روس ها در ایران

رودی متی / النا آندری یوا

دکتر محسن عسکری جهقی

بی اعتمادی به غرب یکی از مؤلفه های بارز ژنتیک سیاسی روس هاست؛ گویی حقارتی تاریخی بر شانه های این مردمان در مواجهه با غرب سنگینی می کند؛ از این رو می کوشند آن احساس حقارت را با نگاهی برتری جویانه در مواجهه با همسایگان آسیایی و شرقی جبران کنند. روس ها در مواجهه با اروپاییان خود را اروپایی نمی پندارند، اما در مواجهه با کشورهای شرقی و آسیایی از موضعی بالا به پایین رفتار می کنند. از این رو، ملی گرایی روسی در نوع خود کم نظیر است، زیرا روسها نه خود را غربی میدانند و نه شرقی می پندارند؛ آنها روس اند. این امر شناخت روسیه را برای ما دشوار می کند. این کتاب در مطالعهای موشکافانه نقش دولت، سیاستمداران، بازرگانان، شخصیت های متنفذ، نظامیان، مهندسان و معماران روس را در ایران واکاوی کرده و می کوشد نور بیشتری بر همسایه شمالی بتاباند و شناخت و دانش انسان ایرانی را از روسیه ارتقا بخشد.

175,000 تومان

جزئیات کتاب

ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

النا آندری یوا, رودی متی, محسن عسکری جهقی

نوبت چاپ

دوم

شابک

5-123-267- 622-978

تعداد صفحه

512

سال چاپ

1401

قطع

رقعی

جنس کاغذ

بالک (سبک)

نوع جلد

سخت

کتاب «روس ها در ایران : دیپلماسی و قدرت در عصر قاجار و پس از آن» به کوشش رودی متی و النا آندری یوا ترجمۀ دکتر محسن عسکری جهقی

گزیده ای از متن کتاب

مقدمه
رودی متی

این مجلد با این فرض به رشتۀ تحریر درآمد که در‌هم‌تنیدگی تاریخی روسیه در ایران به همان اندازه که فراگیر است، کمتر مطالعه شده و اغلب با کژفهمی همراه بوده است.

ایرانیان که ذاتاً روحیه‌ای ضد‌استعماری دارند، طی دو قرن گذشته همواره تصویری تماماً منفی، اهریمنی و مخرب از دخالت بریتانیا در امور داخلی کشورشان در ذهن ترسیم کرده‌اند. بااین‌حال آنها کمتر از این واقعیت آگاهی دارند که طی قرن نوزدهم و بخش عمده‌ای از قرن بیستم روس‌ها در ایران، خاصه در مناطق شمالی کشور، حضوری مستقیم‌تر، گسترده‌تر و مؤثرتری نسبت به بریتانیایی‌ها داشتند. درواقع آنها از شنیدن این واقعیت بهت‌زده می‌شوند و حتی میلی به پذیرش این مهم ندارند که از برخی جهات حضور بریتانیا، موضوع توازن قوا و حمایت‌های آن کشور از دولت مرکزی ایران مانع نقش‌آفرینی بیشتر و تندرو‌تر روسیه در امور داخلی ایران می‌شد.

بی‌شک نقش روسیه در تاریخ ایران از ابتدای قرن نوزدهم به بعد بر کسی پوشیده نیست؛ بااین‌حال نقش‌آفرینی روسیه، به‌ویژه در دورانی که به جنگ جهانی اول منتهی شد، تقلیل‌گرایانه و کلیشه‌وار روایت شده و از همان دریچۀ مألوف و نام‌آشنای «بازی بزرگ» به آن پرداخته شده که در آن ایران کشوری حائل و نیمه‌مستعمره میان دو قدرت بزرگ بریتانیا و روسیه گرفتار آمده و قربانی سیاست زور و قدرت‌طلبی آنهاست. روایتی که بسیاری از ایرانیان آن را می‌پسندند و خود را بیش از آنکه عنصری فعال و مشارکت‌جو در تعیین سرنوشت خود ببینند، قربانی بازی قدرت‌های بزرگ‌تر می‌دانند. گاه‌شماری این کلان‌روایت در متن تحولات مرکزپیرامون با شعله‌ور شدن دو جنگ آغاز می‌شود که ابتدای قرن نوزدهم میان دو کشور برافروخته شد و در پی آن دو عهدنامۀ ننگین و تحقیرآمیز بر ایران که بازندۀ هر دو جنگ بود تحمیل شد و با توطئه‌های روس‌ها در سطح کلان ادامه یافت و ایرانیان طی این ایام می‌کوشیدند با به جان هم انداختن روسیه و بریتانیا راه خود را بگشایند و در نهایت نیز سال 1908 به مخالفت روسیه با نظام پارلمانی در ایران ختم شد. تزارهای روس از الکساندر اول تا نیکلاس دوم، ژنرال‌های روس که در کشور خود بلند‌آوازه و در ایران بدنام هستند، به‌ویژه چهره‌هایی چون آلکسی پتروویچ یرمولوف[1]، ایوان فدروویچ پاسکوویچ[2]، و شاعر و دیپلمات مشهور، الکساندر سرگوویچ گریبایدوف[3]، که سرنوشت غمبار او سال 1829 در تهران رقم خورد، بازیگران روسی این روایت‌اند. ولیعهد عباس‌میرزا اولین اصلاح‌‌گر رسمی ایران در عهد قاجار، فتحعلی شاه، ناصرالدین شاه و میرزا‌تقی‌خان فراهانی که به امیرکبیر مشهور است نیز بازیگران ایرانی این روایت‌اند. جنگ و دیپلماسی با بسامد بالا موضوعات عمده و تحلیل‌های تغییرناپذیر این دوران است.

هدف اصلی این کتاب آن است تا از رهگذر بررسی تعاملات گسترده‌ میان ایرانیان و روس‌ها از ابتدای عهد قاجار تا اواسط قرن بیستم این روایت را فربه‌تر سازد و پیچیدگی‌های آن را آشکار کند. نویسندگان مقالات این مجلد نفوذ روسیه در ایران میان سال‌های 1800 تا 1950 را نه‌فقط روایتی از دخالت‌های بی‌امان و یک‌جانبۀ سلطۀ روس بر ایران نمی‌دانند، بلکه آن را در قالب فرایندی تعاملی و پیچیده بررسی کرده‌اند، روایتی که بیشتر ناظر بر تعاملات غیرمستقیم و درعین‌حال تعهدات سازنده هم هست. مقالات آنها در پی گشودن دریچه‌های جدیدی بر قدرت و نفوذی است که در ایران آن روزگاران اعمال می‌شد، نفوذ و قدرتی که فقط از رهگذر نمایندگان رسمی دولت روسیه اعمال نمی‌شد، بلکه شهروندان روس، بازیگران دولتی و غیردولتی که با استعدادها و ظرفیت‌های گوناگون در ایران حضور داشتند در آن نقش‌آفرینی می‌کردند. این مقالات از تمرکز بر سیاست‌گذاران دولتی، دیپلمات‌ها و نظامیان بلند‌پایه آغاز کرده، در ادامه اقدامات و نقش آنها را در کنار مقامات میان‌مرتبه، همچنین شهروندان عادی مطالعه می‌کند که در آشوب جنگ، انقلاب و اشغال گرفتار آمدند، به نمادی از تعاملات میان دو کشور ایران و روسیه تبدیل شدند و برخی به مهاجرت ابدی اقدام کردند و هویت تازه‌ای برگرفتند.

مقالات این مجموعه طوری گزینش شده‌اند که مواجهۀ دو کشور ایران و روسیه را در قالب یک پیوستار بلندمدت بررسی کند و آن را تا پس از سال 1908 پوشش دهد که روس‌ها پرخاشجویانه در امور داخلی ایران دخالت کردند و مجلس شورای ملی را به توپ بستند. هدف از این نحوۀ گزینش پیوند روابط روسیه با ایران در عصر تزار با نقش اتحاد جماهیر شوروی در مسائل سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی است. در نیل به این هدف به همان اندازه که تأمل در پیوستگی و تداوم این رویدادها اهمیت دارد، تدقیق و تفحص در گسست‌ها و شکاف‌ها نیز حائز اهمیت فراوان است.

هر یک از مقالات این مجلد با در نظر گرفتن فعالیت شهروندان روس، نظامیان، افسران اطلاعات، بانکداران، کارآفرینان و معماران فعال در ایران، وجهی از وجوه تعاملات میان ایران و روسیه را زیر ذره‌بین می‌گیرد. برخی مقالات با تمرکز بر یک فرد خاص، دیپلمات، مشاور یا یک عامل سیاسی و با بهره‌گیری از داده‌های زندگینامه‌ای افراد، همچون منشوری توانمند، روابط میان ایران و روسیه را تجزیه می‌کند و در برابر دیدگان خواننده می‌گذارد. برخی دیگر از مقالات روشی ساختاری دارند و یک بُعد از ابعاد نظامی، اقتصادی و درهم‌تنیدگی‌های فرهنگی میان دو کشور را بررسی می‌کنند. این مقالات با بهره‌گیری از منابع آرشیوی و کتابخانه‌ای ایرانی و روسی و با استناد به انبوهی از مستندات به‌دست‌آمده تابلوی نقاشی بسیار رنگینی از نقش چندگانه و کثیرالاوجوه روس‌ها در تاریخ ایران مدرن را ترسیم می‌کند.

مقالات این مجموعه هرچند از منظر گاه‌شماری زمان‌مند روایت می‌شوند، در ارائۀ مطالب روش تحلیل محتوای کیفی و مضمونی دارند.

فصل اول وقایع و رویدادهای قرن نوزدهم را بررسی می‌کند، دورانی که رویارویی و برهم‌کنش نظامی و سیاسی میان دو کشور فزونی گرفت و تنش‌آلود شد و شرایط سلطۀ روسیه و تسلیم ایران پس از شکست‌های نظامی را فراهم آورد. همچنین، ویژگی‌های مرزی و ادعای سرزمینی در گستره مرزهای نفوذپذیر میان دو کشور یکی دیگر از علل بروز این شرایط بود. مقالات فصل اول درکل این‌طور نتیجه‌گیری می‌کنند که دخالت و در‌هم‌پیچیدگی روسیه در ایران پیش و پس از انقلاب بلشویکی امری پیچیده و هزاررنگ است؛ طوری‌که ممکن نیست بتوان آن را به الفاظی چون ددمنشانه، ظالمانه یا سلطه‌جویانه تقلیل داد. حقیقت آن است که نویسندگان گوناگون باور دارند روسیه زیرکانه و حسابگرانه سلطه و نفوذ خود را بر ایران گسترش داد. این سیاست بر مبنای اصول تنگ‌نظرانه و متعصبانه شکل نگرفته بود. به هر روی، ایران مهم‌ترین همسایۀ روسیه در جنوب این کشور بوده و هست و اتخاذ سیاست‌های توسعه‌طلبانۀ روس‌ها حتی پس از استقرار اتحاد جماهیر شوروی بیش از آنکه صبغۀ ایدئولوژیک داشته باشد، ماهیتی عملگرایانه و واقع‌بینانه داشته است.

موریل آتکین[4] نویسندۀ اولین مقالۀ این فصل و درواقع این کتاب است و ریشۀ روابط روسیه و ایران را از اواخر قرن 18 و اوایل قرن 19 بررسی کرده. او در این مقاله می‌گوید برای روسیۀ این دوران، زمانۀ ناخوشایندی بود تا نفوذ خود را بر سرزمین‌هایی فراتر از جنوب قفقاز بسط دهد. به‌هرحال، سیاست خارجی روسیه در آن ایام مسائل بزرگ‌تر و نگران‌کننده‌تری در سایر مناطق جهان داشت؛ جنگ‌های پی‌درپی روسیه با رقیب دیرینه، یعنی امپراتوری عثمانی، مسائل تقسیم لهستان، انقلاب فرانسه و جنگ‌های ناپلئونی ازجملۀ این مسائل بود. جانشینان پتر کبیر از دهه‌ها پیش‌تر سیاست‌های جاه‌طلبانه او را برای اشغال سرزمین‌های جنوبی دریای کاسپین و مناطق جنوب قفقاز رها کرده بودند. روسیه در آن ایام با دولت تازه‌بسامان‌ قاجار مرز مشترکی نداشت، همچنین نیروی دریایی ضعیف روسیه در دریای کاسپین و تسلط نداشتن بر بسیاری از سرزمین‌های جنوبی دسترسی به ممالک محروسه ایران را برای روسیه دشوار کرده بود. به‌رغم تمام این تحولات، روسیه مدعی پادشاهی گرجستان شرقی و چندین ‌شاهزاده‌نشین جنوب قفقاز بود. چشم‌دوزی به این مناطق در نهایت به شعله‌ور شدن دو جنگ میان روسیه و پادشاهان تازه به قدرت رسیدۀ قاجار منجر شد، زیرا قاجارها نیز مدعی آن سرزمین‌ها بودند و آن را از آنِ خود می‌دانستند. آتکین در این مقاله تشریح می‌کند که شکست قاجارها در هر دو جنگ سبب شد تا الگویی از مناسبات سیاسی و تجاری میان روس و ایران پایه‌ریزی شود که تا پایان دوران روسیۀ تزاری پابرجا بود و قوام یافت. روسیه به‌دلایل گوناگونی مبادرت به چنین اقدامی کرد. این کشور تمایل داشت در جایگاه یک قدرت برتر منطقه‌ای به رسمیت شناخته شود. همچنین امیدوار بود با تصاحب برخی مناطق موردمناقشه بتواند از این سرزمین‌ها در مقابله با سایر دشمنان در جبهه‌های دیگر استفاده کند. بنابراین روسیه تمایل داشت فارغ از مشکلاتی که با آن دست‌به‌گریبان بود و جدای از جاه‌طلبی‌های شخصی و شیوۀ‌ عملکرد افسرانی که در میدان حضور داشتند سیاستی منسجم داشته باشد تا در زمان لازم، براساس همان سیاست، اقدام کند.

سولی ‌شاهوار و امیل آبراموف[5] در مقالۀ بعدی مناقشات و درگیری‌های ایران و روس برای تسلط بر قفقاز را در سال‌های پایانی قرن 18 و اوایل قرن 19 بررسی کرده‌اند. این دو محقق در قالب موردپژوهی عمیقی شرایط تالش یا لنکران را بین سال‌های 1747 تا 1826 واکاوی کرده‌اند. تالش و لنکران دو خان‌نشینی بودند که جنوب‌غربی کاسپین را در آغوش داشتند. آنها با مطالعۀ منابع دست ‌اول روسی و مراجعه به رویدادنامه‌های فارسی در مناسبات و تحرکات سیاسی حاکمان این دو خان‌نشین مداقه کردند، خاصه بازی‌های سیاسی میرمصطفی‌خان (1786_1814) را تبیین کرده‌اند. میرمصطفی‌خان می‌کوشید سلطۀ حداکثری خود را در سرزمین‌های مرزی حاکم کند که آماج تجاوزات و یورش‌ قاجار‌ها، روس‌ها و حتی قدرت‌های فرامرزی‌تر نظیر فرانسۀ ناپلئونی بود.

سال‌های ابتدایی قرن نوزدهم روابط ایران و روسیه زیر سایۀ سنگین شخصیت الکساندر سرگیویچ گریبایدوف، شاعر و دیپلمات افسانه‌ای روس قرار گرفت که سرنوشت غمبار وی سال 1829 در تهران رقم خود و به دست اهالی تهران کشته شد. نام گریبایدوف در وطن خویش بیشتر با عنوان شاعری بلندآوازه سر زبان‌هاست تا دیپلمات روس؛ این در حالی است که مردمان ایران وی را نماد ظلم و ستم روس بر ایران می‌دانند. فیروزه ملویل نگاه منفی تغییرناپذیر ایرانیان به گریبایدوف را در مقالۀ خود بررسی کرده، اما از آن مهم‌تر با استناد به مطالب و اسناد بایگانی جدید و مطالعات تازه‌چاپ روس نور جدیدی بر این واقعه افکنده و روایت روسیه را از این رویداد بر آن افزوده است. وی در این مقاله به‌جای آنکه مأموریت گریبایدوف را مستقل و مجزا مطالعه کند، آن را در سایۀ اقدامات و توطئه‌چینی‌های سایر نمایندگان قدرت‌های سیاسی که هم‌زمان با وی در تهران بودند بررسی کرده است. وی در این مقاله توضیح می‌دهد که گریبایدوف در تبانی با جان مک‌دونالد[6]، نمایندۀ بریتانیا در ایران علیه دیگر رقبای مک‌دونالد، یعنی هنری ویلاک[7] و دکتر جان مک‌نیل[8]، همکاری می‌کرده است.

سال‌های میانی قرن نوزدهم روس‌های بسیاری از روسیه فرار می‌کردند و به ایران پناه می‌آوردند. النا آندریوا[9] در مقالۀ خود این رویداد را بررسی کرده است. وی با بررسی اسناد و مدارک روسی، همچنین مطالعۀ سرگذشت برخی فراریان خاص کوشیده واکنش دولت روسیه را به حضور روس‌هایی که به ایران می‌گریختند و در این کشور خدمت می‌کردند بررسی کند. سربازان و نظامیان روس که از ارتش فرار می‌کردند و به ایران پناه می‌آوردند با استقبال گرم و مهمان‌نوازانۀ مقامات ایرانی مواجه می‌شدند. این قضیه چنان بلوایی در حلقۀ نظامیان و دیپلمات‌های روسی برپا کرد که امپراتور نیکولاس اول ناچار شد خود شخصاً در این مسئله ورود کند. نویسنده در این مقاله تأکید دارد واکنش پرخاشگرانه‌ و نامتناسب روسیه به این پدیده و فشار کمرشکنی که دولت روسیه بر دولت قاجار وارد آورد تا تمام فراریان را دستگیر و به روسیه عودت دهد یکی دیگر از علائم وضعیت ناپایدار و ناامن روسیه است که می‌کوشد با رفتار ستمگرانه علیه ایران و شرق ناکامی‌ها و شکست‌های خود را برابر سایر قدرت‌های غربی بپوشاند و جبران مافات کند تا از این رهگذر ثابت کند با سایر قدرت‌های اروپای غربی هم‌تراز است.

موضوع دخالت‌ها و نفوذ روسیه در ایران در فصل دوم بیشتر واکاویده می‌شود و این مهم در سلسله‌مقالات ارائه‌شده تا ابتدای قرن بیستم خاصه تا آغاز جنگ جهانی اول بررسی خواهد شد. سه مقالۀ ابتدایی فصل دوم نقش حیاتی و سرنوشت‌ساز قفقاز را به‌عنوان زایشگاه اندیشه و سکوی پرتاب بسیاری از اقدامات میان امپراتوری‌های همجوار بررسی می‌کند. سایر مقالات این فصل نیز به تجاوزات سیاسی، نظامی و تجاری روسیه در ایران می‌پردازد.

هوری بربریان به ما نشان می‌دهد چگونه قفقازِ تحت حاکمیت روس، قفقازی که از دیرباز چهارراه امپراتوری‌های همجوار، کالاها، مال‌التجاره و افکار مردمان بود به‌یک‌باره زایشگاه اندیشه‌های انقلابی شد که در طلیعۀ قرن بیستم جوانه زد و بین سال‌های 1905 تا 1909 جانشینی‌های متعددی را یکی پس از دیگری در ایران و روسیه و عثمانی رقم زد. قفقاز کاملاً منحصربه‌فرد سرزمینی چند‌زبانه بود با فرهنگ‌ها و ادیان متعدد که از بسیاری جهات نیروی حاشیه‌ای امپراتوری‌های بزرگ به شمار می‌آمد. بااین‌حال این سرزمین خاصه در سال‌های پایانی قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم به جاذب و منتقل‌کنندۀ فرهنگی به زمین بازی و گاه میدان نبرد افکار و اندیشه‌های انقلابی سوسیالیستی و ملی‌گرایی تبدیل شد و این اندیشه‌ها به‌تدریج در ایران و آناتولی در خلافت عثمانی بسط یافت.

آیرینا پاولولا[10] ابعاد اقتصادی در‌هم‌تنیدگی روسیه و ایران را در آستانۀ ورود به قرن بیستم به ما نشان می‌دهد. این موضوع به همان اندازه که حائز اهمیت است، مغفول نیز مانده. او در این مقاله به نقش و کارکرد وام‌های اعطایی دولت روس به ایران در دهۀ 1890 می‌پردازد و برای این مهم روابط و مناسبات بانک استقراضی ایران و روس را حلاجی می‌کند که یکی از شعبات بانک دولتی روسیه در ایران بود. تأسیس این بانک فصل جدیدی از مناسبات را میان ایران و روس باز کرد. این بانک به ایران وعده داد تا در بخش‌های اقتصادی ازقبیل جاده‌سازی، احیای تجارت و بازرگانی، پایدار و بلندمدت سرمایه‌گذاری کند. نویسندۀ این مقاله به‌ویژه بر حمایت بانک استقراضی از تأسیس سینمای ویژۀ ‌شاه و نزدیکان وی پرده برمی‌دارد، آن را بهترین نمونه از نقش بانک برای تسهیل نفوذ فرهنگی و اقتصادی روسیه در ایران دوران قاجار برمی‌شمارد.

مقالۀ من بر امور سیاسی و نظامی متمرکز است و مجموعه‌‌رویدادها و حوادثی را بررسی می‌کند که در نقطۀ اوج خود روز 31  مارس 1912 (11 فروردین 1291) به ماجرای به توپ بسته شدن آستان قدس رضوی، بارگاه مقدس امام هشتم شیعیان به دست قوای روس در مشهد انجامید. مقالۀ مزبور آن رویداد را یک درگیری ساده میان قوای روس و ایرانیان نمی‌داند، بلکه آن را داستانی درازدامن از حضور و دخالت بیگانگان و توطئه‌چینی و تبانی آنها با یکدیگر می‌داند و در چارچوب تنش‌ میان نیروهای محلی و منطقه‌ای بررسی می‌کند. این مقاله ضمن نظم‌بخشی به خوانش‌های متنوع و نه متناقض این حادثه، می‌کوشد نیروهای مؤثر ورای کنش‌ها و واکنش‌ها را شناسایی کند و به اهداف و انگیزه‌هایی که به این حمله منجر شد پی ببرد. نقش دولتین روس و بریتانیا، نمایندگان سیاسی و محلی آنها، مقامات دولت قاجار و بسیاری از بازیگران سیاسی دولتی و غیردولتی محلی و منطقه‌ای در این مقاله بررسی می‌شود.

فصل سوم با تمرکز بیشتری به مسئلۀ تصویر‌سازی و بازنمایی ایران می‌پردازد که روس‌ها در سال‌های ابتدایی قرن بیستم از طریق جمع‌آوری اطلاعات در این زمینه کوشش بسیار کردند. موضوع مقالات این فصل نظامیان، مهندسان و دانشمندانی است که در گزارش‌ها، پژوهش‌ها و خاطرات روزانه‌شان راوی ایران بوده‌اند، جای‌جای آن را بررسی و نقشه‌برداری کرده‌اند، طوری‌که ایران برایشان مثل خانه آشناست و آن را برای کارفرمایان و رؤسای خود قابل‌فهم کرده‌اند.

اِن‌ کی تر ـ اوگانوف نامه‌های کنستانتین نیکولاویچ اسمیرنوف، نظامی شرق‌شناس روس، را مهم‌ترین منبع اطلاعات در خصوص شرایط سیاسی و نظامی ایران در آستانۀ جنگ جهانی اول دانسته و مطالعه کرده است. اسمیرنوف طی یک مأموریت رسمی هفت‌ساله بین سال‌های 1907 تا 1914 در دربار پادشاه قاجار در تهران حضور داشت و مسئولیت تربیت ولیعهد، احمد میرزای نوجوان (احمد ‌شاه) را برعهده داشت. مطالب نامه‌های دست‌نویس اسمیرنوف، ازجمله نامه‌های خصوصی که وی برای همسرش، زنیا کارلوونا اسمیرنوا نوشته و از شهرهای متعددی همچون قزوین، کرمانشاه، کِرِند و قصرشیرین برای وی ارسال کرده، آشکارا خواننده را محسوس و واقعی با حوادث و رویدادهای تاریخی آن دوره رو در رو می‌کند. نامه‌های اسمیرنوف جز غنابخشی به اطلاعات خواننده دربارۀ مسئولیت‌ها و نگرش سیاستمداران ایرانی، از نگاه ناظران روس، این فرصت را ایجاد می‌آورد تا در آستانۀ جنگ جهانی اول تصویر واضح‌تری از سیاستمداران، نظامیان و دیپلمات‌های روسی فعال در تهران داشته باشیم.

دنیس ولکوف نیز در مقالۀ خود به موضوع گردآوری اطلاعات پرداخته است. وی اهمیت و ابعاد سیاسی و نظامی مأموریت حرفه‌ای ولادیمیر مینورسکی را بررسی کرده است. مینورسکی در پی انقلاب بلشویکی در روسیه این کشور را به مقصد غرب ترک کرد و به‌دلیل آثار پژوهشی‌اش دربارۀ شناخت سال‌های آغازین برآمدن ایران مدرن مشهور است. ولکوف نقش برجستۀ مینورسکی در اقدامات کمیسیون چهارجانبۀ مرزی ایران، عثمانی، روسیه و بریتانیا را در آستانۀ جنگ جهانی اول بررسی می‌کند و آن را نمونۀ بارزی از نظریۀ دانش ـ قدرت فوکویی می‌داند و بر همکاری مؤثر میان اندیشمندان و دولتمردان انگشت می‌گذارد.

مینورسکی در مأموریت خود دیپلماسی را با امور نظامی در هم آمیخت و آن را با دانش عمیقی که از مناطق مرزی ایران، خاصه کردستان، داشت غنا بخشید. نیکولای مارکوف[11] شخصیت اصلی مطالعات لانا راوندی فدایی است. مارکوف شیفتگی خود به ایران را در مأموریت حرفه‌ای خود بازتاب داده. مارکوف زادۀ گرجستان بود که طی اقامتی کوتاه در تبریز شیفتۀ ایران شد و به بریگاد قزاق در ایران پیوست. وی در سال‌های آغازین روی کار آمدن رضا ‌شاه در تهران سکونت داشت و توانست هنر معماری خود را با موفقیت شکوفا کند. مارکوف بین سال‌های 1922 تا 1940 بسیاری از ابنیۀ نظامی و دولتی تهران را بنا کرد که البته هنوز هم در جنوب شهر تهران پابرجاست. وی همچنین طراحی و معماری چندین مسجد و ساختمان دیدنی را نیز بنا کر؛ ازجمله مدرسۀ دخترانۀ ژاندارک و دبیرستان البرز (شعبۀ پسرانۀ مدرسۀ ژاندارک). نویسنده در این مقاله رسالت حرفه‌ای مارکوف را تحلیل می‌کند و شرح می‌دهد که وی تا چه اندازه عاشقانه و نیز هنرمندانه معماری سنتی ایرانی را با معماری مدرن روز تلفیق کرده، طوری‌که پاسخگوی نیازهای زمانه باشد. نویسنده در این مقاله نشان می‌دهد مارکوف با معماری و ساخت کلیسای سنت‌نیکولاس در تهران درواقع همتای کلیسای «عید بشارت» در کرملین را ساخت که بلشویک‌ها سال 1932 آن را ویران کردند. نویسنده این‌طور استدلال می‌کند که چون مارکوف از طرفداران آتشین نظام سلطنتی تزار روس بود و در تبعید به سر می‌برد، ضمن خدمت در بریگاد قزاق در تهران، با بلشویک‌ها مبارزه می‌کرد و از همین جهت بود که کوشید در اقدامی نمادین کلیسایی را که دشمنانش در روسیه تخریب کرده بودند در تهران احیا کند.

فصل پنجم و پایانی به سال‌های پس از جنگ جهانی اول و استقرار اتحاد جماهیر شوروی می‌پردازد. این فصل با بررسی سال‌های 1920 تا 1950 زندگی تعدادی از مردمان روس را واکاوی می‌کند که به هر دلیل سرنوشت و موقعیت آنها در ایران رقم خورده بود و حتی برخی از آنان برای همیشه در ایران ماندند و زندگی جدیدی بنا کردند. دو مقالۀ این فصل سال‌های جنگ جهانی دوم را بررسی می‌کند که طی آن ایران به مدت چهار سال در اشغال مستقیم قوای روس بود. این بخش از تاریخ ایران به‌شدت در پژوهش‌ها مغفول مانده است.

ماری یوشیناری در مقالۀ خود می‌کوشد نشان دهد بسیاری از مقامات رسمی که در سال‌های آغازین استقرار اتحاد جماهیر شوروی به ایران آمدند از طبقات متوسط و حتی متوسط رو به پایینِ اطراف و اکناف شوروی و اغلب یهودی بودند. او در میان کسانی که به وزارت خارجۀ شوروی پیوستند و در سرزمین‌های دور از وطن مشغول خدمت شدند خصیصه‌ای را شناسایی می‌کند که آن را «غوطه‌وری مضاعف در شرق» می‌خواند. سازنده‌ترین سال‌های عمر آنها در محیطی سپری شد که دوستان و آشنایانشان با بیگانگانی که اغلب مسلمان بودند حشرونشر داشتند و فضا و محیط شرق برای آنان جذبه‌ای عمیق داشت و نیز به توسعه و پیشرفت باوری آتشین داشتند؛ آنها معتقد بودند قدرت دگرگون‌کنندۀ حکومتی علمی در کشوری مثل ایران بسیار شبیه به چیزی خواهد بود که آنها در دوران عقب‌ماندگی آبا و اجدادی خود تجربه کرده بودند.

مقالۀ بعدی نوشتۀ رووانا عبدالرزاق است که وی در این مقاله رابطۀ میان حزب توده و اتحاد جماهیر شوروی را بررسی کرده. جدای از آمال و آرزوهای آرمانی که این حزب برای ایران داشت، همواره به موجودیتی شهره بود که دست‌نشاندۀ شوروی است و مأموریت‌ها و وظایف محوله را انجام می‌دهد و همین ویژگی بهانه‌ای مناسبی به دست حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی ایران داد تا این حزب را سرکوب کنند. بازبینی و سنجش دوبارۀ این حزب و نزدیکی آشکار حزب توده با اتحاد جماهیر شوروی، خاصه در سال‌های آغازین فعالیت آن، تصویر پیچیده‌تری بازآفرینی می‌کند. نویسنده در این مقاله با بررسی اسناد موجود در بایگانی‌های روسیه مناسبات و روابط این حزب با شوروی را در دوران جنگ جهانی دوم بازبینی می‌کند و در نهایت این‌طور نتیجه می‌گیرد که حزب توده در میان متفقین نقش بسیار مهمی ایفا کرده است. فراموش نکنیم که این سال‌ها دورانی است که ایران در اشغال بریتانیا و روسیه است و حزب توده نیز درست در همین ایام پایه‌ریزی شد و سازنده‌ترین سال‌های این حزب نیز بود. اتحاد جماهیر شوروی نیز همانند بریتانیا زیرکانه و عملگرایانه مجدانه می‌کوشید با تبلیغات سیاسی و فرهنگی ذهن و دل ایرانیان را برباید. شوروی در روزهای آغازین اشغال ایران حزب توده را مأمور کرد شعارها و پیام‌های ضد فاشیستی را در جامعه رواج دهد. بااین‌حال هرچقدر جنگ جهانی دوم به پایان خود و پیروزی متفقین نزدیک‌تر می‌شد، اتحاد جماهیر شوروی به خودباوری بیشتری می‌رسید و به همین علت مشاهده می‌کرد حزب توده می‌تواند نفوذ سیاسی بیشتری در ایران داشته باشد.

نیکلای کوژانوف در مقالۀ پایانی این کتاب روایت دیگری از انگیزه‌های روسیه برای اشغال نیمۀ شمالی ایران در جنگ جهانی دوم ارائه می‌دهد. او در ابتدا تأکید می‌کند مهم‌ترین انگیزۀ دخالت شوروی و اشغال نیمۀ شمالی کشور در دوران جنگ جهانی دوم با روایت رسمی دولت ایران تفاوت دارد و شوروی به این دلیل که ایران «جاسوسان آلمانی» را از کشور اخراج نکرده بود، مبادرت به اشغال کشور نکرد. مهم‌ترین دغدغۀ بریتانیایی‌ها در آن مقطع حفاظت از منافع شرکت نفت ایران و انگلیس بود و شوروی نیز با تمام توان می‌کوشید برای ارسال تسلیحات و مایحتاج نظامی به جبهه‌های نبرد با آلمان از مسیر ایران راه مطمئن و ایمنی باز کند. بااین‌حال شوروی، برخلاف رقیب بریتانیایی خود، کوشید از مقابلۀ نظامی با همسایۀ جنوبی خود دوری کند. روزهای آغازین تابستان 1941 مسکو بارها دولت ایران را تحت فشار گذاشته بود تا به نیروهای متفقین اجازه دهد با استفاده از امکانات زیرساختی خود کمک‌های غذایی و نظامی امریکا را به اتحاد جماهیر شوروی کنند، اما به موفقیتی نسبی دست یافته بود. دولت ایران در نهایت با عبور کالاها و تسلیحات غیرکشنده موافقت کرده بود. اتحاد جماهیر شوروی به‌رغم آنکه دربارۀ انتقال سلاح و ادوات جنگی با پاسخ منفی ایران روبه‌رو شده بود، برای حمله و دخالت نظامی به این کشور تردید داشت. اما این شک و تردید در نهایت به یقین تبدیل شد، زیرا مخبران و جاسوسان شوروی به مقامات مسکو اطلاع دادند بریتانیا بدون اجازه و کمک شوروی قصد دارد یک‌جانبه به ایران حمله کند. شوروی از بیم آنکه مبادا رقیب دیرینه سلطۀ خود را بر تمام ایران مستولی کند، تصمیم گرفت مشترکاً با بریتانیا به ایران یورش آورد و کشور را اشغال کند.

[1]. Aleksey Petrovich Ermolov

[2]. Ivan Fedorovich Paskevich

[3]. Alexander Sergeevich Griboedov

[4]. Muriel Atkin

[5]. Soli Shahvar/Emil Abramoff

[6]. John McDonald

[7]. Henry Willock

[8]. Dr. John McNeil

[9]. Elena Andreeva

[10]. Irina Pavlola

[11]. Nikolai Markov

[12]. scientific government

 

 

موسسه انتشارات نگاه

کتاب «روس ها در ایران : دیپلماسی و قدرت در عصر قاجار و پس از آن» به کوشش رودی متی و النا آندری یوا ترجمۀ دکتر محسن عسکری جهقی

موسسه انتشارات نگاه

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “روس ها در ایران”