بيگانه – چشم و چراغ

آلبر کامو

ترجمه جلال آل‌احمد، على‌اصغر خبره‌زاده

کامو در مقدمه‌ای بر این رمان می‌نویسد: دیرگاهی است که من رمان «بیگانه» را در یک جمله که گمان نمی‌کنم زیاد خلاف عرف باشد، خلاصه کرده‌ام: «در جامعهٔ ما هر کس که در تدفین مادر نگرید، خطر اعدام تهدیدش می‌کند.» منظور این است که فقط بگویم قهرمان داستان از آن رو محکوم به اعدام شد که در بازی معهود مشارکت نداشت. در این معنی از جامعه خود بیگانه است و از متن برکنار؛ در پیرامون زندگی شخصی، تنها و در جستجوی لذت‌های تن سرگردان. از این رو خوانندگان او را خودباخته‌ای یافته‌اند دستخوش امواج.

چگونه باید قهرمان این داستان را درک کرد که فردای مرگ مادرش ( حمام دریا می گیرد، رابطه نامشروع با یک زن را شروع می کند و برای اینکه بخندد به تماشای یک فیلم خنده دار می رود ) و یک عرب را ( به علت آفتاب ) می کشد و در شب اعدامش در عین حال که ادعا می کند ( شادمان است و باز هم شاد خواهد بود ) آرزو می کند که عده تماشاچی ها در اطراف چوبه دارش هر چه زیادتر باشد…
داستان روایتِ زندگی، جنایت و افکارِ فردی به‌نامِ مورسو است که ابتدا مادرِ خود را از‌دست‌می‌دهد و سپس به‌طورِ نا‌خواسته‌ای به قتلِ یک عرب انگیخته می‌شود و…
مرسو مرتکب قتلی می‌شود و در سلول زندان در انتظار اعدام خویش است. داستان در دههٔ ۳۰ در الجزایر رخ می‌دهد.
داستان به دو قسمت تقسیم می‌شود : در قسمت اول مرسو در مراسم تدفین مادرش شرکت می‌کند و در عین حال هیچ تأثر و احساس خاصی از خود نشان نمی‌دهد. داستان با ترسیم روزهای بعد از دید شخصیت اصلی داستان ادامه می‌یابد. مرسو به عنوان انسانی بدون هیچ اراده به پیشرفت در زندگی ترسیم می‌شود. او هیچ رابطهٔ احساسی بین خود و افراد دیگر برقرار نمی‌کند و در بی تفاوتی خود و پیامدهای حاصل از آن زندگی اش را سپری می‌کند. او از این که روزهایش را بدون تغییری در عادت‌های خود می‌گذراند خشنود است.
همسایهٔ مرسو که ریمون سنته نام دارد و متهم به فراهم آوردن شغل برای روسپیان است با او رفیق می‌شود. مرسو به سنته کمک می‌کند یک معشوقهٔ او را که سنته ادعا می‌کند دوست دختر قبلی او است به سمت خود بکشد. سنته به آن زن فشار می‌آورد و او را تحقیر می‌کند. مدتی بعد مرسو و سنته کنار ساحل به برادر آن زن(«مرد عرب») و دوستانش برمی خورند. اوضاع از کنترل خارج می‌شود و کار به کتک کاری می‌کشد. پس از آن مرسو بار دیگر «مرد عرب» را در ساحل می‌بیند و این بار کس دیگری جز آن‌ها در اطراف نیست. بدون دلیل مشخص مرسو به سمت مرد عرب تیراندازی می‌کند که در فاصلهٔ امنی از او از سایهٔ صخره‌ای در گرمای سوزنده لذت می‌برد.

97,500 تومان

جزئیات کتاب

وزن 250 گرم
ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

آلبر کامو, جلال آل احمد, على‌ اصغر خبره‌ زاده

نوع جلد

شومیز

نوبت چاپ

بیست و سوم

قطع

رقعی

تعداد صفحه

152

سال چاپ

1402

موضوع

داستان خارجی

تعداد مجلد

یک

وزن

250

جنس کاغذ

تحریر (سفید)

گزیده ای از کتاب بيگانه

از خواب برخاستن، ترامواى، چهار ساعت كار، شام و خواب، و دوشنبه و سه‌شنبه و چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه و شنبه با همين وضع و ترتيب…

در آغاز کتاب بيگانه می خوانیم

آلبركامو، نويسنده معاصر فرانسوى است كه نزديك به همه عمر خود را در تونس و الجزاير و شهرهاى افريقاى شمالى و فرانسه گذرانيده است و به همين علت نه‌تنها در اين داستان بزرگترين نقش را در آفتاب سوزان نواحى گرم به عهده دارد، و قهرمان داستان به علت همين آفتاب است كه آدم مى‌كشد، بلكه در كار بزرگ ديگرى، به نام طاعون همين نويسنده بلاى طاعون را بر يك شهر گرمازده شمال افريقا نازل مى‌كند، كه «تغييرات فصول را فقط در آسمان آن مى‌شود خواند. و در آن نه صداى بال پرنده‌اى را مى‌توان شنيد و نه زمزمه بادى را لاى برگهاى درختى.» «طاعون La Peste كه بزرگترين اثر اين نويسنده شمرده مى‌شود داستان ايستادگى قهرمانان اساسى كتاب است در مقابل مرگ، در مقابل بلاى طاعون، داستان دلواپسى‌ها و اضطراب‌ها و فداكارى‌ها و بى‌غيرتى‌هاى مردم شهر طاعون‌زده‌اى است كه طنين زنگ ماشين‌هاى نعش‌كش آن، در روزهاى هجوم مرض، دقيقه‌اى فرو نمى‌نشيند و بيماران طاعون‌زده را بايد به زور سرنيزه از بستگانشان جدا كرد.
غير از اين كتاب كه به عنوان بزرگترين اثر منثور سال‌هاى اخير فرانسه به شمار رفته است، آلبر كامو، دو نمايشنامه دارد: يكى به نام سوء تفاهم Malentendu و ديگرى كاليگولا و پس از آن كتاب‌ها و مجموعه مقالات ديگر او است به‌اين ترتيب: نامه‌هايى به يك دوست آلمانى، افسانه سيزيف و مجموعه كوچكى به نام سور و چند اثر ديگر.

آلبركامو، كه همچون ژان پل سارتر در رديف چند نويسنده تراز اول امروز و فرانسه نام برده مى‌شود، يك داستان‌نويس عادى نيست كه براى سرگرم كردن خوانندگان، طبق نسخه معمول، مردى را به زنى دلبسته كند و بعد با ايجاد موانعى در راه وصال آن دو، به تعداد صفحات داستان خود بيفزايد. داستان‌هاى اين مرد داستان‌هايى است فلسفى، كه نويسنده درك دقيق خود را از زندگى و مرگ، از اجتماع و قيود و رسوم آن و هدف‌هايى كه به خاطر آنها مى‌شود زنده بود، در ضمن آنها بيان كرده است.

از اين لحاظ بيگانه و طاعون اين نويسنده، جالب‌تر از ديگر آثار اوست. در اين دو داستان، نويسنده خود را رو به روى مرگ قرار مى‌دهد. سعى مى‌كند مشكل مرگ را براى خودش و براى خوانندگان حل كند. سعى مى‌كند دغدغه مرگ را و هراس آن را زايل كند، قهرمان داستان اول، كه ترجمه آن اكنون در دست شما است (و اميد است كه ترجمه‌اى دقيق و امين باشد) بيگانهاى است كه گرچه درك مى‌كند بيهوده زنده است ولى در عين‌حال به زيبايى‌هاى اين جهان و به لذاتى كه نامنتظر در هر قدم سر راه آدمى است سخت دلبسته، و باهمين‌ها است كه سعى مى‌كند
خودش را گول بزند و كردار و رفتار خود را به وسيله‌اى و به دليلى موجه جلوه دهد. مردى است از همه‌چيز ديگران بيگانه. از عادات و رسوم مردم، از نفرت و شادى آنان و آرزوها و دل‌افسردگى‌هاشان، و سرانجام مردى است كه در برابر مرگ ــ چه آنجا كه آدم مى‌كشد و مرگ ديگرى را شاهد است و چه آنجا كه خودش محكوم به مرگ مى‌شودــ رفتارى غير از رفتار آدمهاى معمولى دارد.

نمايشنامه سوء تفاهم نيز كه داستان كامل شده همان ماجراى ناقصى است كه قهرمان داستان بيگانه آن را از روى روزنامه پاره‌اى كه در زندان خود يافته هزاران بار مى‌خواند باز در اطراف همين مسأله دور مى‌زند. پسرى است كه از زادگاه خود براى كسب مال بيرون آمده و وقتى برمى‌گردد نه‌تنها براى مادر و خواهرش بيگانه‌اى بيش نيست بلكه حتى نمى‌داند چگونه خودش را به آنان معرفى كند، و در همين ميانه است كه مادر و خواهرش به طمع پولى كه در جيب او ديده‌اند او را مى‌كشند. در اين نمايشنامه مردمى هستند كه فكر مى‌كنند يا بايد همچون سنگ شد و يا خودكشى كرد. و اين مادر و خواهر قاتل كه پس از كشتن پسر و برادر خود ديگر نمى‌توانند سنگ بمانند و كلماتى مثل «گناه» و «عاطفه» تازه برايشان معنى پيدا كرده است، ناچار راه دوم را اختيار مى‌كنند.

براى بهتر درك كردن اين داستان فلسفى، از نويسنده‌اى كه آثارش تاكنون به فارسى منتشر شده است لازم بود كه توصيفى و يا مقدمه‌اى آورده شود، و از اين لحاظ بهتر اين ديده شد كه خلاصه ترجمه مقاله «ژان پل‌سارتر» نويسنده
معاصر فرانسوى، كه درباره همين كتاب نوشته شده است در آغاز كتاب گذارده شود. گرچه سارتر اين مقاله را از يك نظر مخصوص نوشته است كه شايد مورد علاقه خوانندگان نباشد، ولى در عين‌حال توصيفى است رسا و دقيق كه به فهم داستان كمك خواهد كرد. خلاصه كردن چنين مقاله‌اى بسيار دشوار و در عين‌حال جسورانه بود. ولى چه بايد كرد كه براى اين مقدمه بيش از شانزده صفحه جا گذاشته نشده بود. گذشته از اينكه ممكن بود ترجمه كامل آن براى خوانندگان ملامت‌آور بشود.

ترجمه اين كتاب از روى چاپ پنجاه و پنجم كتاب كه در سال هزار و نهصد و چهل و هشت به وسيله بنگاه انتشارات Gallimard پاريس چاپ شده است، به عمل آمده، و مقدمه كه به قلم سارتر است از جلد اول كتاب “Situations” او ترجمه شده است.

توضيح «بيگانه»[1]

بيگانه اثر آقاى كامو تازه از چاپ بيرون آمده بود كه توجه زيادى را به خود جلب كرد. اين مطلب تكرار مى‌شد كه اين اثر «بهترين كتابى است كه از متاركه جنگ تاكنون منتشر شده»؛ در ميان آثار ادبى عصر ما، اين داستان خودش هم يك بيگانه است. داستان از آن سوى سرحد براى ما آمده است، از آن سوى دريا. و براى ما از آفتاب، و از بهار خشن و بى‌سبزه آنجا سخن مى‌راند. ولى در مقابل اين بذل و بخشش داستان به اندازه كافى مبهم و دوپهلو است. چگونه بايد قهرمان اين داستان را درك كرد كه فرداى مرگ مادرش «حمام دريا مى‌گيرد، رابطه نامشروع با يك زن را شروع مى‌كند و براى اينكه بخندد به تماشاى يك فيلم خنده‌دار مى‌رود.» و يك عرب را «به علت آفتاب» مى‌كشد و در شب اعدامش در عين‌حال كه ادعا مى‌كند «شادمان است و بازهم شاد خواهد بود.» آرزو مى‌كند كه عده تماشاچى‌ها در اطراف چوبه‌دارش هرچه زيادتر باشد
تا «او را با فريادى از خشم و غضب خود پيشواز كنند» بعضى‌ها مى‌گويند «اين آدم احمقى است، بدبخت است.» و ديگران كه بهتر درك كرده‌اند مى‌گويند «آدم بى‌گناهى است» عاقبت بايد معناى اين بى‌گناهى را نيز درك كرد.

آقاى كامو در كتاب ديگرش به نام افسانه سيزيف كه چند ماه بعد از بيگانه منتشر شد، تفسير دقيقى از اثر قبلى خودش داده است. قهرمان كتاب او نه خوب است نه شرور. نه اخلاقى است، و نه ضد اخلاق. اين مقولات شايسته او نيست. مسأله يك نوع انسان خيلى ساده است كه نويسنده نام «پوچ» يا «بيهوده» را به آن مى‌دهد. ولى اين كلمه، زير قلم آقاى كامو دو معناى كاملا مختلف به خود مى‌گيرد: پوچ يك‌بار حالت عمل و شعور واضح است كه عده‌اى از اشخاص اين حالت را مى‌گيرند. و بار ديگر «پوچ» همان است كه با يك پوچى و نامعقولى اساسى و بى‌هيچ عجز و فتورى نتايجى را كه مى‌خواهد، به خود تحميل مى‌كند. پس به هر جهت بايد ديد «پوچ» به عنوان حالت و فعل و عمل، يا به عنوان قضيه اصلى، چيست؟

هيچ‌چيز رابطه انسان با دنيا. بيهودگى اولى پيش از همه چيز جز نمودار يك قطع رابطه نيست. قطع رابطه ميان عروج افكار انسان به طرف وحدت و دوگانگى مغلوب نشونده فكر و طبيعت. قطع رابطه ميان جهش انسان به سوى ابديت و خصوصيت «تمام شونده» وجودش، قطع رابطه ميان «دلواپسى» كه حتى اصل و گوهر است ــ و بيهودگى كوششهاى او. مرگ، كثرت اختصارناپذير حقايق و موجودات، قابل فهم بودن موجود واقع و سرانجام اتفاق، اينها همه قطب‌هاى مختلف «پوچ» هستند. در واقع اينها مطالب تازه‌اى نيستند و آقاى كامو نيز به اين عنوان آنها را معرفى نمى‌كند.

اين مطالب از آغاز قرن هفدهم ميلادى به وسيله عده‌اى از عقول متحجر و كوتاه، و عقولى كه غرقه در سير روحانى خود بوده‌اند و به خصوص نيز فرانسوى حساب مى‌شده‌اند بر شمرده شده…

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “بيگانه – چشم و چراغ”