوست
مقايسه اين بيت با دوبيتىهاى عنصرى و اميرالشعراء معزى كه به پاداش آنها از سلطان محمود غزنوى و سلطان سنجر سلجوقى صلهاى درخور يافتند مىرساند كه بازار شعرگوئى و شعرشناسى در عصر صفوى تا چه پايه از رونق افتاده بوده است، يكى از آن شعرا زلالى خونسارى در وصف اسب گويد :
ز جستن جستن او سايه در دشت چو زاغ آشيان گم كرده مىگشت
و اين شعر را حتى معاصرين او نيز در ايام حياتش بىمعنى مىدانستند.
سعدى مى گويد :
دلى چون شمع مىبايد كه بر جانم ببخشايد كه جز وى كس نمىبيند كه مىسوزد به بالينم
يكى از شعراى عهد صفوى گفته :
ز بسكه مشق به مكتب به لاغرى كرده تنش به كاغذ مسطر كشيده مىماند
استاد فصاحت و بلاغت يعنى شيخ شيراز مىگويد :
حذر كنيد ز باران ديده سعدى كهقطره سيلشود چون بهيكدگر پيوست
يكى از شعراى عصر صفويه فايضى ابهرى گويد :
ز مژگان ساختم گلگون چنان روى بيابان را كه داغ لاله كردم پرده چشم غزالان را
حالا اگر كسى در مقابل سخنان سراپا لطف و معنى امثال سعدى گفتههاى
سست و دلبره مزن گويندگان عصر صفوى را مىپسندد مختار است، ولى به تصور نگارنده جمهور اهل ذوق از قبول آنها تبرّى دارند و نقاد سليمالطبع روزگار نيز همچنان كه نام و نشان آنها را از ميان برده روز به روز بر جلاء و صفاى كلام گويندگانى نظير سعدى و حافظ مىافزايد و پايه و مقام اينان را سنجيده و به حق در بوته فراموشيشان انداخته است
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.