کتاب «جهانىسازى و تحولات اجتماعى» تدوین شده توسط يوهانس دراگسبائك اشميت و ژاك هرش ترجمۀدكتر عباسقلى غفارىفرد
گزیده ای از کتاب جهانىسازى و تحولات اجتماعى
جهانىسازى يا بلوغ سرمايهدارى
يوهانس دراگسبائك اشميت و ژاك هرش
پس از مرگ سوسياليسم به سبك شوروى، مباحثهاى درباره بزرگنمايى و طبيعتِ جهانىسازى به راه افتاده است. اين مورد را مىتوان حالتى مربوط به تطور نظام فعلى سرمايهدارى جهانى تصور كرد كه ظاهرآ هيچ جايگزينى ديگرى براى آن وجود ندارد.
انگيزه اين مقاله مقدماتى، مرور تفاسير گوناگون جهانىسازى نيست، بلكه هدف آن ارائه يك ديدگاه سهجانبه از مشكلات است: 1ـ انتقاد از بىمحتوايى نئوليبرال؛ 2ـ مرورى انتقادى بر شرح ديدگاههاى سياسى تجديد نظر شده نوكينزىها[1] ؛ و 3ـ بررسى «بالاترين» مرحله
سرمايهدارى، يعنى جهانىسازى.
صاحبانِ مقاله در اين كتاب، كلا در تحليلهاى خود از جهانىسازى و همراهى آن با سياست پيچيده نئوليبرالها، موضعى مخالف اتخاذ كردهاند. موضوع مشترك آنها بهطور ضمنى يا غيرضمنى، بحث در نتايج اجتماعى حاصله از نظام ]جهانىسازى [ و ضرورت مقاومت و ضرورت ايجاد جايگزينهاست. بنابراين مخالفان جهانىسازى تكليف دشوارى در پيشرو دارند: از يكسو بايد منابع مقاومت و حاميان سياستهاى مخالف را معرفى كنند، و از سوى ديگر بايد زمينهها و محدوديتهاى مبارزات روزمره تحميلى از سوى نظام اجتماعى ـ اقتصادى را كه معيارها و گزينههاى مقاومت را تعيين مىكنند، بشناسد. اين امر بهطور ضمنى تفاوت اساسى ميان جايگزينهاى نامنظم و مبارزات تدافعى مقاومتها ايجاد مىكند. بيشتر مؤلفان با اين وضع ناگوار آشنا هستند. اگرچه آنها قادر به ارائه استنتاجها و
رهنمودهاى روشن و صريح نيستند اما به هرحال اين بحثى است كه زمان آن فرا رسيده و ما به عنوان پديدآورندگان احساس مىكنيم كه اختلاف تحليلها در اين كتاب، به عقلانى كردن جهانىسازى و جنبشها و تمايلات مخالف، كمك مؤثرى خواهد نمود.
موقعيت سرمايهدارى «بدون مرز»
در مقابله با سرنوشت «سوسياليسم موجود واقعى» نيروى سرمايهدارى به نقطه كمالى رسيده كه تقويت و محدودههاى اين نوع از ضرورت توليد را قابل درك مىسازد. چنان كه در بالا گفته شد، اين مورد را نمىتوان صرفآ يك تكليف دانشگاهى تلقى كرد. تلاش براى متصور ساختن آينده جهان با بهكارگيرى حال نمىتواند بيطرفانه و مستقل از ارزشهاى دينى و اخلاقى باشد. همانطور كه سالها قبل خاطرنشان گرديده، بىطرفى در علوم اجتماعى ممكن نيست و ارزشى هم ندارد (ميردال[2] ، 1968، برگهاى 39). اين بدان معنى نيست كه
علوم اجتماعى فايدهاى ندارد. بلكه آنچه مطرح است انتخاب اولويتها و شيوههاى به كارگيرى در تجزيه و تحليلهاست. بنابراين، سرمايهدارى از آنجا كه قرنها وجود داشته و دستاوردى تاريخى است، نمىتواند صرفآ به عنوان ابزارى براى تجزيه و تحليل تلقى گردد، بلكه نوعى از تفكر است كه ظاهرآ مىكوشد تطورات جهانى را معنىدار سازد. معهذا نمىتواند نتايج معرفت شناسانه در برابر داشته باشد؛ زيرا همانطور كه رابرت كاكس[3]
مىگويد، «تاريخ، شكلى از معلومات است كه گذشتهها، حال، و آينده را به هم پيوند مىدهد» (كاكس :394 1999). بنابراين شايد بتوان گفت كه اگرچه حوزههاى ديگر علوم اجتماعى مىتواند سهم زيادى در شناخت فعاليتهاى بشرى داشته باشد اما در اينباره بايد باتوجه به سهم آنها در شناخت كلى داورى كرد. در نهايت، تاريخ به عنوان شكلى از معلومات، اين مورد را آسان مىسازد. به عبارت ديگر برترى قائل شده به ميراث سده نوزدهم در تفريق ميان علوم اجتماعىاى كه خود را در نظامهاى ديگر جلوهگر ساختهاند، يك ضرورت است : اقتصاديات براى بررسى بازارها، علوم سياسى براى مطالعه درباره نظامها، و جامعهشناسى براى تحقيق در مورد جوامع شهرى. اينگونه جداسازىها ديگر مفهوم عقلانى ندارد (والرشتاين[4] ، :400 1999).
با يك چنين چهارچوب ذهنى، اظهارنظر درباره ميزان اضطراب ناشى از مفهوم «جهانىسازى» تا حدودى گيجكننده است. اين لغتِ باب روز «در حالحاضر برچسب مبهمى
براى مردم، فعاليتها، معيارها، افكار، اجناس، خدمات، «يا پولهايى كه مرتبآ محدود به فضاى خاص جغرافيايى و اقدامات ثابت و محلى مىگردد» شده است. (رزنو[5] ، :360 1997).
به هرحال، اين نوع امور نمىتواند صرفآ سرمايهدارى روزمره توصيف شود. آنچه جهان تجربه مىكند ظهور تطور تاريحى يك نظام جهانىسازى اجتماعى و شيوه توليد است كه از همان آغاز جهان را از نظر فضايى و جغرافيايى و درهمفشردگى فضا و زمان، سازمان داده است (رجوع كنيد به ديويد هاروى، بخش اول اين كتاب). اگر در اين رابطه تاريخ چيزى نشان بدهد عبارت از آن است كه توسعه سرمايهدارى از همان آغاز موكول به برقرارى تماس و رابطه با نواحى جهانِ خارج از اروپا بوده است. آگاهى از اهميت اين عنصر را هم و هم كارل ماركس از ديدگاههاى مختلف آشكار ساختهاند. برطبق معنابخشى آنها بهسرمايهدارى، اين نظام بدون ايجاد شكاف درميان نيروىكار بينالمللى وامكان دستيابى بهبازارهاى خارجى و موادخام ظاهرنشده است. در رابطه بادشوارىهاى جهانىسازى، بازخوانى مانيفست كمونيست[6] اسرار زيادى را در توصيف نيروهاى نظام اجتماعى
سرمايهدارى و كشمكش دائمى آن با انقلابىسازى محيط، فاش مىكند :
صنايع جديد كه كشف آمريكا زمينهساز آن بود، بازار جهان را به وجود آورد. بازار جهانى به تجارت و دريانوردى و ارتباطات از راه خشكى گسترش فوقالعادهاى داد. اين امر به نوبه خود در گسترش صنايع تأثير كرد و به همان نسبتى كه صنايع، بازرگانى و كشتىرانى و راهآهن گسترش مىيافت، بورژوازى نيز رشد و تكامل مىپذيرفت و تمام طبقاتى را كه بازماندگان سدههاى ميانه بودند به عقب مىراند.
(ماركس و انگلس ] 1848[، :35 1958).
صرفنظر از درك انگيزههاى رشد سرمايهدارى كه در حالحاضر قابل تشخيص است، امروزه مباحثات گستردهاى نيز پيرامون سرمايهدارى و چشماندازهاى تطور آن وجود دارد. باتوجه به حديث ماركس، جهانىسازى به منزله آخرين مرحله سرمايهدارى تلقى مىگردد. اين رويكرد، سرمايهدارى را براساس يك دورانبندى به چهار مرحله جداگانه تقسيم كرده است :
1ـ عصر اكتشافات و فتوحاتِ معروف به عصر سوداگرى و ذخيرهسازى اوليه؛ 2ـ تولد سرمايهدارى صنعتى، ظهور بورژوازى و برقرارى دولتهاى ملى كه اريك هابسباومِ[7] مورخ
آن را به منزله ظهور عصر انقلاب، سرمايه، و امپراتورى تعبير كرده است؛ 3ـ ظهور سرمايهدارى صنفى (انحصارى) و شركتهاى سهامى مالى صنعتى، برخوردهاى درونى امپرياليستها منجر به جنگ جهانى اول شد و انقلاب بلشويكى را به دنبال آورد كه تلاش مىكرد نظام سوسياليستى و شيوه توليد را جايگزين سرمايهدارى كند؛ 4ـ دوران جارى سرمايهدارى (جهانىسازى) كه از نظر فنى به «عصر اطلاعات» (ريز تراشه و رايانه) معروف شده و از نظر سياسى موجبات مرگ سوسياليسم را به عنوان يك نظام اجتماعى، فراهم آورده است (بورباخ[8] و رابينسن[9] ، :11 1999).
محور اصلى بحث فعلى سرمايهدارى آن است كه ناسازگارى در ميان دانشمندان صاحبنظر ماركسيست به تندى گراييده است. اينجا بحث اساسآ بر اطراف دو موضعگيرى دور مىزند. موضعگيرى نخست، جهانىسازى را به منزله تداوم سرمايهدارى با ابزارى متفاوت مىبيند ـ به عبارت ديگر نيروهاى محركه اساسى و روش كاركرد سرمايهدارى را بدون تغيير عمده تلقى مىكند. موضعگيرى دوم استدلال مىكند كه تحولات ناشى از تغييرات فنى، شيوه كاركرد سرمايهدارى و همچنين اشكال مبارزاتى را دگرگون ساخته و فن تازهاى ارائه كرده است.
سياستهاى جهانىسازى
اگرچه تمايلى به متنوع ساختن اين بحث در ارتباط با ديدگاههاى ناشى از مرحله كنونى سرمايهدارى جهانى نيست، اما بايد براين نكته تأكيد كرد كه تأثيرات اقتصادى و فنى نيز در خلال دورههاى قبل سرمايهدارى، نقش انكارناپذيرى داشته است، معهذا تأثيرات مذكور در آخرين مرحله دورههاى تاريخى اساسآ رنگ جريانات سياسى به خود گرفته است. تا آنجا كه به تكوين اقتصاد جهانى و شكاف ميان نيروى كار بينالمللى مربوط است، اين وضع يك امر كاملا بديهى است. معهذا امر مذكور، در ايجاد بازارهاى اقتصادى ملى، همانطور كه كارل پلانى[10] نشان داده، موردى است كه در سطحى گسترده نيازمند ابتكارات سياسى است.
مؤسسات ديرين و ترتيباتى كه در گذشته، به بازارهاى ناحيهاى و بومى نظم مىبخشيده، از
يك جهت رو به نابودى است. قوانين و مقرراتى كه مانع نهضتهاى كارگرى، اجناس، خدمات، و سرمايه مىگردد، و از تعديل همهجانبه جهان ـ نه در كمترين حد ـ جلوگيرى مىكند، محكوم به فناست. از سوى ديگر نظام ]جهانىسازى [ به وسائل سياسى ترتيبات دورههاى قبل از سرمايهدارى را با مكانيسمهاى كنترلكنندهاى كه از سوى مؤسسات جديد يعنى گروههاى ثروتمند، قراردادها، نيروى كار، قوانين صنفى، و قواعد رقابت، اعمال مىشود، از جايگاه خود دور مىسازد. برطبق اين تفسير، ساختار بازار اقتصاديات ملى در جريان كار عنصرى بالنسبه مؤثرتر از صنعتى كردن بوده است (پلانى ] 1944 [1957). ليكن بايد در نظر داشت كه در روش دولتهاى ملى رشد يافته اروپا و در نيروى حياتى تشكلهاى سرمايهدارى ملى، تفاوتهايى وجود داشته است. الن ميكسينس وود[11] در بحثى
پيرامون ظهور سرمايهدارى و دولتهاى ملى، تعبيرى براساس برخى تصورات ارائه كرده كه توان مقابله با جريانِ آشكارِ جهانىسازى فعلى را دارد. برخى از اين تصوراتِ پيش انگاشته عبارت است از :
سرمايهدارى صرفآ طرحى طبيعى از برخى تحولات جريانات تاريخى از قبيل رشد امور فنى، شهرىگرى، يا توسعه تجارت نيست؛ اقتضاى سرمايهدارى عمدتآ رفع موانع به منظور گسترش تجارت و رشد بازارها يا اعمال خردورزى «بورژوازى» است، شرايط مسلم اروپا يا اروپاى غربى اجازه پيوستن اروپا به يك شبكه تجارى گستردهترِ غير اروپايى را كه ظهور آن ضرورت داشته نمىدهد، همان شرايطى كه نتايج گوناگونى براى نواحى متعدد اروپا يا حتى اروپاى غربى ايجاد شده، شرايط لازم براى رشد يك نظام سرمايهدارى «از روى طيب خاطر» يا محلى، با تقويت متقابل بخشهاى كشاورزى و صنعتى را كه فقط در انگلستان موجود است، نمىدهد.
(وود، :3 1999)
در بحث روزمره جهانىسازى توجه به اين امر اهميت دارد كه آيا در كار بزرگى كه به شكست ساختار بازار اقتصاد ملى در نتيجه اولويتدادن به بازار اقتصاد جهانى و توجه ا ندك به ارزشهاى اجتماعى از قبيل تحولى كه در وجودهاى مختلف فراهم است، منجر مىگردد، طرح قابل مقايسهاى وجود دارد يا نه. به عبارت ديگر، در اين ايام نوعى «تحول بزرگ دوم» (رابينسن، :373 1995) ضرورت دارد كه از تغيير يك اقتصاد جهانى در نتيجه تركيب بازار
اقتصاد ملى ـ كه هريك ترتيبات نظامبخشى و توزيعى خاص خود را دارد ـ و بازار اقتصاد جهانى كه زير سلطه يكجانبه قواعد و مقررات است، حاصل مىگردد. اگر اين مورد درست باشد، مستلزم تحول «انباشتگى ساختارهاى ملى اجتماعى» متعددى است كه از نظر تاريخى با جريانات اجتماعى و سياسى هر كشور و با جابجايى آنها از طريق يك «انباشتگى ساختار اجتماعى جهانى» مشخص مىگردد. ليكن بايد يادآورى كرد كه علم اقتصاد داخلى، در گذشته در زمينه ترتيبات بينالمللى عمل مىكرد. اما در زمينه فعلى، روابط مستلزم سودمندى بيشترِ ملى در سطح بينالمللى است. چه نوع جريانات سياسى موجب اين ديدگاه مىگردد؟ آيا جدايى نظام از گروه سياسى ملى و چرخش آن به سوى تحولى براى نهادينه كردن جهانىسازى، در جوامع مختلف موجب آشفتگى اعتبارات داخلى اجتماعى نشده است؟ آيا شالودههاى ملى سرمايهدارى آنقدر ضعيف شده كه تضادهاى ميان كشورها و طبقات ناپديد گشتهاند و يا در حال ناپديد شدن هستند؟ ترديدى نيست كه اين نوع تفكر پيشنمايشى علىرغم رشد نيرومندانه آن به واسطه مباحثات نئوليبرالها و طرفداران موسوم به «اجماع واشنگتن»، هنوز گوشهاى را فرا نگرفته است.
[1] . جان مينارد كينز (Jahn Maynard Keynes) (1946ـ1883) اقتصاددان انگليسى است. وى ازسياستهاى اقتصادى اروپا در فاصله دو جنگ جهانى، انتقاد كرد و در پى ايجاد سنتزى از سوسياليسمو سرمايهدارى بود. (م)
[2] . Myrdal
[3] . Robert Cox
[4] . Wallerstein
[5] . Resenau
[6] Communist Manifesto:.كارل ماركس و فردريك انگلس در 1848 نظريات خود را در كتاب كوچكى منتشر ساختند و آن رامانيفست كمونيست ناميدند. (م).
[7] . Eric Hobsbawm
[8] .Burbach
[9] . Rabinson
[10] . Karl Polanyi
[11] . Ellen Meiksins Wood
کتاب «جهانىسازى و تحولات اجتماعى» تدوین شده توسط يوهانس دراگسبائك اشميت و ژاك هرش ترجمۀدكتر عباسقلى غفارىفرد
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.