در خم گیسوی دلتنگی

آدونیس

فواد روستایی

آدونیس کسی است که از زمان، بیابان و مکان جنون می آفریند. به قلب نغمات نقب می زند، میراث ها را هدر می دهد، مرزها را از میان بر می دارد، به خورشید گوش می سپارد، دست نوازش بر سر سایه می کشد، میزبان روشنایی شب می شود و برای دوباره زاده شدن بر سرچشمۀ خون توقف می کند؛ همچون پرهیبِ باد، مهلکه را در می نوردد.

18,000 تومان

ناموجود

جزئیات کتاب

ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

آدونیس / فواد روستایی

نوبت چاپ

اول

شابک

978-600-376-368-5

تعداد صفحه

127

سال چاپ

1398

وزن

150

قطع

پالتویی

موضوع

شعر, شعر ترجمه عربی

گزیده ای از متن کتاب ‎

کتاب “در خم گیسوی دلتنگی” سرودۀ آدونیس ترجمۀ فوواد روستایی

در ستایش آن‌ها

چه خمپاره‌ی تیزگامی

امّا هرگز نخواهد رسید

*

نشسته‌اند و

مژگانشان بادبان و

دست‌هاشان بقایای کشتی‌ها

*

گه گاه

آسمان فرشته‌ای به دیدارشان می‌فرستد

اما فرشته راه گم می‌کند

*

به آنان نزدیک می‌شوم

در میانشان، پیکر بی جانِ زنی است که دوستش می‌داشتم

در میانشان، کودکی است که به من می‌ماند.

*

الفبای امواج را فرا می‌گیرند

تا خواندن دریابارها را نیکو بخوانند.

*

رخسار رنگ باخته‌ات

دیگر بار درمیان آنان می‌تابد

ای زنانگی زمین! آرامش از آن توباد!

*

با این همه

بر زخم‌هاشان گلی سرخ نمی‌بینم

با آنکه ستارگان بر فرازشان همواره سپید اند.

*

در تلاش بود که از خیابان بگذرد

نه یارای گام زدن در سایه را داشت

نه توان راه رفتن در آفتاب را

میان سایه و آفتاب راهی نیافت

*

روز خمیده می‌شود و

آسمان چمباتمه می زند

و خورشید،

خرسند است که عصایِ دستِ میوه فروش پیر باشد

*

به گاه یاد آوردن، خفقان می‌گیرد

و به گاه تلاش برای از یاد بردن، خفقان می‌گیرد:

جهنمی است، که برخی از آن برخی را می‌بلعد.

*

دود

مرکّبی است که زمان را می نگارد

*

خیابان

اسکلتی است که به نماز خویش تکیه داده است.

*

اشباح آویزان از پنجره‌ها

نه جسم‌اند و نه جامه

از نوحه خوانیِ خاموش بپرسید که به سان ابری

بر فرار ویرانه‌ها می‌چرخند.

زمان به سوی من می‌دود

در کابوسی که آفریده‌ی فی البداهه‌ی راه ست

*

خاکستری که مرده‌ها را به کام خویش درکشیده است

هیچ یک از آنان را به خاطر نمی‌آورد

آسمان مدعی است که برای گام زدن در میان آدمیان

به زمین فرود می‌آید

شاید این چنین کند –

اما من او را ندیده‌ام

*

مرگ را به رشته‌های گل سرخ می‌بندند

و به آغوش آب می‌سپارند.

*

بقایای طرح هایی بر پیکر هوا:

کودکان لبنان‌اند

که کتاب زمین را تزیین و افق را تصحیح می‌کنند

*

اگر دریا پیر می‌شد

بی گمان بیروت را چون خاطره‌اش بر می‌گزید

*

خاکستر

هر لحظه، اثبات می‌کند که او کاخ آینده است.

*

چه یاس آور است

که هوا خود برای هر قاتلی

گردن دراز می‌کند برای کشته شدن

*

رمه‌های خون

رخسار زمین را می‌چرند.

*

این زخم را چه سان یارای التیام یافتن خواهد بود

بدون این زخم، او راچه سان

توان روشن شدن خواهد بود؟

 

موسسه انتشارات نگاه

کتاب “در خم گیسوی دلتنگی” سرودۀ آدونیس ترجمۀ فوواد روستایی

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “در خم گیسوی دلتنگی”