کتاب «شاه لیر» نوشته ویلیام شکسپیر نرجمه ابوالحسن تهامی
در ابتدای کتاب شاه لیر میخوانیم:
شکسپیر در پنجاه و دو سال زندگی پرثمرش ( ۱۵۶۴ تا ۱۶۱۶) نزدیک به پنجاه اثر از خود به یادگار گذاشته است [1] که شاه لیر تاج درخشان همهی آنهاست. شاه لیر از طولانیترین بازیهای اوست، دارای دو خط داستانیست، کسان این بازی از هزارههای پیش با جادوی شعر و نثر و قدرت هنری او احضار شدهاند و در لابهلای حروف اثرش زنده و حاضر مینمایند.
شاه لیر و سرگذشتاش به مردم باستانی کلت[2] و به افسانههای غبارگرفته و رازآلودشان تعلق دارد، به مردمی که به روزگاران پیش از قدرت گرفتن رومیان در سرزمینهای اروپای میانه و غربی مانند گل و اسپانیا و بریتانیا میزیستند و قوم غالب بودند. شاید آرزوهای آن مردم چنین داستانی را شکل داده باشد تا ستمگران و دسیسهپردازان را در خواب و خیال خود به مجازات برسانند.
در این افسانه، از رهگذر هنر شکسپیر، با چندی از خُرافهها و باورهای مردمی از اعصار عتیق نیزآشنا میشویم؛ درمییابیم که آن مردم جهان را چهگونه میشناختند، باورشان به سرنوشت و تأثیر کواکب در زندگی روزانه چهگونه بود، داوری و کیفردادن ایزدان آسمان به گناهکاران را چهگونه میپنداشتند، چه مفهومی از بهشت و دوزخ و پایان جهان داشتند.
شکسپیر این داستان را در پنج پردهی طولانی نوشته است. زمان داستان را یکسره به دوران بتپرستی بریتانیا نبرده، فضا رنگوبوی مسیحی دارد، در آن از آب مقدس و حضرت مریم و آموزههای عیسا و نخوردن ماهی در روزهای جمعه، وتفنگ و عینک نام برده میشود که همه به دوران مسیحیت تعلق دارد، اما اشخاص داستان از خدایان هنگام بتپرستی نام میبرند و به آنها قسم میخورند و پیمان میبندند و نیکبختیها و درماندگیهایشان را به خواست و تصمیم آنها نسبت میدهند.
پردهی یکم، که آغاز ماجراست، به پایان داستانی پرغوغا میماند. شاه بهمحض ورود به بارگاه میغُرّد و میخروشد، نفرین میکند، به تبعید میفرستد؛ و در همین خروش و خشم است که کسان بازی معرفی میشوند.
خط داستانی دوم در خانهی گلاستر کشیده میشود. گلاستر از سوی شاه بر گوشهیی از کشورـــ گلاسترشایر ـــ فرمان میراند و برای خود شاهی کوچک است. او و دو پسرش، ادگار و ادموند، نیز در همین پردهی نخست شناسانده میشوند و از آن پس داستان در دو خط سیر موازی با تحرک و نواختی سریع به سوی تراژدی و فاجعه به پیش میرود. شاه از اورنگ اقتدارش فرو میافتد، زبون و خوار میشود و در توفانی سهمگین که در پیرامون و درون او میخروشد مشاعرش را از دست میدهد.
شکسپیر در این بازی دنیایی را نقاشی میکند که ترحم در آن واژهیی بیمعناست. آدمیان در این دنیا بازیچههای سرنوشتاند و در برابر قدرتهای عظیم طبیعت همچون مگساناند در دست کودکان و با همۀ قدرت و شکوهی که برای خود تصور میکنند، جز اسیران و بازیچههای تقدیر نیستند.
[1] . فهرست آثار او را در بخش شناخت شکسپیر ببینید.
[2]. Celt.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.