کتاب محاکمه محاکمه گران نوشتۀ محمد گلبن و یوسف شریفی
گزیده ای از متن کتاب
پیشگفتار
نشر اسناد تاریخی هر کشوری وظیفۀ ملی و مذهبی کسانی است که به سرنوشت گذشته و آیندۀ کشور خود دلبستگی دارند، زیرا برای شناخت تاریخ هر کشوری نیاز به اسناد موثقی است که از سرگذشت هر ملتی به جای میماند. تا اسناد هر دورهای بررسی و تجزیه و تحلیل دقیق نشود، نمیتوان به سیر حوادث جامعهای وقوف کامل یافت.
آنچه در این کتاب از نظر میگذرد تدوین اسناد محاکمهای است که به منظور محاکمۀ دستاندرکاران قتل بسیاری از رجال و آزادیخواهان دورۀ بیستساله تشکیل شد و این خود برگی چند از تاریخ بیستسالۀ سلطنت رضاخان و اوایل سلطنت فرزند اوست که برای شناخت گوشهای از تاریخ ایران آن روزگار درخور توجه است. با اینکه قریب به پنجاه سال از انتشار پراکندۀ این اسناد میگذرد، هنوز برای شناخت این واقعه تلاش مجدانهای نشده است. تدوین و انتشار این کتاب وظیفۀ گذشتگان ما بود که به زمان حدوث این اسناد نزدیکتر بودهاند، چراکه بسیاری از گذشتگان ما که خود در زمینههای تاریخی ایران قلمزنی میکردهاند، قدر مسلم به افرادی دسترسی داشتهاند که در جریان موضوع این کتاب دخیل بودهاند، و نیز به اسنادی که دور نیست براثر گذشت پنجاه سال بسیاری از آنها از میان رفته باشد و امروز اثری از آنها در دست نباشد. این نکته روشن است که اگر ما امروز دست به تدوین و نشر این اسناد نمیزدیم، مسلم آیندگان به این مهم میپرداختند و دور نبود برخی از اطلاعاتی که ما در این زمینه به دست آوردهایم، آیندگان از دستیابی به آنها محروم بمانند، همانگونه که ما امروز از تدوین بسیاری از مطالب که در این زمینه به قلم آمده، اطلاعی نداریم و کسانی را که خود مستقیم در خلق این اطلاعات تاریخی نقشی داشتهاند، نمیشناسیم. باوجود اینکه هنوز افرادی هستند که در این زمینه اطلاعات جامعی دارند، اما همۀ آنها بنا به جهاتی نه حوصلۀ پذیرش کسی را دارند و نه خود حاضرند دست به تدوین و انتشار اینگونه اسناد بزنند.
چند سال پیش که تدوینکنندگان این کتاب دست به تدوین این اسناد تاریخی زدند، برای ما روشن نبود که پس از دورۀ بیستساله، چه کسی به این فکر افتاد دست به محاکمۀ کسانی بزند که عامل جنایاتی بودهاند که این کتاب نمونۀ کوچکی از جنایات آنهاست تا اینکه اخیراً دو تن از دوستان اطلاع دادند یکی از شخصیتهای اصلی این محاکمه را بازشناختهاند که در واقع شروعکننده و مجری این محاکمهها بوده است. طبق قرار به دیدار جناب آقای دکتر جلال عبده رفتیم و ایشان با بزرگواری و صمیمیت تمام آنچه از جریان محاکمۀ محاکمهگران یعنی مختاری، پزشک احمدی و غیره در حافظۀ نیرومند خود داشتند در اختیار ما گذاشتند، که متن مصاحبه در باب این موضوع، در ضمیمۀ کتاب آمده و روشنگر برخی نکات است که در کتاب نیست. آقای عبده در زمان این سلسلهمحاکمهها دادستان دیوان کیفر بودهاند و آنچه اظهار داشتند دربارۀ اقدام به دستگیری و محاکمۀ کسانی است که در دیوان کیفر به جنایات آنها رسیدگی کردهاند، درواقع اقدام به دستگیری و محاکمۀ این افراد از جانب دیوان کیفر و به دستور و ادعانامۀ ایشان بوده است. و پس از این مرحله از محاکمه، پروندههای جنایی افراد متهم به جنایت را به دیوان عالی جنایی احاله کردند. چون دیوان کیفر نمیتوانست حکم اعدام صادر کند.
آنچه در متن این کتاب آمده، شرح محاکمۀ افرادی است که پرونده آنها از دیوان کیفر به دیوان عالی جنایی فرستاده شده که عبارتند از:
1. رکنالدین مختاری، رئیس شهربانی.
- حسین نیرومند، رئیس زندان.
- سرهنگ سید مصطفی راسخ، قائممقام رئیس زندان.
- احمد احمدی، پزشک زندان.
- برخی عاملان دیگر.
متن این کتاب دربارۀ جریان محاکماتی در دیوان عالی جنایی است که در آن به جنایات عدۀ مذکور رسیدگی شده. ادعانامهای که دادستان دیوان عالی جنایی ارائه داده دربارۀ قتل سردار اسعد بختیاری، فرخی یزدی و تقی ارانی است.
هنگامیکه قرار شد محاکمۀ رؤسای زندانها و شهربانی در دیوان عالی جنایی تشکیل شود، هریک از طرفین برای خود وکیلی تعیین کردند، ازجمله:
1. ارسلان خلعتبری عهدهدار وکالت ورثۀ مرحوم سردار اسعد بختیاری بود.
- مرتضی کشوریدفاع از راسخ را برعهده گرفت.
- عجیب آنکه شخصی چون سید احمد کسرویعهدهدار دفاع از پزشک احمدی شد که میدانیم در این دادگاه خطابهای ایراد کرده، ولی متن آن بهدست نیامد. از یکی از وکلای دادگستری شنیده شده که کسروی هنگام دفاع از موکل خود پیوسته به او اشاره میکرده و اظهار میداشته «این پلیدک» چنین و چنان بوده یا نبوده است. بههرحال، پیش از هر مطلبی نخست برای خواننده این سؤال پیش میآید که چه رابطهای میان ارانی، فرخی و سردار اسعد بختیاری بوده که شرح احوال و جریان محاکمۀ قاتلان آنان، در یک کتاب تدوین شده است؛ ناگزیر مختصر توضیحی در جواب این سؤال داده میشود: در حقیقت این سه تن هیچ رابطهای از نظر شخصیت با هم ندارند، چراکه هر یک راه جداگانهای داشتهاند، اما آنچه این سه تن را در کتاب به هم نزدیک میکند جریان محاکمۀ قاتلان آنان است که موضوع آن مشترک است.
ازاینرو نباید خوانندگان این رابطه و هماهنگی مطلب را که دربارۀ سه شخصیت متفاوت است، ضعف تدوین بدانند. کسانی که با شرح احوال رجال سدۀ اخیر ایران آشنایی دارند میدانند ارانی، فرخی، سردار اسعد بختیاری و بسیاری دیگر قربانیان دستگاه انسانکش دوران سیاه بیستسالهاند. پس از شهریور 1320 که برخی پردهها کنار رفت، قاتلان این سه تن به پای میز محاکمه ایستادند. سرنوشت شهادت دردناک بسیاری از بزرگان علم و دین مانند مجاهد شهید سیدحسن مدرس، ارانی، فرخی و سردار اسعد در زندان قصر زندان موقت تهران به هم شباهتِ تام دارد، چراکه طومار عمر آنان در زندان موقت تهران به دستور جلادانی چون مختاری، رئیس شهربانی، رئیس زندان، راسخ، و قائممقامِ رئیس، حسین نیرومند، و به دست احمدی، جلاد حرفهای زندان در لباس مقدس پزشکی، در هم پیچیده است و این هر سه تن با آمپول هوای احمدی سفاک با فجیعترین شکلی کشته شدهاند. پس از شهریور 1320 احمدی که فراری بود، در عراق با لباس عربی شناسایی و دستگیر و به ایران تحویل داده میشود و چون او را به محاکمه میکشند، بنا به ادعای دادستان همدستهایش نیز به محاکمه کشیده میشوند. از طرفی چون ادعانامۀ دادستان دربارۀ ارانی، فرخی و سردار در یکجا ارائه شده، ازاینروست که تمام مطالب کتاب به هم ربط کلی پیدا میکند. آنچه مهم است، همانطور که دادستان ادعا کرده و نیز شواهد امر نشان میدهد، این هر سه تن به دست این دژخیمان به شهادت رسیدهاند و جریان دادگاه تاریخی آنها مطالبی است که در این کتاب آمده و تاکنون به صورت مدون انتشار نیافته بود. گردآورندگان تدوین و انتشار این مطالب را از نظر تاریخ ایران قابل توجه و درخور استفاده تشخیص دادند و این حقایق تلخی را که در زندانهای دوران خفقانآور آن روزگار بر فرزندان این کشور رفته «محاکمۀ محاکمهگران» نامیدهاند.[1] دلیل دیگر اینکه ارانی، فرخی و سردار اسعد از زندانیان سیاسی بودهاند و ارانی و فرخی آشکارا و سردار پنهانی با رژیم مخالف بودند. این مطالب خود دلیل روشنی بر این مدعاست که گردآورندگان در قرار دادن این سه تن در کنار هم چندان راه انحراف نپیمودهاند.
در جریان محاکمۀ قاتلان ارانی، فرخی و سردار اسعد مسائلی مطرح شده که گویای واقعیتهای بسیاری از تاریخ بیستسالۀ ایران است و اگر خواننده، دفاع ارسلان خلعتبری از خانوادۀ سردار اسعد را در این کتاب بهدقت مطالعه کند، درمییابد که چگونه عدهای از رجال به خاطر منافع شخصی آگاهانه کوشیدند همان سیاستها و همان روشهای غلط دورۀ گذشته را در زمان محمدرضاشاهی دنبال کنند. بهتر آن است که برای شناخت رجال آن دوره و دورۀ اخیر چند قسمت از دفاع ارسلان خلعتبری را در زیر مطالعه کنیم. خلعتبری در قسمتی از این دفاعیه میگوید:
«در زندان موضوع آمپول احمدی به قدری رواج داشت که اگر یک زندانی میخواست یک زندانی دیگر را نفرین کند، میگفت: «خدا به آمپول احمدی گرفتارت کند» یا اگر یک زندانی دربارۀ دیگری میخواست دعا کند، میگفت: «خدا به آمپول احمدی گرفتارت نکند» و اضافه میکند: «این شخص در قساوت قلب بینظیر بوده، این همان کسی است که وقتی تیمورتاش را مسموم کرد، تیمورتاش در حال جان کندن بوده، ولی هنوز مختصر حیاتی داشت… برای اینکه خبر مرگ مصنوعی زودتر به عرض برسد، نازبالش و پتو را بر دهان او گذاشت و او را آهسته خفه کرد».
آنچه میباید دربارۀ شناخت ارانی، فرخی، سردار اسعد بختیاری و قاتلان آنها در این مختصر یادآور شد به تفصیل در متن کتاب آمده است. به همین سبب از بررسی جزئیات درمیگذریم و خواننده را به متن کتاب ارجاع میدهیم.
محمد گلبن _ یوسف شریفی
بخش اول
سردار اسعد بختیاری
مدام آهنگران کوی تقدیر
برای شیر میبافند زنجیر
ز آه سینهسوز من در این کاخ
دل زنجیر شد سوراخ سوراخ
(منسوب به خانبابا اسعدبختیاری؟؟)
جعفرقلیخان بختیاری، سردار اسعد دوم
فرزند حاجی علیقلیخان بختیاری (سردار اسعد اول)
جعفرقلیخان بختیاری، سردار اسعد دوم، یکی از مجاهدان دورۀ مشروطه و یکی از وزرا و رجال معروف دوران رضاشاهی است.
پس از مرگ حاجی علیقلیخان بختیاری، جعفرقلیخان که به سردار بهادر ملقب بود، به لقب پدر نامبُردار شد و به سردار اسعد دوم ملقب گردید، و لقب سردار بهادری او به برادرش رسید.
جعفرقلیخان یکی از سران جوان مشروطه و یکی از رجال بنام دوران رضاشاهی است. از مقامهای سردار روشن است که او تا ایام دستگیری (آذر 1312) همواره مورد احترام خاص رضاخان نیز بوده است.
هنوز سبب کشته شدن سردار را درست نمیدانیم، ولی بعید نیست که او مانند بسیاری از رجال دیگرِ اطرافِ رضاخان، از دایرۀ بدگمانی به کنار نمانده باشد، بهخصوص که سردار صاحب مقامهایی بوده که پیوسته در مظان اتهام باشد. در تأیید نظر بالا، پیداست از تمامی دلایلی که دربارۀ دستگیری و به قتل رساندن او ارائه دادهاند، سندی روشن در دست نیست که بتواند مجرمیت سردار را دقیقاً ثابت و معلوم کند.
در این کتاب، علاوهبر متن محاکمات، در ابتدای هر ادعانامهای که دادستان علیه یکی از مجرمان ایراد کرده، شرح احوال یکی از مقتولان به قلم یک یا چند تن از رجال بنام سیاست و قلم آمده است.
چون دربارۀ سردار شروح احوالی در این زمینه در دست نبود، بهتر دیدیم شرح احوالی هرچند مختصر از جریان دستگیری و به قتل رسیدن او را در اول متن محاکمۀ قاتلانش بیاوریم، باشد که از این راه کمکی بیشتر به خوانندگان در زمینۀ شناخت سردار شده باشد.
جعفرقلیخان بختیاری، سردار اسعد دوم، چنانکه اشاره شد، در آغاز ملقب به سردار بهادر و از سران جوان مشروطه بود که از خود رشادتهای بسیاری نشان داد، چراکه در اغلب جنگهای مشروطه شرکت داشت و در اوایل مشروطه به سرکردگی نهصد تن از سواران بختیاری به همراه یپرم، برای رفع غائلۀ رحیمخان چلبیانلو به اردبیل رفت و در آن نواحی غائلۀ مخالفان مشروطه را خاموش کرد.
سردار بعد از کودتای 1299 والی کرمان شد و در کابینۀ سردارسپه وزیر پست و تلگراف گردید. در خرداد 1306 شمسی پس از روی کار آمدن کابینۀ مخبرالسلطنه (مهدیقلی هدایت) به وزارت جنگ منصوب شد و در کابینۀ محمدعلی فروغی که در شهریور 1312 تشکیل گردیده، همین سمت را داشت.[2]
همچنین عباس اسکندری در کتابش، تاریخ آرزو، نیش قلم را متوجه سردار کرده و روحیۀ او را بدانگونه که دیگران بررسی نکردهاند بررسی کرده و نوشته است: «با مقدمات فوق و اثبات اینکه در عمل خوزستان سردار اسعد عامل مهم رفع غائلۀ آنجا نبود، معذالک باید قبول کرد که در تصفیه عمل بختیاری کمک بسیاری به ارباب خود کرد».
[1]. در نظر بود که متن ادعانامۀ دادستان درمورد قاتلان شهید سید حسن مدرس را هم همراه این اسناد بیاوریم. چون اسناد مربوط به مدرس و نصرتالدوله را کوهی کرمانی در کتاب وقایع شهریور چاپ کرده، از آن چشم پوشیدیم.
[2]. نورالله علوی، تاریخ مشروطۀ ایران جنبش وطنپرستان اصفهان و بختیاری، ص 197.
کتاب محاکمه محاکمه گران نوشتۀ محمد گلبن و یوسف شریفی
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.