عاشقانه های زیر آب

حسام انوری

من خیلی چیزها را به تو نگفتم. حتی آن روز که طوفان شد و تو می خواستی به دریا بروی تا موج ها بغلت کنند و روی شانه هایشان بروی. من به تو نگفتم شنا بلد نیستم. نگفتم از دریا می ترسم و تو جلو می رفتی و موج ها تو را بلند می کردند و من می ترسیدم نکند یکی از این موج ها عاشقت شود و تو را برای همیشه با خودش ببرد.

155,000 تومان

جزئیات کتاب

ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

حسام انوری

نوبت چاپ

دوم

تعداد صفحه

167

سال چاپ

1403

قطع

رقعی

جنس کاغذ

بالک (سبک)

مجموعه داستان کوتاه عاشقانه های زیر آب نوشتۀ حسام انوری

گزیده ای از متن کتاب

مجموعه داستان کوتاه عاشقانه های زیر آب نوشتۀ حسام انوری

سامسارا[1]

مادرش سر زایمان رفته بود و هیچ‌کس شجره‏نامۀ خانوادگی‌شان را ندیده بود. در واقع اصلاً شجره‏نامه‏ای وجود نداشت. این صرفاً ادعای پدرش بود که آنها نسل هفتم فرزندان لٌرد توماس مکالی[2] پدر هند نوین هستند. ادعایی که با هیچ سند و مدرکی همراه نبود. اما این عدم همراهی دلیل آن نمی‌‏شود که پدرش به  نسبتشان با لُرد افتخار نکند، پرتره لُرد را به دیوار سالن پذیرایی‏شان نزند، و اسم تنها پسر و یادگار همسرش را توماس نگذارد. پدرش در کل آدم آرامی بود و تنها چیزی که او را عصبانی می‏کرد این بود که با او نه مثل یک اشرافزاده، که مانند یک فرد عادی برخورد شود. به او گفته بود جدشان، لُرد مکالی نمایندۀ رسمی امپراطوری بریتانیا در هند همان کسی بود که سیستم آموزش هند را تغییر داد تا در مدارس به جای زبان‌های پیش پا افتاده و بی‏ارزش سانسکریت و فارسی به شاگردان زبان انگلیسی یاد بدهند. می‏گفت مهاجرهایی که از کشورهای دیگر به انگلیس می‏آیند بعد از چند سال سعی می‏کنند انگلیسی شوند. حتی لهجۀ ما را تقلید می‏کنند و این نشان‏دهندۀ برتری فرهنگی ماست. مگر وقتی ما به هند رفتیم هندی شدیم؟ نه برعکس! حتی آنها و زبانشان را هم عوض کردیم.

توماس برخلاف پدر نه احساس اشرافزادگی می‏کرد نه خودش را برتر و بالاتر از دیگران می‏دید. هر چه نباشد در لندن بزرگ شده بود و از قضا چند تا از دوست‏های مدرسه‏اش ریشۀ هندی و پاکستانی داشتند. این مسئله به هیچ عنوان موجبات خوشحالی پدرش را فراهم نمی‏آورد و شاید به همین دلیل بود که همیشه غمی بی‏صدا و مرموز روی چهره پدر نقش بسته بود. توماس فقط یک بار دید که لبخندی هرچند کوچک بر لب‌های پدرش بنشیند. آن هم وقتی بود که کلاس دهم با یکی از بچه‏های مدرسه که ریشه پاکستانی داشت دعوایش شد و او را پاکی[3] صدا کرد و همین شده بود که مدیر  پدرش را به مدرسه خواسته بود. آن روز وقتی از مدرسه برگشتند پدر نه تنها توماس را دعوا نکرده بود بلکه او را یک راست به آتلیه عکاسی برده بود و یک پرتره تمام‌قد درست مانند پرترۀ لرد توماس از او گرفت و آن را کنار پرترۀ قبلی به دیوار آویزان کرده بود.  آن دو عکس به طرزی عجیب شبیه هم بودند. درست مانند سیبی که از وسط به دو نیم شده باشد. زمان زیادی از فارغ التحصیلی توماس در رشته مخابرات از دانشگاه سلطنتی لندن[4] نگذشته بود که پدرش فوت کرد. دو سال بعد از فوت پدرش بود که از طرف کمپانی وُدافون[5] که در آن کار می‏کرد برای آموزش دپارتمان خدمات پس از فروش به هند اعزام شد. انگلیسی‏ها از این موضوع دل خوشی ندارند. هیچ‌کس دوست ندارد وقتی شماره خدمات پس از فروش را می‏گیرد به جای یک انگلیسی یک هندی جوابش را بدهند و مجبور باشد هر جمله را ده بار تکرار کند. پدرش می‏گفت  امثال لُرد مکالی زبان مدارس هند را انگلیسی کردند تا آنها از فرهنگ برتر ما چیزی یاد بگیرند نه آنکه کارها و موقعیت‌های شغلی ما را بدزدند. خود هندی‏ها به شوخی می‏گفتند شما دویست سال کشور ما را نابود کردید و ما در مقابل زبان شما را برای ابدیت نابود خواهیم کرد. به هر حال سران کمپانی به اینجور مسائل فکر نمی‏کردند و باید به فکر خرج و مخارج می‏بودند و برای سود بیشتر تا حد امکان هزینه‏ها را سرشکن می‏کردند. هر چه نباشد در انگلیس باید به پوند حقوق می‏دادند و در هند به روپیه.

با اینکه توماس مثل پدرش نبود اما این باعث نمی‏شد که از اینکه باید سالی سه ماه خانه و زندگی‌اش را در لندن رها کند و به شهر پونه در هند برود احساس رضایت کند. دو سال گذشت و توماس آرام‌آرام به شلوغی خیابان و بوی عرق و کاری عادت کرد. حتی می‏شد گفت به آنجا علاقمند شده بود. هر چه نباشد در لندن دوستی نداشت که دلش برای او تنگ شود. دختری هم نبود که به او علاقمند باشد. و در نهایت در لندن باید پوند خرج می‏کرد و در هند روپیه! همین شد که درخواست انتقال کامل خود را به مدیر دپارتمان داد. درخواستی که با آن موافقت شد و او به هند رفت، جایی که خانه‏اش، یا بهتر بگویم قصرش با سه هکتار زمین سبز احاطه شده بود. گوپتا کارگر خانه‏زادش همه چیز را مرتب می‏کرد، کت و ‏شلوارهایش را اتو می‏کرد، پیراهن‏ها و کروات‌هایش را بر اساس رنگ مرتب می‏کرد و هر روز برایش غذا می‏پخت.

گوپتا پیرمردی هندو از طبقۀ هاریجانز[6] بود که نه تنها از سختی کارش نمی‏رنجید بلکه هر چه کارهایش بیشتر و سخت‏تر می‏شد خوشحال‌تر بود و با لذت بیشتری کار می‏کرد. اویل توماس از او پرسیده بود آیا ناراحت نیست که درآمد او آنقدر کم است و توماس این همه در می‏آورد؟ گوپتا در جواب گفته بود: “که هر کس دارمای[7] خودش را دارد. این دارمای من است و دارمای شما حتماً چیز دیگری است. لیاقت من همین است چرا که در زندگی قبلی‏ام دنبال دارما نرفته‏ام و در نتیجه این‌بار پست‌تر زاده شده‏ام.” توماس از حماقت گوپتا خنده‏اش گرفته بود اما چه ایرادی داشت که پیرمرد خودش را لایق آن زندگی و توماس را لایق زندگی برتر بداند؟

[1]. Samsara؛ چرخه مرگ و زندگی

  1. Thomas Macaulay

[3] اصطلاحی که در زبان انگلیسی برای توهین به پاکستانی‌ها استفاده می شود.

[4]. Imperial College London

[5]. vodafone

[6]. Harijans در آیین هندو مردم در چهار طبقه اجتماعی متولد می‏شوند. بالاترین طبقه راهب‏ها هستند. پس از آنها شاهان و جنگاوران. طبقه بعدی بازرگانها هستند و پایین ترین طبقه کشاورزان هستند. با این وجود گروه دیگری به نام هیراجان ها وجود دارند که از آنجا که از همه پایین تر هستند اصلا جایی در این سیستم طبقاتی ندارد. آنها معمولا به پست ترین کارها مانند تمیز کردن دستشویی و گدایی می پردازند.

[7].  Dharmaدر اینجا مسیر زندگی

موسسه انتشارات نگاه

مجموعه داستان کوتاه عاشقانه های زیر آب نوشتۀ حسام انوری

مجموعه داستان کوتاه عاشقانه های زیر آب نوشتۀ حسام انوری

موسسه انتشارات نگاه

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “عاشقانه های زیر آب”