کتاب مقدمهای کوتاه بر نژادپرستی نوشتۀ علی راتانسی ترجمۀ شهرام بهرامی
گزیده ای از کتاب
«موضوع مهمـی که عموماً از تفکر مبرهن دربارۀ آن پرهیز میشود».
(Ashley Montagu, Man’s Most Dangerous Myth:
The Fallacy of Race, 1954)
خوانندهای که چشمانتظار جوابهای آسان و شستهرفته برای سؤالهایی ازاینقبیل است که نژادپرستی چیست، چگونه تطور مییابد و چرا همچنان سرسختانه به حیات خود ادامه میدهد، ممکن است ناامید شود. اما باید پذیرفت که سزاوار این ناامیدی است. اینها پرسشهایی بزرگ، پیچیده و مناقشهبرانگیز است. به دلایلی که روشن خواهد شد، تعریف نژادپرستی آسان نیست. تعاریف کوتاه و فشرده هرچند در بعضی شرایط اجتنابناپذیر، اما گمراهکننده است. حتی در کتاب مختصری از این قسم که یحتمل انتظار میرود خوانندۀ عام داشته باشد، مسئلۀ نژادپرستی نیازمند بررسی نسبتاً عالمانه است. ایجاز و سهلالوصول بودن دلیل خوبی برای سادهسازی بیش از حد نیست. بااینکه نژادپرستی پدیدهای چندبعدی است، همۀ جناحهای طیفهای سیاسی با تفکر کلیشهای و فرمولی به آن آسیب زدهاند. مورخان و دانشمندان حرفهای علوم اجتماعی بهاندازۀ فعالان سیاسیای که در پی بسیج آرای طرفداران گوناگونشان هستند، در معرض گردن نهادن به وسوسۀ سادهسازی بیش از حد[1] قرار داشتهاند.
من در پژوهش و نوشتن در این حوزه بالاخص مایلم مجادلاتِ حول نژادپرستی را از تعاریف شتابزده، تعمیمهای سست و تحلیلهای سرسری فراتر ببرم. به نظر من، در بحثهای علمی و عمومی مخصوصاً باید از کوششهای سادهانگارانه برای تفکیک نژادپرست از غیرنژادپرست و نژادپرستی از غیرنژادپرستی پرهیز کرد. با آنکه ممکن است اغراق بنماید،[2] به نظر من، یکی از موانع اصلی پیشرفت در شناخت نژادپرستی تمایل همۀ طرفهای درگیر به ارائۀ تعاریفِ کوتاه و ظاهراً بیچونوچرا[3] از نژادپرستی است تا بهسرعت و با قطعیتی تقریباً تام مشخص شود چهکسی واقعاً نژادپرست است و چه کسی نیست.
در ادامۀ کتاب، دربارۀ پارهای از تعاریف، ازجمله فرمولهایی چون «پیشداوری + قدرت = نژادپرستی» بحث خواهم کرد که در میان بسیاری از مخالفان نژادپرستی رایج و بسیار مبهم و ناکارآمد است. همچنین دراینباره بحث خواهم کرد که چرا انگارۀ نژادپرستیِ نهادی سودمندی خویش را از دست داده است.
هرچند این کتاب فقط مقدمهای بسیار کوتاه است، اما در آن تلاش میشود فهمی دقیقتر از نژادپرستی به دست داده شود. همچنین این کتاب بهدلیل پرداختن به احساسات ضدیهودی[4] و ضدایرلندی، در حکم عناصر مهمِ هر شرحی دربارۀ نژادپرستی، با بیشتر مقدمههای دیگر دربارۀ این موضوع تفاوت دارد و زیر بار این امر نمیرود که نژادپرستی صرفاً خاص سفیدپوستان و فرهنگ آنهاست. و شناخت درخوری از این واقعیت به دست میدهد که نژادپرستی همیشه به تقسیمبندیهای گوناگون دیگری چون طبقه و جنسیت عمیقاً وابسته بوده است.
البته من بسیاری از واقعیات دردناک و بیرحمانهای را که موضوع مزبور ما را وادار میکند با آنها مواجه شویم دستکم نمیگیرم. میلیونها نفر در نتیجۀ اعمالِ آشکارا نژادپرستانه کشته شدهاند. آزارها و بیعدالتیهایی که بهسبب آن روی میدهد همچنان ادامه دارد.
بههرحال، امروزه بیشتر مردم مایلاند نژادپرستی را انکار کنند. درواقع، همانطور که خواهیم دید، به مفهوم نژاد در علوم زیستی بسیار انتقاد شده است. بسیاری از دولتملتها در پیِ شکست نازیسم برای مبارزه با نژادپرستی تدابیر قانونی، آموزشی و سیاسی مختلفی را به کار گرفتند. تعدادی از آنها برنامههایی چون «اقدام مثبت»[5] را برای جبرانِ اثرات ناشی از تبعیض نژادیِ گذشته ارائه کردند. این اقدامات بهنوبۀ خود واکنشهایی را برانگیخت که هرگونه قصد نژادپرستانه را انکار میکرد. برخلاف انتظار، برنامههای اقدام مثبت خود به نژادپرستی، گرچه وارونه، متهم شد.
ابهامات زیاد است. بسیاری از متهمان به نژادپرستی با این استدلال در مقام پاسخگویی برمیایند که اعمال و خواستهای آنها از سر میهنپرستی است، یا اینکه مطالباتشان نه در زمینۀ نژاد که حول موضوعاتی چون فرهنگ ملی و قومیت سیر میکند. [میزان آشفتگی] در حدی است که برخی بر این باورند همه نژادپرستاند.
بههرحال، ضروری است تفاوت میان بهاصطلاح «پیشداوری» عام و نژادپرستی را بهدرستی در نظر داشته باشیم. بهعبارتی، هیچکس شک ندارد که انسانها همیشه گروهی زیستهاند و این جمعها[6] نوعی احساس تعلق مشترک ایجاد کرده است. زبان، قلمرو و دیگر شاخصهایی که برای کشیدن مرز پیرامونِ گروهْ استفاده شدهاند، معمولاً احساس تعلق مزبور را محدود کردهاند. درنتیجه آنها برای تشخیص بیگانهها و غریبهها نیز به کار رفتهاند.
برخلاف باورهای مبتنی بر عقل سلیم[7] که غریبهها و بیگانگان باعث به وجود آمدن آن چیزی میشوند که فیلسوف فرانسوی، پیر آندره تگیف[8]، آن را «دگرهراسی»[9] یا ارزیابی منفیِ تفاوت مینامد، براساس شواهدِ انسانشناختی و تاریخی، بیگانگان و غریبهها ضرورتاً سوژۀ خصومت نبودهاند. [در تماس با دیگران] همدلی، کنجکاوی، گفتوگو، مدارا و همکاری بهاندازۀ خصومت و پیشداوری منشهای رایج انسانی است. بیگانهها بهصورت خودکار [عامل] ترس و نفرت نیستند؛ (آنچنانکه خواهیم دید) آنها شاید تحسین شوند، از نظر جنسی جذاب به نظر برسند، باعث برانگیختن احساسات دوگانهای شوند یا به آنها رشک ورزیده شود. چیزی مشابه با تصور مدرن از نژاد [ویژگی] فراگیر انسان نبوده است.
این موضوع حقیقتاً پرمخاطره[10] است. امیدوارم خواننده تا حد زیادی بتواند دربارۀ شیوههای فرارفتن از ابهامات کنونی و قطبیسازیهای بیهودۀ دیدگاههای حول مسئلۀ نژاد و نژادپرستی درکِ بهتری پیدا کند.
[1]. oversimplification
[2]. at the risk of exaggeration
[3]. water-tight
[4]. anti-semitism
[5]. در آمریکا تحت عنوان affirmative action و در بریتانیا تحت عنوان positive action از آن نام برده میشود که سعی میشود بر مبنای آن در حوزههایی چون آموزش، اشتغال و … تسهیلات و سهمیههایی را در اختیار اقلیتهای موردتبعیض قرار دهند.
[6]. collectivities
[7]. common-sense
[8]. Pierre Andre Taguieff
[9]. heterophobia
[10]. minefield
کتاب مقدمهای کوتاه بر نژادپرستی نوشتۀ علی راتانسی ترجمۀ شهرام بهرامی
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.