فرقۀ ترامپ

استیون حسن

علی اصغر امدادی | حمیده قلی پور

شاید از نظر برخی نسبت دادن عنوان فرقه به ترامپ، هوادارانش و حتی اعضای دولتش عجیب و نادرست باشد. درست است که «فرقه ترامپ» با رفتار کلیشه ای مریدان مذهبی که ظاهر خاصی دارند و لباس هایی ویژه می پوشند تناسب ندارد، اما باید بدانیم که این فرقه ها استثنا هستند! اکثر افرادی که در فرقه های مخرب و ویرانگر نقش دارند همانند من و ش ما لباس می پوشند و کارهایشان عادی و متداول می نماید، حتی لزوما مذهبی نیستند؛ مثل فرقه های سیاسی، روان درمانی، بازرگانی و نیز شخصیتی همان گونه که در این کتاب هم مشاهده خواهیم کرد، این باورها نیستند که گروهها را در قالب فرقه توصیف و تعریف می کنند، بلکه روشی آنها را به فرقه تبدیل می کند که این گروهها فریبکارانه برای جذب، تلقین و سرانجام کنترل زندگی اعضایشان به کار می گیرند. شاید سخت باشد که از این جنبه به یک چهره منتخب یعنی رئیس جمهور ایالات متحده نگریسته شود، اما در این کتاب نشان داده می شود که چگونه نشانه های فرقه ای را در افراد و گروه های به ظاهر س اده و عادی اجتماعی تشخیص دهیم و در دام حقه هایشان گرفتار نشویم.

135,000 تومان

جزئیات کتاب

ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

استیون حسن, علی اصغر امدادی / حمیده قلی پور

نوبت چاپ

اول

تعداد صفحه

416

سال چاپ

1400

وزن

500

قطع

رقعی

جنس کاغذ

بالک (سبک)

کتاب فرقۀ ترامپ نوشتۀ استیون حسن ترجمۀ علی اصغر امدادی، حمیده قلی پور

گزیده ای از متن کتاب

مقدمه

من تنها یک آزادی را می‏شناسم و آن آزادی ذهن است.

آنتوان دو سنت اگزوپری

زمانی که دونالد ترامپ اعلام کرد در حال رقابت برای کسب کرسی ریاست‏جمهوری‏ ایالات متحده است، پذیرش آن جداً برای من دشوار بود. من هم مانند بسیاری از آمریکایی‏ها نتوانستم تصور کنم که یک ستارۀ تلویزیونی ــ مخصوصاً شخصی گستاخ و ستیزه‏گر ــ به‏زودی بتواند قدرتمندترین شخص روی کرۀ زمین شود. من و ترامپ، حدود یک کیلومتر جدا از همدیگر در «کوئینز»، «نیویورک» بزرگ، شدیم اما اندکی دربارۀ زندگی او می‏دانستم. روزی حدود 10 دقیقه قسمتی از سریال کارآموز را تماشا و کانال تلویزیون را عوض می‏کردم. از شدت حمایت ترامپ مخصوصاً از مسیحیان تبشیری شگفت‏زده شدم. او یک شخص بانفوذ در کازینو، جوان عیاش، بدنام و یک زن‏باره بود که با سه زن مختلف ازدواج و صاحب فرزند شده بود. او مرتب و آشکارا دروغ می‏گفت و وقتی بحث می‏کرد، با لجاجت دو برابر دروغ می‏گفت. او که برایش مهم بود انتخاب، شود چگونه توانست حمایت کافی مسیحیان محافظه‏کار را جلب کند؟

‏   زمانی که دیدم او یک به یک رقبای هم حزبی‏اش را در «[1]GOP» مورد هدف قرار داد، چاره‏ای نداشتم جز‏‏ اینکه او را جدی بگیرم. من سالیان زیادی را به مطالعه و بررسی تأثیر و نفوذ گذرانده‏ام، پیرامون‏‏ اینکه اصولاً مردم چه‏طور از شیوه‏های روان‏شناختی و اجتماعی، برای اهدافشان استفاده می‏کنند. برایم واضح و مبرهن شد که ترامپ از آن شیوه‏ها به‏طورِ مؤثر بهره‏برداری می‏کند. او به‏طورِ مسلم با قواعد سیاسی‏سنتی بازی نمی‏کرد. او یک استاد متقلب رسانه بود که رسانه‏هایی همچون فاکس‏نیوز را فرامی‏خواند تا از طریق آن‏ها، به مخالفانش اهانت کند، از کمالاتش لاف بزند و با رفتار سیرک‏گونه‏اش، توجه شبکه‏های سی‏ان‏ان و ام‏اس‏ان‏بی‏سی را به خود جلب کند و حدود دو میلیون دلار تبلیغات[2] رایگان کسب کند. او سخنرانی سرگرم‏کننده ــ البته اگر نگوییم هارت‏وپورت‏کننده ــ بود که از اصطلاحاتی ساده و تقریباً هیپنوتیزم‏کننده به کرات استفاده می‏کرد. او به مخالفانش القابی، اهانت‏آمیز اما جذاب می‏داد؛ مثلاً «هیلاری کج‏وکوله»، «تد دروغ‏گو»، «جب کم‏انرژی» و شعارهایی می‏داد که سرودهای پرشور صف‏آرایی‏هایش شد؛ «او را زندانی کنید»، «دیوار بسازید.»

‏   احساس می‏کردم که او را قبلاً دیده‏ام. برایم عجیب بود که ترامپ بسیاری از رفتارهایی را که از مرحوم «کوریان» رهبر فرقۀ سان میونگ مون[3] سر می‏زد، از خود به نمایش می‏گذاشت. سان میونگ مون آن کسی بود که من در اواسط دهۀ هفتاد همچون مسیح می‏پرستیدم. مون قول داده بود آمریکا را ــ در واقع کل جهان را ــ بزرگ و قدرتمند سازد. او قول داد «باغ عدن» را از نو بیافریند. جنگ، فقر و جرم وجود نداشته باشد و همگی همسان با یکدیگر در بهشت خداوند روی کرۀ زمین زندگی کنند. البته مون مسیح نبود و آغوشش بخشایشگر نبود.‏‏ این همان چیزی‏ست که بسیاری از سرکردگان، فرقه قول به انجام آن می‏دهند و از مردم می‏خواهند آن‏ها را باور کنند، اما در واقع هرگز قادر به انجام آن نیستند. آن‏ها با بهره‏برداری از مجموعه‏راهکارهای نفوذ که شبیه کتاب دستور رهبر فرقه، است‏‏ این کار را انجام می‏دهند.

‏   اکنون من باور دارم ــ و استدلال‏‏ این کتاب نیز است ــ که ترامپ به‏خاطر بهره‏برداری از همان کتاب نمایشی، این جایگاهی را که امروز مالک آن است، به دست آورده‏ است. جوّ اعتمادبه‏نفس مطلق ترامپ، بزرگنمایی او ــ «تنها من می‏توانم آن را درست کنم» ــ پاشیدن تخم ترس، پریشانی، نیازش به وفاداری مطلق، گرایشش به دروغ و خلق «حقایق» و «واقعیت»های جایگزین، گریزان بودنش از منتقدین و باورمندان قبلی‏اش و تحقیر آن‏ها، همان شیوه‏هایی است که از سوی مون و دیگر سرکردگان فرقه همچون؛ ال. ران هوبارد، دیوید کورش، لیندن لاروچ و جیم جونز به کار گرفته می‏شد. مون فکر می‏کرد که مردم‏سالاری آمریکایی اهریمنی است و به دنبال استقرار حکومت جهانی الهی به رهبری خودش بود. خانواده و منسوبین او کاملاً وفادار و مطیع بودند. آن‏ها قول دادند که هر آنچه به آنان گفته شود، انجام دهند. مثلاً همان‏گونه که در جلسات رهبر ارشدم دریافتم، اصلاح کردن قانون اساسی برای قانونی شدن اعدام آن‏هایی که به سیاست‏های مون وفادار نبودند، همان‏طور که ترامپ را زیر نظر داشتم، به‏خصوص زمانی که او شیفتگی‏اش را به رهبران طرفدار استبداد مانند: ولادیمیر پوتین[4]، اسیپ تاییپ اردوغان[5] و کیم جونگ اون[6]، آشکار می‏کند، نگران می‏شوم که او شاید همان آرزوها را داشته باشد. حداقل‏‏ اینکه شاید او تلاش کند که مردم‏سالاری آمریکایی را به سمت استبداد پیش ببرد. هنگامی که یک رهبر، نفوذ روانی خود را نسبت به پیروان خود و همچنین سایر سیاست‏مداران اعضای کنگره، کابینه و حتی دادگستری به دست آورد، می‏تواند کنترل و تعادل دموکراسی سالم را از بین ببرد.‏

زمانی که متوجه ارتباطات ترامپ و مون شدم، نتوانستم دست از دیدن آن‏ها بردارم. همکارانم که در مورد فرقه‏ها مطالعه کرده‏اند، به‏خصوص آن‏هایی که عضو سابق فرقه بودند، سال 2015 که وبلاگ‏نویسی در مورد ترامپ را شروع کردم، با ارزیابی من موافق بودند. یکی از مؤثرترین و خائنانه‏ترین شگردهای مون و بسیاری از سرکردگان فرقه، روشی است که از احساسات پیروانش سود بُرده و بهره‏برداری می‏کرد. او با‏‏ این ترفند شروع می‏کرد به اینکه؛ آن‏ها احساس کنند ویژه و خاص، هستند و بخشی از یک «گروه درونی» که مخالف گروه‏های «بیرونی»، خرافاتی، بی‏اعتقاد و خطرناک هستند. درحالی‏که سرکردگان فرقه، با بازی روی گرایش‏های قبیله‏ای انسان باستان، نوعی طرز فکر دوگانۀ «ما در برابر آن‏ها» را می‏پرورانند. ترامپ همیشه و به صورت تأثیرگذاری از‏‏ این نیرو استفاده می‏کند. او در خلال تظاهرات انتخاباتی‏اش، میان مخاطبان، اعضایی را که حس می‏کرد، با او دشمنی دارند، جدا کرد و پس زد و اغلب به هیاهو و هورای کرکنندۀ حامیانش می‏پرداخت. او نشان می‏داد چه کسی به‏عنوان «ما» قلمداد می‏شد و اینکه چه‏کارهایی باید دربارۀ «آن‏ها» انجام شود.

‏ترامپ مانند مون، دستور می‏دهد و حتی از مخاطبینش درخواست ازخود‏گذشتگی و ستایش می‏کند، البته تفاوت‏های گویایی نیز دیدم. بیش از 500 تجمع انتخاباتی ترامپ، بسیار طرح‏ریزی و برنامه‏ریزی‏شده و صحنه‏آرایی‏شده‏تر از گردهمایی‏های انبوه مون بود. موسیقی شورانگیز و وطن‏پرستانه، خبر از حضور او روی صحنه می‏داد؛ درحالی‏که حامیان پرشور او پشت سرش هورا می‏کشیدند.

‏گردهمایی‏ها و تجمعات انتخاباتی ترامپ به‏طور شگفت‏آوری صمیمی‏‏تر و طرفدارانه‏تر بود. بخشی از تأثیر و نفوذ ترامپ به‏خاطر روشی است که او با مخاطبینش سخن می‏گوید، آن‏ها را با گریزهای شخصی، جذب اعتمادبه‏نفس خویش می‏کند و بیان می‏کند که چگونه از سوی رسانه‏ها مورد سوءتفاهم و سوءاستفاده قرار می‏گیرد. علاوه بر‏‏ این، به هواخواهانش می‏گوید که چقدر برجسته و عالی‏اند که هواخواه او هستند و چقدر آن‏ها را دوست دارد و از‏‏ این طریق همدلی و پیمان آن‏ها را به دست می‏آورد.

‏مون همیشه خود را خاص می‏دید، که البته‏‏ این رفتار برای کسی که خود را ــ همان‏گونه که مشتاق بود بگوید ــ «ده برابر بزرگ‏تر و عظیم‏تر از عیسی مسیح می‏دانست، مناسب بود. اما دقیقاً زیر‏‏ این ظاهر و صورت، وای من ترامپ هستم، رگه‏ای مسیحایی وجود دارد. اگرچه او ممکن است در جمع درحالی‏که می‏گوید عقیده دارد مسیح است، ظاهر نشود، اما کاری هم بر‏ای نفی‏‏ این موضوع که میان پیروان مسیح محبوب و دوست‏داشتنی است و می‏گویند خدا او را انتخاب کرده تا رهبرشان باشد، انجام نمی‏دهد. بدون شک او‏‏ این حقیقت را پنهان نمی‏کند که تنها کسی است که عظمت و شکوه متصور گذشتۀ آمریکا را بازخواهد گرداند و آن را از‏‏ آیندۀ وحشتناک نجات خواهد داد. یکی از اولین اقدامات مبارزاتی ترامپ، ‏ایجاد تصویری از دیوار درخشان و عظیم در ذهن پیروان است.‏‏ این دیوار، یک قطعۀ مهم از تبلیغات ترامپ برای مجزا کردن و بالا بردن آمریکا از مابقی جهانِ خطرناک است. در واقع‏‏ این‏ ایده به‏وسیلۀ مشاوران سیاسی؛ زاجد استون[7] و سام نانبرگ[8] پیشنهاد شد که به دنبال ابزاری یادآور بودند تا پیام ترامپ را ادامه دهند.[9] ترامپ ابتدا‏‏ این ‏ایده را نپسندید، اما آن را در عرصۀ انتخاباتی آزمود و عموم مردم را منقلب کرد.[10]

معلوم شد که اینْ حرکتی بود که از نبوغ بازاریابی منشاء می‏گرفت.‏‏ این کار، نه‏تنها در مفهوم استعاری «ما» در برابر «آن‏ها» نقش‏ ایفا می‏کرد، بلکه به ترامپ اجازه می‏داد تا قاتلان و متجاوزان جنسی را که در مرز جنوبی گرد آمده‏اند، احضار کند.‏‏ این کار به او اجازه می‏دهد که کم‏کم ترس را در دل‏ها و اذهان پیروانش القا نماید. یعنی فراتر از قواعد معمول در صف‏آرایی‏ها و مبارزات انتخاباتی که به‏طورِ مستقیم از بازنواخت رهبر فرقه منشاء گرفته ‏است. تحریم مسلمانان که ترامپ تلاش کرد از ابتدای ریاست‏جمهوری‏اش انجام دهد، موضوعی متفاوت بود؛ زیرا بسیاری از مسیحیان از این می‏ترسیدند که اسلام قصد دارد بر جهان حکومت و شریعت‏اش را بر آمریکا تحمیل کند.

‏   ترامپ از تمام روش‏های فرقه نظیر دروغ، اهانت به مخالفان، القای ضعف‏هایش به دیگران، منحرف و پریشان کردن، ارایۀ حقایق جایگزین و عرضۀ نسخه‏هایی برای رقابت با حقایق، استفاده می‏کند تا پیروانش را گیج، از خود بی‏‏خود و سرانجام به‏زور، وادار کند. تکرار، باعث می‏شود که باورها در ناخودآگاه برنامه‏ریزی شوند، اما سوداگری ترس، در بالای‏‏ این فهرست قرار دارد. به لحاظ تجربه‏ای که دارم، تلقین ترس ــ ایجاد افکار ترسناک برای ارتقا و تحمیل مجموعۀ مطلوبی از باورها یا رفتارها در پیروان ــ یکی از قدرتمندترین و جهانی‏ترین تکنیک‏ها در انبار مهمات سرکردۀ فرقه است. به‏‏ این علت است که ترامپ زمان زیادی را صرف توئیت کردن می‏کند تا تصویری وحشتناک از مهاجرین ــ مکزیکی، مسلمانان و کاروان مهاجران ــ ترسیم کند. هرچه فکر و تصویر نقش بسته‏شده در اذهان مردم واضح‏تر باشد، ماندگاری‏اش بیشتر خواهد بود و کمتر در معرض فکر منطقی و انتقادی قرار می‏گیرد. در جهان ترامپ، دشمنان دیگری هم وجود دارند ــ طرفداران جهانی‏سازی، دموکرات‏های رادیکال جناح چپ، جامعه‏گرایان، هنرپیشگان‏ هالیوود و رسانه‏های آزادی‏خواه ــ که همگی می‏خواهند آمریکا را ویران کنند. القای ترس از تهدیدات واقعی یا خیالی، حس پویایی و عاملیتْ مردم را از بین می‏برد و باعث می‏شود که آن‏ها در معرض شخصیتی مقتدر و مطمئن قرار گیرند که قول می‏دهد وضعیت آن‏ها را ایمن نگه دارد و می‏تواند آن‏ها را مطیع و تسلیم خود سازد.

‏ترس است که فلسفه، شخصیت و ریاست‏جمهوری ترامپ را مشخص و متمایز می‏سازد. طبق نظر «باب وودوارد[11]» در کتابش با عنوان ترس، «ترس»، تعریف ترامپ از قدرت است، در‏‏ این کتاب، وود وارد، گزارش می‏کند که ترامپ به او گفته: «قدرت واقعی ترس است، یعنی واژه‏ای که من حتی نمی‏خواهم آن را استفاده کنم.» مانند سرکردگان فرقه و دیکتاتورهای سراسر تاریخ ترامپ، ترس و نیازهای مردم را پی می‏برد و آن‏ها را تقویت می‏کند و همانند سرکردگان مستبد، ممکن است مشکلاتی را خلق کند که وجود ندارند و بعد بگوید «به من اعتماد کنید» یا «من را باور داشته باشید» و قول دهد که فقط او می‏تواند اوضاع را سروسامان ببخشد.

‏با تصور شرایط صحیح، افراد عاقل، منطقی و سازگار را می‏توان مورد بررسی قرار داد که ظالم‏ترین سرکردگان و مقاصد آن‏ها را مورد توجه قرار دهند و در نهایت آن‏ها را باور داشته باشند. یک شیوه برای دیوانگی وجود دارد. رهبران فرقه ممکن است نگاه و رفتاری متفاوت داشته باشند، اما حتی دیوانه‏ترین و ناآرام‏ترین آن‏ها هم از یک الگوی مشابه پیروی می‏کنند. درحالی‏که آن‏ها معمولاً هیچ‏گونه آموزش دانشگاهی نداشته‏اند، استاد روان‏شناسی انسان و خصوصاً روان‏شناسی اجتماعی هستند. آن‏ها درک می‏کنند که انسان‏ها موجوداتی اجتماعی‏اند که می‏توانند از رهبران و افراد قدرتمند گروهشان پیروی کنند. آن‏ها می‏دانند که با اطلاعات غلط و دروغ، می‏توانند مردم را گیج کنند و سپس با ادعای‏‏ اینکه آن‏ها آنچه را در مرحلهٔ اول گفتند، هرگز نگفته‏اند، شک و تردید را می‏پراکنند. مردم دوست دارند که فکر کنند منطقی و ‏کنترل‏شده هستند، اما درس‏های تاریخ و روان‏شناسی اجتماعی، به دفعات نشان می‏دهد که‏‏ این‏گونه نیست. ما روزمان را طبق معمول شروع می‏کنیم و مثل همیشه هم زندگی می‏کنیم و از الگوهای ذهنی ناخودآگاه استفاده می‏کنیم. زمانی که سرکردگان فرقۀ ظریف و آشکار‏‏ این الگوها را به کار می‏برند ما ترغیب می‏شویم، باور می‏کنیم و کارهایی انجام می‏دهیم که ممکن است ضمن آن‏ها، هرگز چنین تأثیر روان‏شناختی نظام‏مندی در نظر نگرفته باشیم.

‏ ‏ در نهایت، قصد آن‏ها‏‏ این است که افراد را متکی و مطیع کنند. پیش از جهان مجهز به تلفن‏های هوشمند و‏‏ اینترنت، سرکردگان فرقه، اعضا را به لحاظ فیزیکی از هم جدا می‏کردند تا بر همهٔ جنبه‏های زندگیشان اعم از رفتار، اطلاعات، افکار، احساسات، کنترل داشته باشند، آنچه من آن را الگوی «بایت» تلقین می‏نامم. اما برای تلقین همیشه مجزاسازی فیزیکی لازم نیست. از راه‏های ارتباطی مثل رسانه‏ها و‏‏ اینترنت و تلفن‏های هوشمندشان مردم می‏توانند در خانه‏های خودشان، تعالیم مذهبی یا حزبی را بیاموزند و حتی نیروی تازه بگیرند. برخی از سرکردگان فرقه از جمله دلالان محبت و قاچاقچی‏های انسان، از تلفن‏های هوشمند و فن‏آوری دیجیتال بر‏ای نظارت و کنترل پیروانشان استفاده می‏کنند.

[1]. Grand Old Party؛ حزب جمهوری‏خواه. ـ م

[2]. نیکلاس کانسفر و کارن یوریش، «2 میلیارد دلار ارزش رسانه‏های آزاد برای دونالد ترامپ»، نیویورک تایمز، 15 مارس 2016،

https://www.nytimes.com/2016/03/16/upshot/measuring-donald-trumps-mammoth-advantage-in-free-media.html.

[3]. Sun Myung Moon

[4]. Vladimir Putin

[5]. Recip Tayyip Erdogan

[6]. Kim Jong-un

[7]. Roger Stone

[8]. Sam Nunberg

[9]. «مردی که به دیوار فکر کرد می‌گوید ترامپ برای تأمین بودجه باید دولت را ببندد»، بلومبرگ دات کام، 14 آوریل 2019. ـ م

https://www.bloomberg.com/news/articles/2018-12-20/the-guy-who-thought-up-the-wall-says-trump-should-shut-government-to-fund-it.

[10]. استوارت اندرسون، «ایده‏ دیوار دونالد ترامپ از کجا شکل گرفت»، فوبرس؛ 10 ژانویه 2019.

https://www.forbes.com/sites/stuartanderson/2019/01/04/where-the-idea-for-donald-trumps-wall-came-from/#16fe3ebe4415.

[11]. Bob Woodward

موسسه انتشارات نگاه

کتاب فرقۀ ترامپ نوشتۀ استیون حسن ترجمۀ علی اصغر امدادی، حمیده قلی پور

کتاب فرقۀ ترامپ نوشتۀ استیون حسن ترجمۀ علی اصغر امدادی، حمیده قلی پور

موسسه انتشارات نگاه

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “فرقۀ ترامپ”