اختلالات روانی: زخم زدن و آسیب به خود

هتر برنت ویگ
حسین گلشاهی

زخم زدن و آسیب رساندن به خود یکی از مؤلفه‌های اختلالات روانی است. نویسنده با ارزیابی دقیق این موضوع که آسیب زدن به خود اساساَ چیست و فرد چگونه مرتکب این کار می‌شود، برآن است که نسبت مشکلات روانی و آسیب زدن به خود را مشخص کند و نشان ‌دهد مؤلفه‌های چنین رفتارهایی چیست و درمان پیشگیرانۀ آنها چگونه ممکن می‌شود.

135,000 تومان

جزئیات کتاب

پدیدآورندگان

حسین گلشاهی, هتر برنت ویگ

نوع جلد

شومیز

نوبت چاپ

اول

قطع

رقعی

تعداد صفحه

151

سال چاپ

1402

موضوع

روانشناسی

وزن

200

جنس کاغذ

بالک (سبک)

کتاب “اختلالات روانی: زخم زدن و آسیب به خود”  نوشتۀ هتر برنت ویگ ترجمه حسین گلشاهی

گزیده ای از متن کتاب

فصل اول
آسیب زدن به خود چیست؟

درد جسمانی به رغم ناخوشایند بودن، هدفی را دنبال می‌کند. وقتی بدن احساس درد می‌کند، به این معناست که چیزی درست نیست. این پیام نشانه‌ای برای تغییر رفتار است. برای مثال، اگر کسی دستۀ ماهیتابه را بگیرد و بسوزد، به‌سرعت دستش را پس می‌کشَد. سرعتی که با آن شخص دستش را کنار عقب می‌کشد چون محافظ عمل می‌کند. نگه داشتن ماهیتابه ممکن است باعث سوختگی جدی شود. با وجود همۀ تلاش ما برای دوری از درد، تصور اینکه برخی عمداً به خود صدمه بزنند دشوار می‌نماید. افرادی که عمداً به خود صدمه می‌‌زنند، درگیر رفتارهای «آسیب‌زننده به خود» یا خودآزارنده‌اند.

یکی از شکل‌های آسیب زدن به خود «بُریدن» است. کسی که اقدام به بُریدن جایی از بدنش می‌کند، از شیء تیزی برای شکافتن پوست یا خون‌گیری استفاده می‌کند. دیگر کسانی که به خود آسیب می‌رسانند، ممکن است با خاموش کردن سیگاری روشن روی پوستشان خود را بسوزانند یا با ضربه زدن به پوستشان، آن را کبود کنند. این رفتارها نادر است و نیز بسیار نگران‌کننده. اگرچه رفتارهای آسیب‌زننده به خود معمولاً غیرکُشنده‌ است، اما خطرِ آسیب جدی را به همراه دارد. مهم‌تر از آن، این رفتارها معمولاً نشان‌دهندۀ مشکل بزرگ‌تری است؛ درماندگیِ احساسی یا روانی. گاهی اوقات این رفتارها بیانگر بیماری روانی تشخیص‌داده‌نشده‌ای است؛ امری که به دارو، درمان، یا بستری شدن در بیمارستان نیاز دارد. هر نوعی از آسیب زدن به خود فراخوانی برای کمک خواستن است و باید جدی گرفته شود.

 

مطالعۀ موردی

آماندا دانش‌آموز ممتاز چهارده‌ساله‌ای در کلاس نهم است. او دوستان زیادی دارد و معلمان و همسالانش دوستش دارند. آماندا عاشق نواختن پیانو و دویدن در فضاهای باز است. او رقصندۀ عالیِ باله هم هست. از نظر همۀ کسانی که او را می‌‌شناسند، آماندا زندگی تقریباً کاملی دارد.

تا تابستان گذشته، آماندا خود را بسیار خوش‌شانس می‌دانست. او پدر و مادرش را دوست داشت و حتی با برادر کوچکش مَت کنار می‌آمد. تا اینکه درست پس از تعطیلات خانوادگی به هاوایی، والدین آماندا به او گفتند در حال جدایی از یکدیگرند. این مسئله شوکی واقعی برای آماندا بود. او هرگز گمان نمی‌کرد خانواده‌اش از هم بپاشد. برادرش سَر پدرشان فریاد زد و او را به دلیل گذراندن وقت زیاد در دفتر سرزنش کرد. مادرش ساکت نشسته بود و به دستانش خیره شده بود و ناخن‌هایش را می‌گرفت. آماندا می‌خواست گریه کند، اما متوجه شد نمی‌تواند؛ احساس می‌کرد بی‌حـس و ناتوان است.

روز بعد پدرش از خانه رفت. مدرسه تازه شروع می‌‌شد و آماندا می‌ترسید به دوستانش بگوید در تابستان چه اتفاقی افتاده است. درحالی‌که مَت هنوز عصبانی بود و اغلب عصبانیتش را بر سَرِ مادرش خالی می‌کرد، آماندا بیشترِ وقت خود را در اتاق یا کلاس رقص می‌گذراند. او زیاد به طلاق فکر نمی‌کرد، اما به تلاشِ خود برای حفظ آرامش در خانه ادامه می‌داد.

یک روز پس از هفتۀ سوم مدرسه، آماندا در احساسِ شرم از جدایی والدینش فرو رفت. او از احساس کرختی و تنهایی خسته شده بود، اما نمی‌دانست چه کند تا احساس بهتری داشته باشد. درحالی‌که زیر دوش موهای زائد پاهایش را می‌تراشید، به تیغ نگاه کرد و اندیشید کشیدن تیغ روی پوست بازویش چه حسی می‌تواند داشته باشد. او به‌آرامی بازوی خود را برید و به خونی که از اطراف تیغ بیرون می‌زد نگاه کرد و سپس آن را شُست. او از اینکه این کار چقدر به او احساسِ آرامش می‌داد شگفت‌زده شده بود. او دوباره این کار را کرد و متوجه شد درد چندانی ندارد. فارغ از هر چیزی، احساس بُریدن تسلی و تسکینی بود. آماندا از کارش و احساس متعاقب آن سردرگم و مبهوت بود. از یک طرف، احساسِ شرم می‌کرد؛ می‌دانست مادرش ناامید و برایش نگران خواهد شد. اما از سوی دیگر، آماندا احساسِ قدرتمندی و توانایی می‌کرد.

با گذشت ماه‌ها، همچنان بُریدن‌های آماندا ادامه یافت، تا هنگام کریسمس که آماندا شروع به بُریدن قسمت داخلی ران‌هایش کرد، چراکه پنهان کردن علائم در آن ناحیه راحت‌تر بود. اگر کسی متوجه زخم یا جای زخمی می‌شد، آماندا آن را به گردنِ گربه‌اش می‌اندخت، یا می‌گفت زیر دوش خودش را زخمی کرده است. با کمال تعجب، هیچ‌کس متوجه نشد آماندا خراش‌ها و جای زخم‌های زیادی دارد. اکثر افراد، ازجمله مادرش، معتقد بودند آماندا با همه‌چیز به‌خوبی کنار می‌‌آید. او نمرات خوبی داشت، در رقص عالی بود، و همچنان در خانه مفید بود. از هر جهت، آماندا کودکی نمونه بود.

دورۀ کریسمس روزهای بسیار سخت‌تری برای آماندا و مَت بود. پدرشان اعلام کرد با شخص جدیدی ملاقات کرده و از آنها می‌خواست برای شام کریسمس به آپارتمان او بروند. مادر آماندا آنها را تشویق به رفتن کرد و گفت تعطیلات را با دوستانش سپری خواهد کرد. آماندا عمیقاً ناراحت شد. همین سال گذشته، همه با هم بودند، و حالا همه‌چیز در زندگی او ازدست‌رفته به نظر می‌رسید. آماندا برای کمک به مقابله با احساسات درهم‌شکننده‌اش، با خود تیغی به حمام و زیر دوش بُرد. این بار، او خیلی عمیق، رگی را بُرید که خونریزی آن متوقف نمی‌شد. آماندا از حال رفت و به روی پرده حمام افتاد و با ضربۀ محکمی به زمین خورد. مادرش صدا را شنید، به داخل حمام دوید و خون اطراف دخترش را دید. از آنجا که اولین فرض او این بود که آماندا به‌شدت بیمار است و خودش را مجروح کرده، با اورژانس تماس گرفت. آمبولانس آمد و آماندا را به بیمارستان بُرد. مادرش با ماشینش به دنبال آمبولانس می‌رفت و به‌شدت وحشت کرده بود که چیزی دربارۀ دخترش شدیداً اشتباه است.

در عرض چند دقیقه، پزشک معالج در اورژانس متوجه شد چه اتفاقی افتاده است. او از همه خواست آنجا را ترک کنند و با آماندا دربارۀ کاری که کرده بود، صحبت کرد. اگرچه آماندا در ابتدا انکار کرد، اما دکتر به او کمک کرد تا از اعتراف به رفتارهای خودآزارانه‌اش احساسِ امنیت کند. آماندا به یک درمانگر مراجعه کرد، کسی که می‌توانست با او دربارۀ طلاق، احساسات و رفتارهای زیان‌باری که برای مقابله با احساساتش در پیش گرفته بود صحبت کند. آماندا می‌‌دانست همه‌چیز بیش از حد پیش رفته است. او می‌دانست به کمک نیاز دارد تا راهبردهای بهتری برای مقابله با احساساتش بیاموزد. آماندا اگرچه راهی طولانی در پیش داشت، اما پذیرفت که درمان را آغاز کند و با خوش‌شانسی، کنترل زندگی‌اش را دوباره به دست گیرد.

موسسه انتشارات نگاه

کتاب “اختلالات روانی: زخم زدن و آسیب به خود”  نوشتۀ هتر برنت ویگ ترجمه حسین گلشاهی

موسسه انتشارات نگاه

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “اختلالات روانی: زخم زدن و آسیب به خود”