گزیده ای از متن کتاب
کتاب کردها و کردستان نوشتۀ درک کینان ترجمۀ ابراهیم یونسی
هنگامی که «یا کف پتروویچ گولیاد کین»، کارمند دون پایه دولت، به هوش آمد کمی به ساعت هشت مانده بود. خمیازه کشید، کشاله رفت و بالاخره پس از یک ساعت شب تمام استراحت چشم هایش را فراخ باز کرد. دو سه دقیقه ای بی حرکت در بستر دراز کشید، مثل آدمی که مطمئن نیست بیدار شده یا هنوز خواب است، آیا همه آنچه در اطرافش می گذرد واقعیت است یا ادامه رویاهای آشفته. اما در یک لمحه حواس گولیاد کین با وضوح بیشتری به ثبت تأثرات معمول روزمره پرداخت. همه چیز به نظرش مأنوس آمد: دیوارهای سبزرنگ و کثیف اتاق کوچکش که پوشیده از دوده و غبار شده بود، گنجه کشوداری که از چوب ماهون بود، صندلی هایی از چوب ماهون بدلی، میزی به رنگ قرمز، نیمکتی که رویه اش از مشمع قرمز بود با نقش ناخوش گل های سبز، و بالاخره لباس هایی که شب پیش با عجله از تن درآورده و روی نیمکت پرتاب کرده و روی هم کوت شده بودند. و بعد روز پائیزی خاکستری، عبوس و افسرده که با چنان رفتار ترشرویانه و بدخوی از میان جامه های چرک شیشه تو آمده و به او زل می زد، که آقای گولیاد کین هیچ موجبی نیافت تا شک کند که نه در قلمرو دوردست فریبنده بلکه در خانه خودش، در طبقه پنجم یک عمارت استیجاری بزرگ در خیابان شستیلاوو چنایا واقع در پایتخت سن پترزبورگ دراز کشیده است. . . . . . .
کتاب کردها و کردستان نوشتۀ درک کینان ترجمۀ ابراهیم یونسی موسسه انتشارات نگاه
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.