مجموعه اشعار پابلو نرودا

پابلو نرودا

ترجمه سیروس شاملو

اين را هم گفته باشم كه نرودا هميشه شاعر نيست. هيچ‌كس هميشه شاعر نيست، گاهى گوشت گاو را چنان به نيش مى‌كشد كه هيولايى به‌نظر مى‌آيد و گاه چنان لطيف به مرغانِ ماهيخوار دانه مى‌دهد كه فرشته‌ى بى‌پَرِ ماكيان است. او هميشه زيبا نمى‌نويسد. گاهى از كمبود تصوير و واژه رنج مى‌برد. هزاران بار واژه‌ى، عسل، پروانه، زنبور، ابر و باران را تكرار مى‌كند. در جزيره‌ى ايزلا نگرا چنان بى‌كار در ساحل قدم مى‌زند كه به‌طور اغراق‌آميزى از واژه‌هاى دم دستِ سنگ و صخره و موج و كشتى و باد استفاده مى‌كند. نرودا حرف‌هاى زيادى براى گفتن دارد اگر سفر كند اما قريحه‌اش پاره‌سنگ برمى‌دارد اگر دورِ جزيره بچرخد و احساس بطالت كند :

به آرامى آغاز به مردن مى‌كنى

اگر سفر نكنى،

اگر كتابى نخوانى،

اگر به اصوات زندگى گوش ندهى،

اگر از خودت قدردانى نكنى.

به آرامى آغاز به مردن مى‌كنى

زمانى كه خودباورى را در خودت بكشى،

وقتى نگذارى ديگران به تو كمك كنند.

به آرامى آغاز به مردن مى‌كنى

اگر برده‌ى عادات خود شوى،

اگر هميشه از يك راه تكرارى بروى …

اگر روزمرّه‌گى را تغيير ندهى

اگر رنگهاى متفاوت به تن نكنى.[1]

[1] . نرودا، ترجمه‌ى احمد شاملو

310,000 تومان

جزئیات کتاب

وزن 1500 گرم
ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

پابلو نرودا, سیروس شاملو

نوع جلد

گالینگور

نوبت چاپ

دوم

تعداد صفحه

767

قطع

رقعی

موضوع

اشعار خارجی

سال چاپ

1401

وزن

1500

تعداد مجلد

یک

گزیده ای از مجموعه اشعار پابلو نرودا

 1

 آه! اى سرمدانه‌ى كاجستان

هياهاىِ موج به وقتِ بى‌خويشى

كهولتِ بازيگوشِ روشنى

دَنگِ ناقوسِ تَك

اى گرگ‌وميشِ خفته

گودِ چشمانِ كم‌سال‌ات

اى صدف نرمينه‌ى خاك

كه خاك

در تو

مى‌خواند آوازهايش را!

رودها در تو مى‌سرايند

روح من در آن

مغروق و رونده‌اى چُنان كه تو خواهى

به بسترى كه تو خواهى.

راهت را نشانه‌اى كن

بَر منطقة‌البروجِ يقين‌ات

بَر چله‌اى كه پيكانه‌هاى توفنده را

هذيان‌آلوده به پرواز آرَم

و بَر كمرگاه‌ام زنّارِ مه‌ات را

و خاموشى‌ات مدام

مدام

گام

به گام

نفس به نفس

پى مى‌گيرد

دقيقه‌هاى مرا كه شكارِ توام

در توست

در بسته‌ىِ آغوشى كه دو سنگ‌بازوى شفاف را ماننده است

بوسه‌هايم لنگر انداخته‌اند

آبگون و آبگينه

و

دلشوره‌ىِ نمناكم پيله‌گاه مى‌جويد

و

صداى رازگونِ توست كه عشق

رنگ مى‌زند و مى‌نشاند در غروبكِبازنواز و ميرنده‌ى خويش.

و چُنين در گودىِ دقايقِ اين كشت‌گاه

خوشه‌گان علف

سرافكن‌اند

به لوچه‌ى باد.[1]

 

 

 

 

 

 

 2

 آى زنبورَك سپيدِ عسل!

مََنگِ عسل

كه در روانِ من

به پروازى و

در آوازى

به حلق‌حلقه‌ىِ پيچانِ دودى

درپيچَنده،

ره نايافته‌ام من

حرفى بى‌پژواك

آنى كه هرچه بود وانهاد

وآن كه داشت، هرچه بود.

اى بازپَسين رَسَن.

بازپسين اضطرابم در ميخ‌كوبِ كرانه‌ات،

به غِژ[2]  و شيون است.

 

گُلِ سرخِ آخرينى

در پوكِ بيابانِ من

اى زنِ خاموش

چشمان گودت را بهم بگذار

كه آنجا

شب به آرامى تَرَنُمى كُند

اى تنديس

شرمينه عريان كُن

كه بر چشمانِ گودت بال بگشايد

شب.

اى ساعدِ تاره‌گُل، كمرگاهِ لاله عباسى

پستان‌هاى تو صدفچه‌هاى سپيد را مى‌مانند

و

بر كمرگاه‌ات پروانه‌هاى سايه به خواب نشسته در.

اى زنِ خاموش!

آنَك

قعرِ انزواىِ مكانى كه تَش[3]  نيستى در آن

 

باران است

و بادِ دريايى

مرغان پُر هياهوى را صيادى‌ست[4]

 

آب

پابرهنه گام مى‌زند

بر جاده‌ى نمناك.

بَر آن نهال مى‌مويد

برگچه

چون محتضرى بَر بَستر

زنبورِ سپيدى كه نيست ديگر

اما صداى او در من

به پژواك است، هنوز

كم‌آوا

نَرم‌نَرمَك

معنى كه :

«تو زنده‌اى به زمان»

 

 

 

[1] . زن در اين شعر نيز جدا از روزمره‌گى، هيئتى اساطيرى گرفته است و بريده از جديّتِروزمره‌گى تصويرى گشاده بر چارتاق طبيعت گسترده. لحن و آواىِ بخشِ بازپسينِ شعر،به رقصِ منحنى‌هاى ساقه‌ى گندم در باد مى‌ماند.

[2] . مراد شاعر طناب بزرگى است كه به لنگرگاه مى‌بندند براى ثابت ماندن كشتى‌ها. اينطناب‌ها صداى جيغ و فرياد خاصى دارند و شاعر آن را به صداى اضطراب تشبيه كرده است.

[3] . تَش به فتحه‌ى اول = تواش

[4] . بادِ دريايى شكارگرِ مرغانِ پُرهياهوست.

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “مجموعه اشعار پابلو نرودا”