یورگن توروالد در کتاب «جراح دیوانه» روایتگر بخشهای جذابی از زندگی فردیناند زائربروخ جراح معروف آلمان دوران نازیست؛ پزشک متبحری که کمکم جنون خطرناکی بر تمام زندگیاش سایه افکند، طوری که در اتاق عمل حین انجام یکی از عملهای جراحی، مغز یکی از بیمارانش را تکهتکه کرد!
مقاله دوپارگی فروید مقالهای کوتاه اما بسیار کلیدی در فهم دیدگاه او و نقطه عزیمت بسیاری دیدگاههای پس از فروید بوده است. کتاب حاضر مشتمل بر مقاله اصلی و شرح های مختلفی است که از منظر مکاتب گوناگون روانکاوی در فرانسه، انگلیس و آمریکای لاتین بیان شده است. از رهگذر این تفاسیر، اهمیت مقاله و چشم اندازهای نظری و بالینی ما درباره روانکاوی و کاربست آن در جهان پیچیده امروز گسترش خواهد یافت.
در یککلام این کتاب به روانکاوی حافظ، و روانکاویهای خود حافظ در اشعارش، میپردازد. و باب نوی در حافظپژوهیِ عصر جدید گشودهاست. سالیان سال بود که کتابی دربارۀ اندیشه و هنر و در واقع شعر و شخصیت حافظ، به این ژرفی و حتی شگرفی نخوانده بودم. کتابی که گام به گام حلقههای تودرتوی شعر حافظ را میشکافد تا در ابتدای فصل پنجم، کلام را بدانجا میرساند که «زبانِ حافظی و حافظانه میشود بیان ناخودآگاه انسان».
تئاتر ابسورد تئاتری بیکرانه و بیمرز است و برخلاف نظر ارسطو در آن «تقلید از کنش بشری» و به ویژه تعیین حد و مرز این تقلید جایی ندارد. تئاتر ابسورد نه چون حد و منطق و کرانه، که چون کویر است. پشت هر تپۀ شنی کرانهای نو وجود دارد و تعداد بیشمار تپههای شنی یعنی همان بی کرانگی. «انتها»یی در کار نیست و هر کس که این کویر را طی میکند، مجبور است بیهدف و حتی بیجهت به پیش برود. تغییر معنا هیچ معنایی ندارد. تئاتر ابسورد مواجههای دوقطبی است. انسان در تئاتر ابسورد شیزوفرن است. عطش او برای درک جهان جز بیمعنایی چیزی به همراه ندارد. پس منطق وجودی و منطق زنده بودن او جز تکهپارگی نخواهد بود.
سعید محمدحسنی در کتاب موازنه به آسیبشناسی شکلها و بافتهای بزرگ شعر نوین فارسی پرداخته است. آسیب شناسی شکافهای بزرگ در بدنه شعر نوین فارسی و ریشهیابی اختلالات ساختاری آن، فارغ از انواع مسائل محتوایی، با تمرکز بر شکلها، بافتها و ریختشناسی شاکلههای مهم شعر نوین فارسی در سودای دست یافتن یا دست کم رفتن به سوی کلیتی هماهنگ و همگرا به نام «نظريه ادبی شعر نوین فارسی» است.
جستارهای گردآوریشده در این کتاب، شامل طیف متنوع اما پیوستهای از مطالعات فروید دربارۀ نِوروزها و بهطور عمده هیستری و نِوروز وسواس است که از رهگذرشان میتوان از تحولات صورتگرفته در رویکرد او نسبت به اختلالهای روانی، ریشهها و چگونگی پیدایش آنها، نحوۀ دستهبندی و شیوۀ درمانشان تصوری پیدا کرد. این نوشتهها هم حاصل تلاشهایی مداوم برای صورتبندی نظریِ یافتههای بالینی بر زمینی نوظهور و جدیدند و هم بخشی از مسیر کلی تاریخ روانکاوی را ترسیم میکنند.
نوشتههای بالینی فروید نشان میدهند که کشف قارۀ ناخودآگاه شبیه گذرکردن از دل جنگلی تاریک بوده که نیازمند میزان بالایی از صبر و حوصله، درک نقاط انسداد و کاستیهای نظری، شهامت جستوجوی مسیرهای تازه و ابداع مفاهیمی جدید برای پیریزی شالودههای این مسیرهاست. این تقلای دشوار و پرفرازونشیب قبل از هرچیز از بطن تجربهای مشخصاً مدرن شکل گرفته، تجربۀ مواجههای خاص میان بیمار و درمانگر که متضمن انبوهی از سردرگمیها، تجدید خاطرهها، طفرهرفتنها، مقاومتها و بیدارکردن دردهای خفته است، تجربهای که چشمی بینا و گوشی شنوا و حساس به کوچکترین جزئیات را میطلبد.