در آغاز کتاب پرده ی پنهان – آشکار، میخوانیم:
1
آوازها
مرا تنها نگذارى
آهنگساز: پرويز ياحقى
آوازخوان: حميرا (پروانه اميرافشارى)
گفتم كه بعد از آن همه محنت
آن عشق و آن دنياى محبت
آن سر به زانو بردن و زارى
آن عشق و آن دلدارى و يارى
تو مرا تنها نگذارى
تو مرا تنها نگذارى
گفتم پس از آن بىخبرىها
آن گريهها، ديوانهگرىها
گر جان ز شيدايى به لب آرى
جز من به يارى دل نسپارى
تو مرا تنها نگذارى
تو مرا تنها نگذارى
تا دلم مست و مدهوش تو شد
گلشن عشقم آغوش تو شد
گفتم كه به يارى
تو مرا تنها نگذارى
تو مرا تنها نگذارى
هر زمان بردى نام دگران
چون مرا ديدى از غم نگران
گفتى كه بهجز من به جهان دلداده ندارى
تو مرا تنها نگذارى
گمان ندارم مرا به درد و غم جدايى بسپارى
ز غم بميرم اگر كه تنها و بىپناهم بگذارى
مرو كه ترسم، خدا نكرده، دگر نيايى به بر من
ندانى آن دم كه بىتو هستم، دلم چه آرد به سر من
تا دلم مست و مدهوش تو شد
گلشن عشقم آغوش تو شد
گفتم كه به يارى
تو مرا تنها نگذارى
تو مرا تنها نگذارى
هر زمان بردى نام دگران
چون مرا ديدى از غم نگران
گفتى كه بهجز من به جهان دلداده ندارى
تو مرا تنها نگذارى
تو مرا تنها نگذارى.
دلى كه من دارم
آهنگساز: جواد لشكرى
آوازخوان: دلكش (عصمت باقرپور پنبهفروش)
چه شد، اى گُهرِ يكدانهى من، ترك من گفتى و كاشانهى من
دلم از تو جدا، شده خون بهخدا
تا از تو جدا افتادهام هستى همه از كف دادهام
گويى كه تنى بىجان شدم چون جامِ تهى از بادهام
بىتو پُر خون شود جامم بُگريزد از دلارامم
دريا شود، دريا شوم توفان كند، توفان كنم
درياى خون سيل جنون از ديده در دامان كنم
ويران شود كاشانهام سوزان شود ويرانهام
بىتو پُرخون شود جامم بگريزد از دلارامم
تا از تو جدا افتادهام هستى همه از كف دادهام
گويى كه تنى بىجان شدم چون جامِ تهى از بادهام
بىتو پُر خون شود جامم.
گُل خشك
آهنگساز: جواد لشكرى
آوازخوان: دلكش (عصمت باقرپور پنبهفروش)
گلِ خشكم من كه درين دفتر ماندم غمِ تنهايى همه زين دفتر خواندم
هر برگم به يادِ او شد صد فصلِ آرزو
من و تنهايى و خاموشى من و اين كنجِ فراموشى
سويم اگر آيد فتنهگرى كه مرا كرده زِ شاخه جدا
بر مرمرِ دستش با لبِ بوسه طلب بوسه زنم بهخدا
گردى بر رُخ دارم زين غمِ بىپايان از حسرت پژمردم ناديده خزان
روزى من به صفا همچون رويَش بودم
عطرافشان همه جا به سرِ مُشكينبويش بودم
آن زيبا كه زِ خودكامى بُرد از يادم
مىخواهم كه به ديدارش سازد شادم
ترسم در كنارِ يارم نَنْشيند مگر غبارم
هر برگم به ياد او شد صد فصل آرزو
من و تنهايى و خاموشى من و اين كنج فراموشى.
يك آسمان غم
آهنگساز: ؟
آوازخوان: دلكش (عصمت باقرپور پنبهفروش)
گشوده زبان ديدهى سيَهم
سياهىى غم خفته در نگهم
به چشم سياهم نظر كن كه خواهم
با هر نگاهم يك آسمان غم ببارم
پريشان و نالان بگريم زِ هجران
وَز عشق سوزان آتش به عالم ببارم
وَز عشق سوزان آتش به عالم ببارم
چون موج، سرگردان بودم عمرى
بازيچهى توفان بودم عمرى
عشق تو چون ابرى توفانزا
در من بهپا كرده توفانها دور از تو دلم از وحشت غم در كام فنا مىلرزد
ناكرده خطا در دست بلا مىلرزد افتاده زِ پا مىلرزد
گشوده زبان ديدهى سيَهم
سياهىى غم خفته در نگهم
به چشم سياهم نظر كن كه خواهم
با هر نگاهم يك آسمان غم ببارم
پريشان و نالان بگريم زِ هجران
وَز عشق سوزان آتش به عالم ببارم
وَز عشق سوزان آتش به عالم ببارم.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.