گزیده ای از متن کتاب
کتاب انسان ، موجود ناشناخته نوشتۀ الکسیس کارل ترجمۀ پیروز دبیری
فصل اول
لازم است که خود را بشناسیم
1_ پیشرفت علومی که از موجودات زنده گفتوگو میکنند کندتر از علوم مادی است _ جهل ما نسبت به خود
بین علومی که از موجودات زنده و علومی که از مواد بیجان گفتوگو میکنند اختلاف فاحشی موجود است. فیزیک و هیئت و مکانیک بر مبانی دقیق و روشنی استوار گشتهاند که بیان آنها به زبان ریاضی بهسهولت ممکن است. این علوم به جهان ما جلوه موزونی که در آثار یونان قدیم منعکس است بخشیده و آن را با شبکهای از محاسبات و فرضیههای خود در بر گرفته و در جستوجوی حقیقت توانستهاند از حدود عادی فکر گذشته و در غایت خود به آن معانی که منحصراً به زبان عدد و بهصورت علایم و نشانهها بیان میشوند برسند، درحالیکه علوم زیستی[1] چنین نیستند و کسانی که کیفیات حیات را مطالعه میکنند گویی در میان جنگل سحرانگیزی که درختان بیشمارۀ آن دائماً تغییر شکل و جا میدهند سرگردانند و در برابر انبوه مطالبی که تفسیر آنان ممکن است ولی تعمیم فرمولهای ریاضی درباره آنها میسر نیست خود را خسته و عاجز میبینند. از اشیای دنیای مادی هرچه باشند، ستاره یا اتم، فولاد یا آب، کوه یا ابر، میتوان بعضی خصایص مانند وزن و ابعاد فضایی را انتزاع کرد. این مفاهیم انتزاعی است که عوامل بحث علمی را میسازد نه کیفیات محسوس مشاهده اشیاء، چیزی جز مرحله مقدماتی علم یعنی شکل توصیفی آن نیست. و تنها طبقهبندی کیفیات یا (فنومنها) را در بر میگیرد ولی قوانین طبیعی یعنی نسبتهای ثابت بین کمیتهای متغیر، وقتی که علم انتزاعیتر شد نمودار میشود. از آنجا که علوم فیزیک و شیمی انتزاعی[2] و کمی هستند اینقدر زود و زیاد پیشرفت کردهاند و با آنکه هنوز نمیتوان گفت که ساختمان و ماهیت حقیقی اجسام را به ما شناساندهاند معذلک با کمک آنها میتوان چگونگی کیفیات را پیشگویی و پیشبینی کرد و یا آنها را به میل خود ایجاد نمود، و ما توانستهایم با روشن ساختن راز ساختمان و خواص ماده تسلط خود را بر هر آنچه در سطح زمین است جز «آدمی» محرز سازیم.
علومی که از موجودات زنده بهطور عموم و از فرد آدمی بهخصوص بحث میکنند اینقدر پیشرفت نکرده و هنوز در مرحله توصیفی باقی ماندهاند. حقیقت اینکه «انسان» یک مجموعه پیچیده و مبهم و غیر قابل تفکیکی است که نمیتوان او را به آسانی شناخت و هنوز روشهایی که بتوان او را در «اجزاء» و در «مجموعه» و در عین روابطش با محیط خارج بشناسد در دست نیست، چه برای چنین مطالعهای دخالت تکنیکهای فراوان و علوم مشخصی ضروری است و هر یک از این علوم نیز که یک جنبه و یک جزء از این مجموعه پیچیده را مطالعه میکند نتیجهای خاص بهدست میآورد و تا آنجا که تکامل تکنیکش اجازه میدهد، در این راه به جلو میرود ولی مجموعۀ این مفاهیم انتزاعی از درک واقعیت در مورد آدمی ناتوانست زیرا هنوز نکات پر ارزش و مهمی در تاریکی باقی میماند و کالبدشناسی[3] و شیمی و فیزیولوژی[4] و روانشناسی[5] و علم تربیت[6] و تاریخ و علمالاجتماع[7] و اقتصاد و رشتههای آنان به کنه وجود آدمی نمیرسند. بنابراین انسانی که متخصصین هر رشته از این علوم میشناسند نیز واقعی نیست و بلکه شبحی ساخته و پرداخته تکنیکهای همان علم است.
از دریچه چشم علوم مختلف، انسان در عین حال بدنی است که کالبدشناسان آن را میشکافند؛ نفسی است که روانشناسان و روحانیون آن را توصیف میکنند و شخصیتی است که هر یک از ما با درونبینی به آن برمیخوریم. ذخیره سرشاری از مواد شیمیایی گوناگون است که بافتها و مایعات بدن را میسازد. اجتماع شگفتانگیز سلولها و مایعات تغذیه است که قوانین همبستگی آنها را فیزیولوژیستها مطالعه میکنند. او ترکیبی از اعضا و نفس عاقله است که در بستر زمان کشانده میشود و متخصصین بهداشت و تعلیم و تربیت میکوشند که آن را در این سیر بهسوی تکامل غاییاش رهبری کنند. انسان، ماشینی[8] است که باید دائماً مصرف کند تا ماشینهایی که خود برده آنها گشته بهکار خود ادامه دهند. او شاعر و قهرمان و مقدس است و بالاخره نه تنها وجود بسیار پیچیدهایست که دانشمندان آن را با تکنیکهای خاصی تجزیه میکنند بلکه در عین حال مجموعهای از آرزوها و تصورات و امیال انسانیت نیز هست. اطلاعاتی که از او داریم آمیخته با عوامل ماوراء طبیعی نیز هستند و در این باره ابهام بهحدی است که ما نه تنها به انتخاب آنچه خوشآیند ماست تمایل نشان میدهیم بلکه در ایدهای که نسبت به انسان داریم معتقدات و احساسات ما نیز بیاثر نیست. یک عالم مادی[9] و یک دانشمند روحانی[10] هر دو یک تعریف را درباره کریستالهای نمک طعام میپذیرند ولی در مورد وجود آدمی همعقیده نمیشوند. حتی یک فیزیولوژیست مکانیسیست[11] و یک فیزیولوژیست ویتالیست[12] هر کدام موجود را به نظری دیگر مینگرند. موجود زنده از دریچۀ چشم ژاک لوب[13] و هانس دریش[14] متفاوت است.
محققاً بشریت تلاش زیادی برای شناسایی خود کرده است ولی با آنکه ما امروز وارث گنجینههایی از مطالعات دانشمندان و فلاسفه و عرفا و شعرا هستیم هنوز جز به اطلاعات ناقص در مورد انسان دسترسی نداریم که آنها نیز زاییده روشهای تحقیقی ماست و حقیقت وجود ما در میان جمع اشباحی که از خود ساختهایم مجهول مانده است.
در واقع جهل ما از خود زیاد و نواحی وسیعی از دنیای درونی ما هنوز ناشناخته مانده است و بیشتر پرسشهایی که مطالعهکنندگان زندگی انسان طرح میکنند بدون پاسخ میماند: چگونه مولکولهای اجسام شیمیایی در ساختمان پیچیده و موقتی سلولها سهم میگیرند و زندگی را در خود نگه میدارند؟ چگونه ژنهای[15] موجود در هسته سلولهای جنسی خصایص ارثی را مشخص و نمودار میکنند؟ سلولها با اجتماعات خود چگونه اشکال بافتی و اندامی را بهوجود میآورند؟ گویی اینها نیز مانند زنبور عسل و مورچه وظیفهای را که در اجتماع بهعهده دارند از پیش میدانند ولی طرقی را که آنها برای ایجاد یک بدن پیچیده و در عین حال ساده بهکار میبرند، نمیشناسیم.
ماهیت حقیقی عمر انسانی یعنی زمان روانی[16] و زمان فیزیولوژیکی چیست؟ اگرچه میدانیم که ترکیبی از بافتها و اندامها و هومورها[17] و نفس عاقله[18] هستیم ولی چگونگی روابط اعمال روانی با سلولهای مغزی بر ما پوشیده است و ما حتی به فیزیولوژی سلولهای مغزی آشنایی نداریم!
[1]. Biologie
[2]. Abstrait
[3]. Anatomie
[4]. Physiologie
[5]. Psychologie
[6]. Pedagogie
[7]. Sociologie
[8]. Homo – oeconomieus
[9]. Materialiste
[10]. Spiritualiste
[11]. Physiologiste mecaniciste پیروان مسلک فیزیکوشیمیایی حیات
[12]. Physiologiste vitaliste معتقدین به مسلک نیروی حیاتی
[13]. Jaques Loeb
[14]. Hans Driesch
[15]. Genes
[16]. Temps psychologique
[17]. Humeur
[18]. Conscience
کتاب انسان، موجود ناشناخته نوشتۀ الکسیس کارل ترجمۀ پیروز دبیری
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.