کتاب پری دریایی نوشتۀ کامیلو کاستلو برانکو ترجمۀ پیمان نوربخش فرد
گزیده ای از متن کتاب
فصل اول
روز ۱۵ مه ۱۷۶۲ است.
در آن زمان، روزهای ماه مه در پورتو ملایم، شاد، معطر و دلانگیز بودند. صدسال پیش، بهار درست همان زمانی از راه میرسید که تقویم نشان میداد. هیچکس ساعت پنجِ یک عصر گرم ماه مه، با کُتی اضافی روی دست از خانه بیرون نمیرفت تا در برابر سرمای ساعت هفت مقاومت کند. جوانک شیکپوش پورتویی هم دستمالگردن پشمیاش را در تاج کلاهش پنهان نمیکرد تا هنگام غروب، گوشهایش را از باد بیرحم شمالی مصون بدارد.
در آن دوران، کرۀ زمین با نظمی که اخترشناسان تعیین کرده بودند، به دور خورشید میچرخید. مردمِ خوشبختی که در آن روزگار میزیستند، میتوانستند به اخترشناسان اعتماد کنند. دانشمندان نیز میتوانستند بدون واهمه، مسئولیت فرا رسیدن بهموقعِ فصلها را بر عهده بگیرند. هر کس که با نگاهی به تقویم، در ماه مه لباس تابستانی میپوشید، میتوانست با جامههایی از پارچههای خنک کتان یا نخی به خیابان برود و مطمئن باشد بهخاطر سرمای ناگهانی، سرماخورده، با عطسههای پیاپی به خانه باز نخواهد گشت. مردم به دانشمندان اعتماد داشتند، دانشمندان به علم، و علم به تکرار پدیدهها.
اما پس از آن دوران، سامانههای افلاک به هم ریختند. افراد بسیار مذهبی میترسند که این بینظمی به پایان جهان ختم شود. دیگرانی که منطقیتر میاندیشند، مدعیاند بینظمی فصلها ناشی از عللی است که پس از دورهای نامعلوم، از میان خواهد رفت. هنوز کسی به این فکر نیفتاده است که شاید بخارهای مداوم کورهها و نیروی الکتریکی که فضا را اشباع کرده، بر جوهر جامدات و مایعاتِ سازندۀ ماشین آسمانی تأثیر گذاشته باشد. شاید اینها نحوۀ تأثیرگذاریشان را بر زمین تغییر داده باشند. اگر دانشمندی حوصله داشت تا عمق این فرضیۀ بدیع مرا اثبات کند، آنگاه ما نیز متقاعد میشدیم که تمدنِ دود و سیمهای برق، سرانجام بهار را بهکلی نابود خواهد کرد. در عوض، این ویرانگرانِ هوشمندِ شادیهای ماه مه ما، حتماً بخاریهای راحتی برای استفادۀ ما در ماه ژوئیه اختراع میکردند.
گذشته از اینها، پورتو در بهار ۱۷۶۲، از هوایی آکنده از عطر خوش بهرهمند بود. زیرا در آن عصر، بسیاری از خیابانهایی که امروز بخارهای مضر را از ریههای آهنین ساختمانها و کارخانههایشان بیرون میدهند، باغها، درختستانها، بوستانها و حاشیههای سرسبز جویبارهای زلالی بودند. جویبارهایی که اکنون انشعابات گاز، آنها را به آبهای آلودۀ دهها فوارهای تبدیل کرده که از آنها زهر مینوشیم.
با این حال، ۱۵ مه ۱۷۶۲، نه خورشید و نه عطرها، دلیل شادی خارقالعادۀ خانوادههای سرشناس شهر پورتو نبودند. پرچمهایی که بر فراز بالکنها و سردرِ پنجرههای خیابان «شان»[1] و «کورپو دا گواردا»[2] بهآرامی در نسیم خوشبو به اهتزاز درآمده بودند، نشاندهندۀ جشنی بزرگ و ملی بودند. جشنی که قطعاً نه عروسی پادشاه بود و نه تولد شاهزادهای. شادی، بیش از خانوادههای عادیِ بورژوا، در چهرۀ دختران خندانِ رئیس دیوان عالی کشور، «فرانسیسکو ژوزه دا سِرا کرایسبیک دِ کاروالیو»[3] موج میزد. همچنین در چهرۀ دختران جذاب و پرشور فرماندار کل استان، «ژوائو دِ آلمادا اِ مِلو»[4] خواهرزادههای فرمانده نیروی دریایی، «میگل ژوزه دِ مورا»[5] دو خواهر بلوندِ اربابِ «کبرانتوئس»[6] و «گایا _ پِکِنا»[7]، «آلوارو لِیته پِرِیرا»[8] و بسیاری دیگر از دختران زیبا و اصیلزاده. و اما، این آمد و شد خیاطان چیست؟ این خیاطان شتابزده که از قصری به قصر دیگر میروند و میآیند؟ چرا آن نجیبزادۀ بیقرار، به حلقههای ناموزون کلاهگیسش ناسزا میگوید و همسرش بر سرِ طراح لباسِ نادانی فریاد میکشد که دامن پفدارش را تنگ کرده و اندام لاغرِ طبیعتِ خسیسش را تقریباً در ابریشمِ انعطافپذیر قالب گرفته است؟
چرا همۀ اینها؟ اینهمه هیاهوی غیرعادی در شهر، با اینهمه تجملات و جشنهای اشرافی؟
زیرا در شبِ آن روز، یکی از درخشانترین چراغهای محراب تمدن، برای نخستینبار در پورتو روشن میشد. زیرا در آن شب بهیادماندنی، شهرِ «دوم مونینیو ویهگاس»[9] به جرگۀ شهرهای طراز اول اروپا میپیوست تا از لذت هنرهای دلانگیز بهرهمند شود. بگذارید یکباره بگوییم تا به اضطراب خوانندۀ زن پایان دهیم: در آن شب، نخستین تئاتر اپرای پورتو
گشایش مییافت.
سالها پیش، در دوران سلطنت «دوم پدرو دو»، به مناسبت طرح ازدواج یکی از دخترانِ جلاد و جانشینِ «آفونسوی ششمِ» نگونبخت، خوانندگان ایتالیایی از همراهان دوکِ ساوُی به لیسبون آمده بودند تا با دسیسههای اپرایی خود، جشنهای عروسیای را که هرگز برگزار نشد، باشکوه جلوه دهند. اما مردم که از غرابت نمایش، شگفتزده و بهسرعت دلزده شده بودند، هنگامی که بانوی اپرا در آغوش تِنورِ اشکریزان، در اوج پریشانیِ بیحدش جیغ میکشید، به قهقهه افتادند. نتیجۀ این وحشیگری این بود که سالهای زیادی گذشت، بیآنکه گروههای آوازخوانی به پایتخت بازگردند؛ آنهم در حالی که گروههای بسیاری در تئاترهای اروپا، بهویژه در ایتالیا، با استقبال فراوان فعالیت میکردند. تنها پس از گذشت زمانی دراز، که کمتر از نود سال نبود، «زامپارینیِ»[10] شهیر، که یک بانکدار دربار پاپ استخدامش کرده بود، در لیسبون ظاهر شد.
میتوانیم بدون آنکه به کسی بربخورد، حدس بزنیم پورتو بود که در این فتحِ چشمگیرِ پیشرفت، الگوی ذوقِ پالوده را به شهر اولیس[11] نشان داد. تاریخها این را ثابت میکنند: تئاتر ایتالیایی پورتو سال ۱۷۶۲ گشایش یافت؛ و زامپارینی و گروهش سال ۱۷۷۰ در لیسبون آواز خواندند. یعنی هشت سال پس از آنکه پورتو، پایتخت را بهخاطر خندیدن به گریهها و هقهقهای پریمادوناها و تِنورها که با اشکهای کموبیش مشکوک همراه بود باظرافت تنبیه کرده بود.
آنچه گمان میکنم لیسبون بر سرزمین محبوبِ «دوم ژوائو اول»[12] برتری داشت، ظرفیت و شاید تزئینات تئاترش بود. زامپارینی بر صحنۀ خیابان «کوندِس»[13] آواز خواند. درست همانجایی در پیچ خیابان که خواننده، اگر خوششانس بوده باشد، اپرای بوفای مانوئل مندس انشوندیا[14]، یا پرندۀ بهشتی[15] و دیگر مصیبتهای بصریِ از این دست را شنیده است؛ مصیبتهایی که هرگونه ترحمی برایشان لازم است. آه زامپارینی! آه کیاتینی[16]، تنورِ نگونبخت، که در آریاهایت التماس میکردی دستمزدت را بدهند، و کارفرمایانِ خشمگین، تو را در پایان هر اجرا به تیمارستان میبردند! آه، خاطرات باشکوه، آیا شما میدانستید که آن صحنه روزی پر از دریچههای مخفی خواهد شد که اکنون از آنها سرهای تمساحها، شیردالها، اژدهاها و شیاطین با هر شکل و شمایلی بیرون میآیند!
[1]. Rua Chan
[2]. Corpo-da-Guarda
[3]. Francisco José da Serra Craisbeeck de Carvalho
[4]. João D’Almada e Melo
[5]. Miguel José de Moura
[6]. Quebrantões
[7]. Gaia-pequena
[8]. Álvaro Leite Pereira
[9]. D. Moninho Viegas
[10]. Zamparine
[11]. Cidade de Ulisses : شهر اولیس نامی اسطورهای و شاعرانه برای لیسبون، پایتخت پرتغال است. افسانهها بنای لیسبون را به اولیس (ادیسه)، قهرمان یونانی، نسبت میدهند.
[12]. D. João I : پادشاه پرتغال (۱۳۸۵_۱۴۳۳) که دوران او آغازگر عصر اکتشافات پرتغال بود. پورتو نقش مهمی در به قدرت رسیدن او داشت و به همین دلیل «سرزمین محبوب او» نامیده میشود.
[13]. Rua dos Condes
[14]. Manoel Mendes Enxundia
[15]. Ave do Paraíso
[16]. Chiatini
کتاب پری دریایی نوشتۀ کامیلو کاستلو برانکو ترجمۀ پیمان نوربخش فرد













دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.