مجموعه اشعار حمید مصدق – پالتویی
حمید مصدق
مجموعه اشعار
مجموعه باران
شعر معاصر ایران، از مشروطیت تا امروز
مجموعه اشعار احمد شاملو – پالتویی
احمد شاملو
مجموعه اشعار
دفتر یکم: شعرها
مجموعه باران
شعر معاصر ایران، از مشروطیت تا امروز
مجموعه اشعار نیما یوشیج – پالتویی
نیما یوشیج
مجموعه اشعار
مجموعه باران
شعر معاصر ایران، از مشروطیت تا امروز
مجموعه اشعار سیاوش کسرایی – پالتویی
سیاوش کسرایی
مجموعه اشعار
مجموعه باران
شعر معاصر ایران، از مشروطیت تا امروز
مجموعه اشعار سیمین بهبهانی – پالتویی
سیمین بهبهانی
مجموعه اشعار
مجموعه باران
شعر معاصر ایران، از مشروطیت تا امروز
چشم هایش (پالتویی)
بزرگ علوی
چشمهایش، شاخص ترین اثر بزرگ علوی است. این کتاب روایت یکی از دوستداران نقاش معروفی به نام “ماکان” است که به دنبال راز مرگ مشکوک استاد در تبعید است. در خلال داستان آقای ناظم همان دوستدار استاد حدس می زند که راز مرگ استاد در یکی از تابلوهای ایشان که به خط خود استاد “چشمهایش” نامیده شده و در شخصیت مدل این اثر نهفته است. پس از آن سعی می کند با پیدا کردن زن به تصویر کشیده شده در تابلو به این راز دست پیدا کند و برای این کار ناظم مدرسه نقاشی ای می شود که آثار ماکان در آن به نمایش در آمده است. در ادامه با پیدا شدن فرنگیس پرده از راز مرگ ماکان برداشته می شود. بزرگ علوی در این رمان روش استعلام و استشهاد را به كار برده، روشی كه چند اثر دیگر او را نیز شكل داده است. این شیوه بیشتر در ادبیات پلیسی معمول است. یعنی كنار هم نهادن قطعات منفصل یك ماجرای از دست رفته و ایجاد یك طرح كلی از آن ماجرا به حدس و قرینه. بدین ترتیب یك واقعه گذشته به كمك بازماندههای آن نوسازی میشود. نثر منظم و سیال نویسنده در قیاس با معاصرانش بسی امروزی مینماید. این كتاب از آثار معدود فارسی است كه در مركز آن یك زن با تمام عواطف و ارتعاشات روانی و ذهنی قرار گرفته است.
استاد ماکان نقاش بزرگ که یک مبارز سیاسی علیه دیکتاتوری رضا شاه است در تبعید درمی گذرد. یکی از آثار باقیمانده از او، پردهای است بهنام «چشمهایش»، چشمهای زنی که گویا رازی را در خود پنهان کرده است. راوی داستان که ناظم مدرسه و نمایشگاه آثار استاد ماکان است، سخت کنجکاو است راز این چشمها را دریابد. بنا بر این سعی میکند زن در تصویر را بیابد و از ارتباط او با استاد ماکان بپرسد. پس از سالها ناظم زن مورد نظر را مییابد و در خانهٔ او با هم گفتوگو میکنند. زن به او میگوید که او دختری از خاندانی ثروتمند بوده است و به خاطر زیبایش توجه مردان بسیاری را جلب خود می کرده اما آنها برای او سرگرمیای بیش نبودند و تنها استاد ماکان بود که توجهی به زیبایی و جاذبهاش نداشته است. زن برای جلب توجه استاد با تشکیلات مخفی سیاسی زیر نظر استاد همکاری میکند اما استاد نه فداکاری او را جدی میگیرد و نه احساسات و عشق او را درمییابد. در آخر استاد توسط پلیس دستگیر میشود و زن به درخواست ازدواج رییس شهربانی که از خواستاران قدیمی او بودهاست به شرط نجات استاد از مرگ پاسخ مثبت میدهد. استاد به تبعید میرود و هرگز از فداکاری زن آگاه نمیشود. در تبعید پردهٔ چشمهایش را میکشد، چشمهایی که زنی مرموز اما هوسباز و خطر ناک را نمایان میکند. زن میداند که استاد هرگز او را نشناخته است و این چشمها از آن او نیست.
بانو با سگ ملوس و چند داستان ديگر – پالتویی
آنتوان چخوف
ترجمه عبدالحسين نوشين
کتاب بانو با سگ ملوس، اثر آنتوان چخوف، مجموعه ای از چند داستان کوتاه است، بدین قرار؛ «چاق و لاغر»، «آفتاب پرست»، «وانکا»، «شوخی»، «سرگذشت ملال انگیز»، «سبکسر»، «انگور فرنگی»، «ئیوینچ»، «جان دلم» و «بانو با سگ ملوس». داستان های این مجموعه بین سالهای ۱۸۸۳ تا ۱۸۸۹ نوشته شده اند. این داستانها، با قلم تند چخوف، مضامینی انتقادی درباره نظام اجتماعی خرده بورژوازی آن زمان روسیه است. زینووی پاپرنی، دکتر علوم زبان شناسی، در مقدمه این کتاب لحن و زبان تک تک داستان ها را بررسی کرده که برای ورود خواننده به داستان ها بسیار مفید خواهد بود.
بگذار سخن بگویم – پالتویی
دومیتیلا باریوس دِچونگرا / موئما ویئزر
احمد شاملو / عسکری پاشایی
بدی عمده کار این بود که در قرارداد میان مشاور و آن دسته از زن ها که کلک خوده بودند، به اندازه سر سوزن هم چیزی وجود نداشت که برای کمک به کارگرها بشود جایی اش را چسبید و حالا آن ها مجبورند مثل ییک مشت بره به آن کار گند ادامه دهند و جیکشان هم درنیاید . . .
تانگوی شیطان – چشم و چراغ 56
لسلوکراسناهورکایی
ترجمه سپند ساعدی
« استاد مجار روایت آخرالزمانی که قابل قیاس با گوگول و ملویل است»
سوزان سونتاگ
« نگاه کراسنا هورکایی به جهان یادآور نفوس مردهی گوگول است و فرسنگها با دغدغه های حقیر نویسندگان معاصر فاصله دارد»
و. گ. سِبالد
« تنها پیشنهاد من به کسانی که کتاب هایم را نخوانده اند این است که از خانه بیرون بروند، جایی – مثلا کنار یک نهر آب – بنشینند و هیچ کاری نکنند، به هیچ چیز فکر نکنند و مانند سنگ های کف رودخانه در سکوت سر جایشان بمانند. سرانجام کسی را ملاقات خواهند کرد که کتاب های من را خوانده است»
لسلو کراسنا هورکایی