بدوی سرخ پوست

محمد الماغوط

موسی بیدج

بدوی سرخپوست”؛ مجموعه اشعار محمد الماغوط با ترجمه موسی بیدج، شاعر و مترجم نام آشنا، است. یکی از تصویرهای برجسته در شعر الماغوط، دلتنگی برای گذشته و دوران کودکی است. شاید کودکی شاعر را بتوان به نوعی کودکی جهان تعبیر کرد. الماغوط خردسالی را در برابر بزرگسالی ـ یا به تعبیر اگزوپری در شازده کوچولو آدم بزرگهاـ قرار می‌دهد و معصومیت کودکی را در مقابل بدسگالی بزرگ‌ترها می‌نشاند. اما اگر این تصویر را بخواهیم بزرگ‌تر نشان دهیم می‌بینیم که او خردسالی را به معنای روستا و فطرت و بدویت می‌گیرد و بزرگسالی را به معنای شهر و مدنیت با همۀ رنگ و لعابش . این تقابل باعث می‌شود که در آثار شاعر و بر روی کاغذ، ستیزی بر پا شود که فضای سروده‌ها را کمی تلخ و مقداری تاریک می‌کند. زیرا مسلما ابزار جنگی بدویت را یارای مقابله با مدنیت نیست و همین امر باعث و بانی تلخکامی ذهن و زبان شاعر می‌شود.

175,000 تومان

جزئیات کتاب

وزن 1000 گرم
ابعاد 21 × 14.5 سانتیمتر
پدیدآورندگان

محمد الماغوط, موسی بیدج

نوع جلد

شومیز

SKU

94152

نوبت چاپ

یکم

شابک

978-964-351-941-4

قطع

رقعی

تعداد صفحه

312

سال چاپ

1393

موضوع

شعر ترجمه

تعداد مجلد

یک

وزن

1000

گزیده ای از کتاب بدوی سرخ پوست

شادی مانند انتقام از نسلی به نسلی به تعویق می‌افتد و ما پیش از آن که دربارۀ شادی سخنرانی کنیم، باید هجی کردن غم را یاد بگیریم

در آغاز کتاب بدوی سرخ پوست می خوانیم

 

محمد الماغوط هم شاعر است هم نویسنده. اما هیچ‌گاه میان شعر و نثر او مرز مشخصی وجود ندارد. از این رو، در جای‌جای سروده‌هایش رگه‌هایی از نثر می‌بینیم و در جاهای مختلف نوشته‌های منثورش-  نمایشنامه، چه مقاله – سطرهای شاعرانۀ فراوانی می‌یابیم. با تمام این احوال مهمترین مشخصۀ قلم محمد الماغوط، همان طنز قدرتمند و غافلگیرکنندۀ اوست که به تعبیری کمدی سیاه نامیده می‌شود.الماغوط هیچ چیز را در جهان شایستۀ جدی بودن نمی‌داند و معتقد است که همه چیز شوخی است و آدم‌های جدی اختلال شخصیتی دارند و بیمارند اما از آنجا که این شاعر به طنزگویی و هزل پردازی معروف است باید در این سخن او نیز به دیدۀ طنز نگاه کرد. زیرا او به رغم بی‌نظمی و نداشتن انضباط در زندگی، هیچ کلمه یا معنا و مفهومی را در نوشته‌های خود سرسری و از روی بی‌دقتی نیاورده و همه چیز حساب و کتاب دارد. او در جایی می‌گوید نوشتن برای من مانند عبادت است. نه پول، نه قدرت، و نه هیچ زنی نمی‌تواند جای نوشتن را برای من بگیرد از این سخن می‌توان نتیجه گرفت که همه چیز و همۀ زندگی برای این شاعر شوخی نبوده بلکه دو روی سکه را شوخی و جدی تکمیل می‌کردند.سروده‌های الماغوط در خانۀ  قصیدة النثر قرار می‌گیرد. او از آغاز تا به انجام، همۀ شعرهای خود را در این قالب سروده است. وقتی از او می‌پرسند که چرا این قالب را انتخاب کرده‌ای می‌گوید: من بلد نیستم مثل آدونیس نظریه پردازی کنم. کارشناس کشاورزی هم نیستم که بدانم این چه گیاهی است و چقدر کود نیاز دارد تا به زندگی ادامه بدهد. فقط می‌دانم که قالب شعر سپید برای ابطال دیکتاتوری شعر کلاسیک یک ضرورت بوده و به هرس کردن حواشی و زواید شباهت دارد تا تجربه‌های جدید بتواند نفسی بکشد و خودی نشان بدهد. و البته در این کار به حمایت سرمایه‌داران وزن و قافیه نیاز نداشته و نمونه‌های خوب و اصیل شعر سپید توانسته است دیدگاهی تازه برای جهان باشد.خالدة سعید، منتقد مشهور، دربارۀ مجموعه شعر غم در مهتاب الماغوط، می‌نویسد: دو عنصر مهم شعر قدیم، وزن و قافیه است که مانند ظرفی مواد شعری را در بر می‌گیرد. اما برخی از نوگرایان پیدا شده‌اند که این ظرف را شکستند و شعر روی دستشان، تر و تازه، ریخته شد… آنان عناصر جدیدی به‌کار می‌برند که خواننده را به‌دنبال خود می‌کشد و دیگر کافی نیست که خواننده با شنیدن آهنگ و موسیقی شعر قدیم سری تکان بدهد و بعد چشم باز کند و ببیند که خبری نیست.شعرها و حرف‌های محمد الماغوط نزد صاحب‌نظران شعر عرب مسکوت گذاشته نشد و برای او هم طرفداران، هم دشمنان فراوانی گرد آورد. ستیزه‌جویان با نوع شعر الماغوط، اصولا او را شاعر نمی‌دانستند و تعریف پیشینیان از شعر را دلیل می‌آوردند که مثلا قدامة بن جعفر گفته که شعر کلامی است موزون و مقفی که معنایی را افاده می‌کند. یا فارابی که وزن را معیاری برای شاعری دانسته است برخی نیز گفته‌های شاعر را سند و دستاویز قرار می‌دادند و می‌گفتند خود اعتراف کرده است که شاعر نیست. برای مثال دکتر خالد البرادعی، شاعر و نمایشنامه نویس سوری در گفتگو با نگارنده چنین نظری را مطرح می‌کند. نگارنده وقتی در دیداری با محمد الماغوط جویای ماجرا شد، جواب گرفت که: از بس که طرفداران وزن و قافیه فشار آوردند، برای اینکه خیالشان را راحت کنم، مدت‌هاست روی جلد کتاب‌هایم می‌نویسم نصوص (متون) که شامل قالب‌های گوناگون می‌شود. محمد الماغوط اصولا معتقد به مرزبندی میان گونه‌های ادبی نیست. وقتی از او در این باره می‌پرسند می‌گوید: من با طبقه بندی نوشته‌ها به گونه‌ها و مکتب‌ها مخالفم. من متونی می‌نویسم که به خودم شباهت دارند و معتقدم که شعر در همه جا هست؛ مثل طلا در دل زمین. دلم نمی‌خواهد آن را استخراج و تصفیه کنم و در ظرفی تنگ قرارش بدهم. بگذارید این کار را خواننده انجام دهد. بر همین اساس، شما مقالاتی از من می­بینید که سه دهه پیش نوشته‌ام و هنوز تازه‌اند و بعد از این مدت وقتی در کتابی گردآوری کردم، کتابم به چاپ سوم رسیده است. یا نمایشنامۀ العصفور الاحدب (گنجشک گوژپشت) را من اول در قالب شعری بلند نوشتم و بعد با تغییرات کوچکی به یک نمایشنامه تبدیل شد.محمد الماغوط، در تمامی آثارش، تأملات شاعرانه خود را می‌نویسد. چیزی نزدیک به تعبیر گاستون باشلار دربارۀ کار شاعر، آنجا که می‌گوید: شاعر رؤیاهای بیداری را که ممکن است به کشفی بزرگ تبدیل شود به تصویر می‌کشد. او تصوری شاعرانه از آغاز جهان به خواننده می‌دهد؛ جهانی که شاعر در تأملات گسیختۀ خود آن را ترسیم می‌کندیکی از تصویرهای برجسته در شعر الماغوط، دلتنگی برای گذشته و دوران کودکی است. شاید کودکی شاعر را بتوان به نوعی کودکی جهان تعبیر کرد. باشلار می‌گوید: دوران کودکی قطعه‌ای واحد نیست و به زمان خاصی محدود نمی‌شود. این یادگار در محفظۀ روح انسان قرار می‌گیرد و به الگویی برای زیبایی تبدیل می‌شود. پس اگر آب را دوست داریم یا آتش یا درخت را این دوست داشتن از دوران کودکی سرچشمه می‌گیرد.الماغوط خردسالی را در برابر بزرگسالی ـ یا به تعبیر اگزوپری در شازده کوچولو آدم بزرگهاـ قرار می‌دهد و معصومیت کودکی را در مقابل بدسگالی بزرگ‌ترها می‌نشاند. اما اگر این تصویر را بخواهیم بزرگ‌تر نشان دهیم می‌بینیم که او خردسالی را به معنای روستا و فطرت و بدویت می‌گیرد و بزرگسالی را به معنای شهر و مدنیت با همۀ رنگ و لعابش. این تقابل باعث می‌شود که در آثار شاعر و بر روی کاغذ، ستیزی بر پا شود که فضای سروده‌ها را کمی تلخ و مقداری تاریک می‌کند. زیرا مسلما ابزار جنگی بدویت را یارای مقابله با مدنیت نیست و همین امر باعث و بانی تلخکامی ذهن و زبان شاعر می‌شود. از این رو، رنگ غالب نوشته‌های الماغوط، به تیرگی، حزن و اندوه متمایل است. مانند این نمونه:

غیر ممکن است دفترم را

که در آن لحظه به لحظه غم‌هایم را یادداشت می‌کنم

فراموش کنم

چرا که خطرناک‌تر است

از بمبی که در دست کودکی ست

یا حیوانی خانگی زیر بمباران

آیا حزن و اندوه

 خالده سعید: همسر آدونیس

  1. .

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “بدوی سرخ پوست”