اعمال انسانی

‎نوشتۀ هان کانگ
ترجمۀ سارا مقدم ثابت

گوانگجو، مِی ۱۹۸۰. شهر در خون و وحشت فرومی‌غلتد. اما اعمال انسانیِ هان کانگ فقط بازگویی فاجعه‌ای تاریخی نیست؛ کالبدشکافی تکان‌دهنده‌ای است از معنای انسان بودن در بزنگاه بی‌رحمی مطلق. این رمان، با چندصدایی نوآورانه و عبور از زمان، تکه‌های خردشدۀ یک فاجعه را از زبان شاهدان، قربانیان و بازماندگان روایت می‌کند؛ روایت‌هایی تلخ و تکان‌دهنده. هان کانگ بی‌پرده به قلب تاریکی می‌زند، اما نگاهش هرگز از نور مقاومت و کرامت انسانی برگردانده نمی‌شود. او لایه‌های پنهان خشونت دولتی و پاسخ‌های متنوع انسان به مرگ بی‌رحمانه را می‌کاود؛ از مقاومت قهرمانانه تا فروپاشی درونی. این اثر، هم یادمانی مختص جان‌باختگان است و هم کاوشی عمیق درباب حافظه، تروما و پژواک‌های بی‌پایان گذشته در زمان حال.

 

 

255,000 تومان

جزئیات کتاب

سال چاپ

1404

نوبت چاپ

اول

تعداد صفحه

191

پدیدآورندگان

سارا مقدم ثایت, هان کانگ

جنس کاغذ

بالک (سبک)

قطع

رقعی

نوع جلد

شومیز

کتاب «اعمال انسانی» از مجموعه ادبیات کره نوشتۀ هان کانگ ترجمۀ سارا مقدم ثابت

 

گزیده‌ای از متن کتاب

پسر. 1980

با خود زمزمه می‌کنی: «انگار باران می‌آید؛ اگر واقعاً باران ببارد، چه کار می‌کنیم؟» چشمانت را باز می‌کنی تا فقط شکاف باریک نوری وارد شود و به درختان چنار جلوی دفتر استانداری نگاه کنی. انگار بین آن شاخه‌ها باد می‌پیچد. انگار قطرات باران معلق در هوا نفس خود را قبل از سقوط حبس کرده‌اند، در آستانۀ لرزیدن و درخشیدن مانند جواهرند.

وقتی چشم‌هایت را کامل باز می‌کنی، خطوط درختان تار است. به‌زودی به عینک نیاز پیدا می‌کنی. این فکر با صدای شادی و تشویقی که از سمت فواره می‌آید، از ذهنت می‌گذرد: «شاید دیگر نیازی به عینک نداشته باشی.»

«اگر می‌دانی برایت خوب است، به خانه برگرد، همین الان.» سرت را تکان می‌دهی و سعی می‌کنی خاطرۀ عصبانیت در صدای برادرت را از ذهنت پاک کنی. از بلندگوهای جلوی فواره، صدای واضح و شفاف زن جوانی می‌آید که میکروفون را در دست دارد. نمی‌توانی فواره را از جایی که نشسته‌ای، روی پله‌های منتهی به سالن ورزشی شهرداری، ببینی. باید به سمت راست ساختمان می‌رفتی تا از دور مراسم یادبود را می‌دیدی. درعوض، تصمیم می‌گیری در همان‌جا بمانی و فقط گوش کنی.

«برادران و خواهران، عزیزانمان امروز از بیمارستان صلیب سرخ به اینجا آورده می‌شوند.»

سپس زن جمعیت جمع‌شده در میدان را به خواندن سرود ملی دعوت می‌کند. صدای او به‌زودی در میان جمعیت گم می‌شود، هزاران صدا روی هم انباشته می‌شوند، برج بلند صدایی که به آسمان می‌رسد. ملودی به اوج می‌رسد و سپس مانند آونگ دوباره پایین می‌آید. زمزمۀ کم صدای خودتان به‌سختی شنیده می‌شود.

صبح امروز، وقتی پرسیدی چند نفر از بیمارستان صلیب سرخ امروز منتقل می‌شوند، پاسخ جین‌سو[1] بیش از حد ساده بود: سی نفر.

درحالی‌که تودۀ سنگین تکرار سرود بالا و پایین می‌رود، بالا و پایین می‌رود، سی تابوت یکی‌یکی از کامیون پایین آورده می‌شوند. آن‌ها را در یک ردیف کنار 28 تابوتی که امروز صبح تو و جین‌سو چیده‌اید، قرار می‌دهند، خطی که از سالن ورزشی تا فواره کشیده شده است.

بعدازظهر دیروز، 26 تابوت از 83 تابوت هنوز برای مراسم یادبود گروهی بیرون آورده نشده بودند؛ عصر دیروز این تعداد به 28 رسید، زمانی که دو خانواده ظاهر شدند و هر کدام یک جسد را شناسایی کردند. سپس آن‌ها را در تابوت‌هایی قرار دادند، با نسخه‌ای ضروری و بداهه از تشریفات معمول. پس از یادداشت نام‌ها و شماره‌های تابوت‌ها در دفترچه‌ات، عبارت «مراسم یادبود گروهی» را در پرانتز اضافه کردی؛ جین‌سو از تو خواسته بود سوابق روشنی از تابوت‌هایی که قبلاً به مراسم آورده بودند نگه داری تا از آوردن دوبارۀ آن‌ها جلوگیری شود. می‌خواستی بروی و فقط این یک بار تماشا کنی، اما او به تو گفت در سالن بمانی.

«ممکن است کسی در طول مراسم به دنبال یکی از بستگان بیاید. به کسی نیاز داریم که جلوی درها نگهبانی دهد.»

بقیۀ کسانی که با آن‌ها کار می‌کردی، همگی مسن‌تر از تو بودند، به مراسم رفته بودند. روبان‌های سیاه به سمت چپ سینه‌هایشان سنجاق شده بود، بازماندگانی که چندین شب در مقابل تابوت‌ها بیدار مانده بودند، اکنون در راهپیمایی آهسته و محکمی مانند مترسک‌های پرشده از شن یا پارچه، از پشت سر آن‌ها می‌رفتند. اون‌سوک[2] عقب مانده بود و وقتی به او گفتی: «اشکالی ندارد، با آن‌ها برو»، خنده‌اش دندان کجش را نشان داد. هر زمان که در موقعیتی ناخوشایند خندۀ عصبی می‌کرد، آن دندان نمی‌توانست جلوی شیطنت‌آمیز شدن ظاهرش را بگیرد.

«فقط اولش را نگاه می‌کنم، بعد برمی‌گردم.»

تنها مانده‌ای، روی پله‌های منتهی به سالن ورزشی می‌نشینی، دفترچه‌ای با جلد ‌مقوایی سیاه تاشده روی زانویت است. سرمای بتن پله‌ها از شلوار ورزشی نازکت نفوذ می‌کند. ژاکت ورزشی‌ات تا بالا بسته شده است و بازوهایت را محکم روی سینه‌ات ضربدری کرده‌ای.

«با کوه‌ها و رودخانه‌های باشکوه…»

دیگر با سرود همراهی نمی‌کنی. آن عبارت «کوه‌ها و رودخانه‌های باشکوه» تو را به فکر می‌اندازد، شخصیت دوم در «باشکوه»، «ryeo»، یکی از شخصیت‌هایی که در کلاس‌های خط چینی مطالعه کرده‌ای. خطوط غیرمعمول زیادی دارد؛ شک داری که بتوانی به یاد بیاوری چگونه آن را بنویسی. آیا منظور «کوه‌ها و رودخانه‌هایی است که گل‌ها در آن باشکوه‌اند» یا «کوه‌ها و رودخانه‌هایی که مانند گل‌ها باشکوه‌اند»؟ در ذهنت، تصویر حروف نوشته‌شده با تصویر گل‌های ختمی که در حیاط والدینت رشد می‌کنند، بلندتر از تو در تابستان، به یادت می‌آید. ساقه‌های بلند و سفت، گل‌هایشان مانند تکه‌های کوچک پارچۀ سفید باز می‌شوند. چشمانت را می‌بندی تا بتوانی آن‌ها را واضح‌تر تصور کنی. وقتی پلک‌هایت را کمی باز می‌کنی، درختان چنار مقابل دفتر استانداری در باد تکان می‌خورند. تاکنون، حتی یک قطره باران هم نباریده است.

سرود تمام شده، اما انگار تابوت‌ها دیر کرده‌اند. شاید خیلی زیادند. صدای ناله‌های ضعیف در میان هیاهوی عمومی شنیده می‌شود. زنی که میکروفون را در دست دارد پیشنهاد می‌کند همه درحالی‌که منتظر آماده شدن تابوت‌ها هستند، «آریرانگ»[3] را بخوانند.

«تو که مرا رها کردی پاهایت قبل از اینکه حتی تا ده ری راه بروی درد خواهد کرد…»

وقتی آهنگ فروکش می‌کند، زن می‌گوید: «حالا یک دقیقه برای درگذشتگان سکوت کنیم.» هیاهوی هزاران نفر به‌سرعت خاموش می‌شود، انگار کسی دکمه‌ای را فشار داده است، و سکوتی که به جای می‌گذارد بسیار شدید است. برای رعایت یک دقیقه سکوت از جایت بلند می‌شوی و سپس از پله‌ها به سمت درهای اصلی می‌روی که نیمی از آن‌ها باز مانده است. ماسک جراحی‌ات را از جیب شلوارت بیرون می‌آوری و کنار می‌گذاری.

[1]. Jin-su

[2]. Eun-sook

[3]. Arirang

موسسه انتشارات نگاه

کتاب «اعمال انسانی» از مجموعه ادبیات کره نوشتۀ هان کانگ ترجمۀ سارا مقدم ثابت

موسسه انتشارات نگاه

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “اعمال انسانی”