آزادی راستین: فلسفۀ عملی اسپینوزا

برت ادکینز

فرشید مقدم سلیمی ‎‎

کتاب آزادی راستین (۲۰۰۷) را ادکینز برای دانشجویان مقطع کارشناسی فلسفه نوشته است؛ دانشجویانی که آشنایی قبلی‏شان با اسپینوزا بسیار اندک است. پس نویسنده از طرح موضوعات دشوار پرهیز کرده، و کوشیده تا در متنی خوش‏خوان، با مثال‌هایی جالب توجه و ملموس، بینش‌های فلسفی مهم اسپینوزا را فهم‌پذیرتر کند. برای همین کتاب برای عموم خوانندگان نیز می‌تواند مفید باشد. اما چنین کتابی، بیش از همه به‌کار خواننده‌ای خواهد آمد که می‏‌خواهد به‌کمک اسپینوزا در مسأله‌ای عملی یا به‌‏عبارت دیگر اخلاقی-سیاسی بیندیشد؛ و رویکرد درست به فلسفه هم همین است. به‏‌قول ویتگنشتاین، فلسفه راه خروج را به مگسِ گرفتار در بطری نشان می‏‌دهد.

*از پیشگفتار مترجم

145,000 تومان

جزئیات کتاب

ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

برت ادکینز, فرشید مقدم سلیمی

نوبت چاپ

چاپ چهارم

تعداد صفحه

182

سال چاپ

1402

وزن

200

قطع

رقعی

جنس کاغذ

بالک (سبک)

کتاب آزادی راستین نوشتۀ برنت ادکینز ترجمۀ فرشید مقدم سلیمی

گزیده ای از متن کتاب

مقدمه
اسپینوزا: یک کتابچه راهنما

با اینکه من فکر می‌کنم اسپینوزا در فلسفه حرف‌های زیادی برای گفتن دارد، علاقه‌ام به او در درجۀ اول ربطی به حرفه‌ام در فلسفه ندارد بلکه علاقه‌ای آشکارا عملی است. من متقاعد شده‌ام که بزرگ‌ترین ارزشِ اسپینوزا در توانایی او در توصیفِ خوب‏زیستن است و نشان دادن راه رسیدن به این هدف. البته در نگاه اسپینوزا، خوب‏زیستن از فلسفه‏ورزیدن جدانشدنی است، و فلسفه‏ورزیدن هم اساساً یک کار دانشگاهی ناب نیست. فلسفه‏ورزی جستجوی چیزی است که در درون ما بهترین چیز است یعنی فهم اینکه کیستیم و در کجای جهان‌ایم.

از نظر اسپینوزا، موضوعِ مهم در رابطه با خوب‏زیستن، عمل است. البته منظورِ او قضاوت‌کردنِ درست و غلطِ یکایکِ اعمال نیست. این قسم قضاوت‌کردن هم ممکن است، اما در مقایسه با اهمیّتی که اسپینوزا به تفاوتِ فعالیت و انفعال می‏دهد کم‌اهمیّت است. برای اینکه موضوع را به مختصرترین شکل ممکن بیان کنم می‌گویم ما خوب زندگی می‌کنیم، یا ما به‏راستی آزادیم، فقط آنگاه که فعال‌ایم. برعکس، ما خوب زندگی نمی‌کنیم هرگاه که منفعل‌ایم. کلید فهم اسپینوزا شناختنِ همین تفاوت است. البته فرق گذاشتن بین فعال و منفعل در معنای انتزاعی واژگان آسان است، چون دو کلمه آشکارا متضاد یکدیگرند. تمایز نهادن در عمل دشوار است. همان‏طور که خواهیم دید، هرچیزی منوط به عواطف است، یعنی انحاء درگیری ما با جهان. بعضی عواطف فعال‌اند و برخی منفعل. یکی از وظایف این کتاب برشمردنِ تفاوت‌های امر فعال از امر منفعل به طور واضح است، که هم در رابطه با افراد انجام می‏شود و هم در رابطه با سیاست، دین و محیط زیست.

حرف آخر اسپینوزا این است که عمل، از هر قسمی که باشد، فقط می‌تواند از فهم پدید آید، در حالی که انفعال اساساً از ناکامی در فهم ناشی می‏شود. من نه‏فقط باید خود را بفهمم، بلکه نیاز دارم جهان پیرامونم را هم بفهمم تا بتوانم عمل کنم. در تاریخ فلسفه، اسپینوزا اولین کسی نیست که پیوند فهم و عمل را تشخیص داده است. سنت‌های حِکمی در تمام فرهنگ‌ها، از بودیسم تا یهودیّت و یونان باستان، لبریز از این پیوندند. بنابراین، یکی از وظایف این کتاب این است که مداومت اسپینوزا در سنت‌های دیگر، هرجا که روشنگر باشد، نشان داده شود، و از این مهم‌تر، مواردی که اسپینوزا حرف تازه‌ای دارد ارائه شود. خواهیم دید که آن حرف تازه و ارمغانِ اسپینوزا آزادی است.

شوربختانه، پیوستگی اسپینوزا با سنت‌های حِکمی کهن معمولاً در توجه صرف بر دعاوی او دربارۀ طبیعتِ جهان و مابعدالطبیعه‌اش، و دعاوی‌اش دربارۀ ماهیّت شناخت یا همان معرفت‏شناسی او از دست رفته است. اولین مواجهۀ من با اسپینوزا در دورۀ تحصیلی کارشناسی‌ام بود که یک درس فلسفۀ مقدماتی داشتم. نمی‌توانم بگویم، در میان سیل انبوه فیلسوفان و ایده‌ها، اسپینوزا تأثیر خاصّ و بزرگی روی من گذاشت. به‌یاد دارم که واژه‌هایی مانند «جوهر» و «پانته‌ایسم» را به اطراف و اکناف ول می‏دادند و جز این‌ها چیز دندانگیری نبود. مواجهۀ بعدی‌ام با اسپینوزا در دورۀ تحصیلات تکمیلی فلسفه بود، البته در همین دوره به‏شیوۀ اُسموزی {یا جذب خودبه‏خودی از محیط} می‌توانستم موارد بیشتری از خطوط کلی اندیشۀ او و رابطۀ او با تاریخ فلسفه را جمع‌اوری و ترکیب کنم. سبک نگارش او من را هم مانند بیشتر خوانندگان مأیوس کرد؛ سبکش شبیه دستور پخت غذایی بود که هیچ‌کس میل به خوردنش نداشت؛ هرچند چیزهای قانع‌کننده‌ای هم درش بود. چیزی که برایم روشن نمی‏شد این بود که اخلاق اساساً چطور می‌توانست یک {کتابِ} اخلاق باشد؟ از آنجا که اسپینوزا را معمولاً به‏صورت بخشی از یک درس مقدماتی موسوم به فلسفۀ مدرن غرب تدریس می‌کنند، تمرکز اصلی این کلاس‌ها بر نظریه‌هایی است که این متفکران دربارۀ واقعیت و شناخت پرداخته‌اند. این تمرکز با اینکه ارزشمند است، فرصت کمی به سایر مناظر می‏دهد، به‏ویژه منظرهای اخلاقی‌ای که می‌توان در این متفکران یافت.

مواجهۀ من با اسپینوزا به‏عنوان یک متفکر اخلاق چند سال بعد در زمانی رخ داد که تدریس در یک دورۀ اخلاق به من محول شد. آن اولین کلاس اخلاق من بود و تمایل اولیۀ من این بود محتوا را به‌ترتیب تاریخی ارائه کنم. بنابراین بیشترِ متّهمینِ معمول برای چنین دوره‌ای را ردیف کردم: ارسطو، کانت، میلز، و نیچه؛ اما احساس می‌کردم چیزی از دورۀ مدرن (که عنوانی است که به‏دلیلی نامعلوم به سده‌های هفدهم و هجدهم داده‌اند) و چیزی هم از سدۀ بیستم کم است. کمبود سدۀ بیستم را با گنجاندن لویناس رفع کردم، و بدون اینکه بدانم عمیقاً درگیرِ چه می‏شوم، اسپینوزا را هم در برنامۀ کلاس گذاشتم. من به‏طرزی اسفناک فاقد آمادگی برای تدریس اسپینوزا به دانشجویان کارشناسی بودم، به‏ویژه برای قسمت‌های اخلاقی اسپینوزا، زیرا آشنایی من در حد نظریه‌های واقعیت و شناخت او بود. مثل یک دانشگاهی خوب، برای کمک به کتابخانه رفتم و آن‏قدر خوش‏شانس بودم که اتفاقی به دو نظریۀ اخلاقیات([1]) نوشتۀ استوئرت همپـشِر([2]) برخوردم. خدمت بزرگی که این کتاب، که متأسفانه الان چاپش تمام شده است، به من کرد علاوه بر توضیح و نشان دادنِ جنبۀ اخلاقی نوشته‌های اسپینوزا، مقایسۀ منظر اسپینوزا با ارسطو بود، یعنی فیلسوفی که با او بسیار آشناتر بودم. از اینجا بود که نرم‏نرمک متقاعد شدم که اسپینوزا نه‏فقط دعاوی مهمی دربارۀ اخلاق مطرح کرده است بلکه آن دعاوی با امروزِ ما هم نسبت دارند. چنان‌که همپشر نشان می‏دهد، دیدگاه اسپینوزا دربارۀ جهان حتی اشتراکات بیشتری با تفاسیر علمی معاصر از جهان دارد. مهم‌تر اینکه، اخلاق اسپینوزا مستقیماً از دیدگاه او دربارۀ جهان پیروی می‌کند. در نتیجه، فلسفۀ اسپینوزا کل‌گرایی([3]) بسیار خرسندکننده‌ای دارد. مجبور نیستید باورهایی دربارۀ شیوۀ کار جهان داشته باشید و باورهایی دیگر دربارۀ شیوۀ کار اخلاق. شیوۀ کار آنها یکسان است؛ هر کدام قسمتی از قَبایی یک‌تکّه‌اند.

مهم‌ترین چیزی که از دانشجویان دربارۀ اسپینوزا آموخته‌ام این است که آنها برای رسیدن به جایزه‌ای که در پایان اخلاق اسپینوزا هست در میان نظریه‌های واقعیت و شناخت دست‏وپا نمی‏زنند. در محضر اسپینوزا همیشه با دِسِر شروع می‌کنیم. من هم این استراتژی را گرفته‌ام. من بحث را با آنچه بصیرت اخلاقی بنیادین اسپینوزا می‏دانم شروع می‌کنم و آن این است که ما وقتی فهم درستی از وضعیّت نداریم به‏وسیلۀ عواطفِ زیان‌اور از خود بیخود می‏شویم. یا، به‏درجه‌ای که می‏فهمیم، عواطف زیان‌اور محو و با عواطف مفید جایگزین می‏شوند. البته در این نقطه پرسش‌های ما بیش از دانسته‌هایمان است. منظور از «فهم درست» چیست؟ عواطف مفید و مُضر چطور از هم تشخیص داده می‏شوند؟  عواطف طی چه فرایندی محو و جایگزین می‏شوند؟

پاسخ‏دهی به این پرسش‌ها به‏ناچار مستلزم درگیر شدن در نظریه‌های اسپینوزا راجع به واقعیت و شناخت است، اما همۀ این کار در خدمت فهم چیزی است که در ساختمان اخلاق اسپینوزا اساسی است. هدف من در اینجا همانی است که همراه دانشجویانم داشتم: نشان دادن اینکه این متفکرِ عجیبِ سدۀ هفدهمی امروز هم در حد اَعلی به‏دردبخور است. قطعه‌ای از کتاب تعمیرکار نوشتۀ برنارد مالامود هست که دیگر مفسران اسپینوزا پیشتر به آن ارجاع داده‌اند، که من هم آن را شایان ذکر می‏دانم. تعمیرکار داستانِ مردی است که به‏طور اتفاقی به اخلاق اسپینوزا برخورده بوده و بعداً در یک بازپرسی دربارۀ اثرات کتاب از او سؤال می‏شود:

«بفرمایید چطور شد که جذبِ اسپینوزا شدید؟ چون او یهودی بود؟

«خیر عالیجناب. اولین‌بار که کتاب اخلاق را دیدم، اتفاقی بود، اصلاً او را نمی‏شناختم. البته، اگر سرگذشتِ او را خوانده باشید می‏دانید او در بین اهل کَنیسه آدم محبوبی نبوده. کتاب را در یک ضایعات‏فروشی در یکی از شهرهای همین اطراف پیدا کردم، یک کوپک دادم و تو راهِ برگشت خودم را لعنت می‌کردم که پولِ زحمت‌کشی را هدر داده‌ام. بعداً چند صفحه‌ای ازش خواندم و دیگر کتاب از دستم نیفتاد، انگار پشتِ سرم گردبادی بود که نیروی پیش رفتنم از آن بود. این‏جور بگویم، همۀ مطالبش را درک نمی‌کردم اما وقتی با چنین ایده‌هایی مواجه شده‌ای، احساس می‌کنی سوار جاروی جادوگر شده‌ای. بعد از آن، من همان آدم قبلی نبودم.»

«ممکن است توضیح دهید اثر اسپینوزا از نظر شما چه معنایی دارد؟ یا این‏طور بپرسم، اگر این یک کار فلسفی است، حرف حسابش چیست؟»

«گفتنش خیلی آسان نیست… حرف کتاب بسته به موضوع هر بخش فرق می‌کند، البته همۀ اجزای کتاب از زیر به‌هم وصل و با هم متحدند. امّا عالیجناب، من فکر می‌کنم، اگر موافق باشید، می‏خواسته با خوب فکر کردن به چیزها و پیوند زدن همه‏چیز به‌هم، از خود یک انسان آزاد بسازد؛ همان‏قدر آزاد که فلسفۀ او توانش را می‏دهد. متوجه منظورم می‏شوید!»[1]

دقت دارید که شخصیت این داستان روی اهمیت اخلاقی کتاب اسپینوزا تمرکز می‌کند. او بعد از خواندن کل کتاب، با اینکه همه‌اش را نفهمیده بود، متوجه شد که کلید فلسفۀ اسپینوزا در برداشت او از آزادی نهفته است. در کتابِ حاضر خواهیم دید که ایدۀ آزادی در نزد اسپینوزا عمیقاً با آنچه ما عموماً تصور می‌کنیم فرق دارد. به‏علاوه، ایدۀ آزادی او محدود به آزادی فردی نیست بلکه سیاست و دین را هم دربرمی‌گیرد و علتش این است که در نگاه اسپینوزا «همه‏چیز از زیر به‌هم وصل و متحد است.»

در چند سال اخیر شاهد انفجار علاقه به اسپینوزا هستیم؛ یک زندگی‏نامۀ جدید، مطالعات تاریخی حول رابطۀ او با معاصرانش، همچنین چندین گزارش عملکرد انجمن علمی([4]) و یک مطالعۀ ماندگار دربارۀ تأثیر اسپینوزا روی روشنگری اروپایی منتشر شده است. هدف من در اینجا فروتنانه‌تر است. من نمی‏خواهم جزئیات زندگی‏نامه‌ای یا تاریخی را دنبال کنم تا بتوانم بحث‌های اسپینوزا را با شروط و ترجیحات خودشان تشریح کنم. وظیفۀ من به‏طور خلاصه این است که نشان دهم اسپینوزا چگونه از خود انسانی آزاد می‌سازد، و چگونه همین راه را به ما نشان می‏دهد.

[1]. Bernard Malamud, The Fixer (New York: Farrar, Straus, and Giroux, 2004). Quoted in Gilles Deleuze, Spinoza: Practical Philosophy, translated by Robert Hurley, (San Francisco: City Lights, 1988), 1.

([1]) Two Theories of Morality

([2]) Stuart Hampshire

([3]) holism

([4]) memoirs

موسسه انتشارات نگاه

کتاب آزادی راستین نوشتۀ برنت ادکینز ترجمۀ فرشید مقدم سلیمی

موسسه انتشارات نگاه

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “آزادی راستین: فلسفۀ عملی اسپینوزا”